چقدررر متعجب و متاسفم از اعتماد و باوری که به یک نفر داشتم
بارها خوردم ازش اما بازم رد شدمو باز چشام باز نشد
یکی میگفت که .... ها همشون همینن و عوض بشو نیستن تا بوده همین بوده
خدایا من چی کار کنم که نمیتونم دو رو باشم؟!
چیکار کنم که نمیتونم به خاطر پول و مقام کسی بهش بچسبم؟! و مجیزشو بگم؟!!
شایدم من ایراد دارم و باید عین بقیه باشم
میشینن جلوت چنان آه و ناله و فغان بد میگن (بزعم اینکه آره مثلا تو رو هم داشته باشن) بعد میبینی با اونی که تو باهاش قطع رابطه کردی با اونم خوبن
می مونی که چیو باور کنی
قسم حضرت عباسو یا دم خروسشونو؟!!!
امروزم فهمیدم من کلا اشتباه کردم حتی با بعضیا درد دل هم کردم
چون اون بعضیا رو هم که بهشون اعتماد داشتم امروز فهمیدم خودشونم همینن
و حالا که فکر می کنم میبینم چرا من خام بودم؟
چرا خر شدم؟
چرا دلم سوخت و واسه عده ای کار کردم که فکر می کردم دوستن
از همه واسه این آخریه بیشتر دردم میگیره
که چرا بهش اعتماد داشتم
هرچند کمرنگتر شده بود
اما هنوزم حس دوستی داشتم بهش
ولی حالا فهمیدم سخت در اشتباه بودم و طرف فقط میخاست از زبون من بکشه
گاهی هرچیم دلت نخاد به این فکر کنی و این فکر و ردش کنی ولی باز حس می کنی ازت سوء استفاده کردن
از مهربونیت از محبتت از سادگیت ...
و اونوقته که مثل چی پشیمون میشی از همه کارهایی که واسشون کردی و لیاقتشو نداشتن
اشتباه نشه
از محبت کردن و عشق ورزیدن به آدمها پشیمون نیستم چون این ذات منه و دوست دارم محبت کنم و عوضم نمیشم
اما اینکه لیاقت ندارن آدمو متاسف می کنه و دردت میاد
و از این پشیمون میشم که چرا بعضی چیزا رو بهش گفتم و درد دل کردم
خلاصه که خدایا ممنون که چشمامو باز کردی
(شاید زود قضاوت کرده باشم نمیدونم اما میدونم که کارهایی که من واسه بعضیا کردم اونا واسه من نکردن که حالا بخام باهاشون باشم با این رفتاراشون و دو روییهاشون، پس دور میشم دور دور ... چون حس دوستی و دوست داشتنی هم اگه بود دیگه تموم شدو رنگ باخت)
از قدیم گفتن :
خلایق هرچه لایق
دیگه حتی ناراحتم نمیشم از اینکه دوستیمون تموم بشه ...
خدایاااا خیلی خیلی خیلی شکرت :-*