السلام علیک یا فاطمه المعصومه (س)
ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها رو به تمامی شیعیان تبریک عرض می کنم
و روز دختر رو به دختران پاک و نجیب سرزمینم، علی الخصوص دوستان عزیز و مهربون
خودم شادباشو مبارک باد میگم
السلام علیک یا فاطمه المعصومه (س)
ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها رو به تمامی شیعیان تبریک عرض می کنم
و روز دختر رو به دختران پاک و نجیب سرزمینم، علی الخصوص دوستان عزیز و مهربون
خودم شادباشو مبارک باد میگم
"اعتراض رونالدو به فیلم توهین آمیز آمریکاییها!
کریس رونالدو با قرار دادن این عکس در صفحهی فیسبوکش نسبت به این فیلم اعتراض کرد!
بزن به افتخــــــــــــــــــــــــــارش ..."
.
.
.
.
.
.
و حالا اصل عکس :
مقایسه:
آخه به چه قیمتی؟ آدم نمیدونه بخنده یا گریه کنه...
اینطوری از دین دفاع می کنیم یا از پیامبر؟!!
با چه قیمتی؟ اینکه دروغگو و متقلب شناخته بشیم؟؟؟!!!!!
اینطوری که اصلا حرف نزنیم بهتره، اسم مسلمون رومون نباشه بهتره، بیچاره دل حضرت رسول با این پیروان واقعا
....
فقط دوتا امکان وجود داره، یا کار خودمونه و در اینصورت اینقدر احمقیم که نمی دونیم چطوری باید دفاع کنیم، یا کار ضد دینها و اسلام یا بی اعتقادانی که با اینکارشون میخان اسلام و مسلمونا رو بدنام و متقلب و دروغگو جا بزنن.
در هر دو صورت جای تاسف داره واقعا...
حالا بعد از اونم میرسیم به مخاطبینی که به همین سادگی باور می کنن همه چیزو، واقعا متاسفم که اینقدر ساده انگارانه نسبت به این مسائل برخورد می کنیم و باور هم می کنیم ...
کااااااش اینقدر ساده و زودباور نباشیم ...
گیله مرد
***********
نتیجه اش زیباست وقتی این دو را پیوند می زنیم؛
اینکه فرمودند: زکات زیبایی، پاکدامنی ست
و اینکه پرداخت زکات دارائیت را افزون می کند.
حالا آنان که زیبایی بیشتر می خواهند، بسم الله
*********
و تو ..
پُر ز شـوق می شـود دلِ آدم از این هـمه مهـربانی ات...
حتی تنها..
نسیمی از خیال مهربانِ تو
بی خیالم می کند ز همه خیال های عالم..
*********
چَشم ت مرا..
کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است!
بامَت بلند باد که دلتنگی ات مرا..
از هرچه هست ، غیر ِ تو بیزار کرده است...
دلم بدجور تنگه واسه حرمشون...
مخصوصا که این روزا هی میشنوم یکی داره میره مشهد، دلم بیشتر هوایی میشه...
بدونِ شَـک کسی که "سُکــوت" مـی کــند؛
روزی حرفهایش را سرنوشت به شما خواهد گفت...!!!
****************
"آدم ها لالت می کنند!
بعد هی می پرسند...
چرا حرف نمی زنی؟
این خنده دارترین نمایشنامه ی دنیاست!"
خلاصه اوقات خوبی بود و جای بقیه دوستانم خالی :)
*********
دو سه تا اتفاق باعث شد دیشب با وجود خوشی قبلش، خواب خوبی نداشته باشم، اصلا خوب نبود، کلا دیشب نتونستم درست بخابم و همش خواب پر پوچ دیدم، کسایی که تو بیداری از دستشون دلگیرم یا ناراحتی دیدم ازشون تو خوابم دست از سرم بر نداشتن و تو خوابم آزارم دادن :|
*********
بازم حس پشیمونی اومد سراغم، پشیمونی از کاری که عقلم میگفت نکن (نمیدونم عقل بود یا غرور اما میگفت نکن، خودتو کوچیک نکن) و باز دلم نیومد نکنم اون کارو، اما بعدش پشیمون شدم مثل چی.
اینطور موقعها اول از خودم بدم میاد بشدت، بعدم از اونایی که باعث این احساس میشن... ، حالم بد میشه اینجور موقعها...
*********
دوست من، عزیزم...
من ازت ناراحت نیستم، خیلیم دوست دارم، از بعضی برخوردا ناراحتم، درسته تو میگی قصدی نداشتی، منم نمی گم داشتی، اما منو می شناسی که، میدونی هم حساسم هم جواب بعضی چیزا رو رک میدم، مخصوصا جواب تیکه و کنایه رو، اینم به خصلتهای بد من اضافه کن که هم کل کل بلدم، هم سر لج میفتم، هم تلافی می کنم...
وقتی می دونی از تیکه خوشم نمیاد، می بینی حساسم، تو هم تیکه ننداز بهم، منو سر لج و کل کل ننداز ...
چرا تیکه خودتو و حسشو ندیدی، بعد از جوابی که بهش دادم ناراحت شدی و حسی رو برداشت کردی؟!!!
چرا از من توقع داری (و دارن) که این چیزا رو نبینم؟ گیر ندم؟ حساس نباشم اینقدر (در صورتی که خودتم حساسی بقیه هم هستن!!!!)؟ چرا به خودت نمیگی (و بخودتون نمیگین) که این منم که باید حواسم باشه به بعضی چیزا؟!!! چرا من نباید توجه کنم؟!!!
همونقدر که بی توجهی به بعضی چیزا خوبه، همونقدر و حتی بیشترهم توجه به بعضی چیزای دیگه خوبه ...
همتونم حساسین (ببخشید سیب زمینی هم نیستیم) اما هم میزانش فرق داره واسه افراد (یکی مثه من زیاده یکی کمتر) هم یکی می تونه نشون نده اما دیگری نشون میده، هم اینکه هرکسی موارد حساسیت خودشو داره ممکنه من روی یه چیزی حساس باشم تو و بقیه روی چیزای دیگه ای که واسه من حساسیت نیاره ...
حالام باور کن نه ازت ناراحتم نه قهرم نه هیچی ... دوستت هم دارم اما بارها بهت گفتم و نشون دادم که از اینطوری تیکه انداختن خوشم نمیاد، حالا یا تیکه ننداز یا وقتی جوابشو شنیدی ناراحت نشو یا فکر نکن تو بی منظوری و من با منظور... عین هم ببینش (من خودمم تیکه میندازم اما حداقل سعی می کنم وقتی جواب تیکه شنیدم ناراحت نشم)
حالام بیخیال اینا رو گفتم چون رو دلم مونده بود، الانم هیچ مشکلی نیست، حرفهام هم با لحنی کاملا آروم و بدور از ناراحتی بخون :) D: :*
*********
خیلی دلم میخاد با افراد عین خودشون رفتار کنم ببینم خوششون میاد یا نه... (بعضی وقتام اینکارو می کنم از جمله این چند روزه)، با اینکه ازش خوشم نمیاد و ذاتم نمی زاره (یا از دلرحمیمه یا از خ..یتم) و میدونم که غرور و شایدم لج ناشی از رنجش از بعضی رفتارها، باعث اینکار میشه و تهشم کاری نیست که دلم بهش راضی باشه و بهم سازگار نیست ( و بعد از مدتی همین ناسازگاری و اینکه حس خوبی ازش ندارم، باعث میشه برگردم به خودم و بیخیال بشم)، اما گاهی بد نیست و حتی لازمه به بعضی افراد بفهمونی رفتارشون خوب نیست و مزه رفتار ناخوشایندشونو بهشون بچشونی، ببینن خوبه یا نه، ببینن واسه خودشون می پسندن یا نه... که البته بعضیا می فهمنو سعی می کنن تکرار نشه، بعضیام می فهمنو خودشونو به نفهمی می زنن، بعضیام اصلا نمی فهمن که خب دو دسته آخر مخصوصا دسته دوم تکلیفشون معلومه...
*********
چند وقت پیش مطلبی نوشتم با این نام حس خطر زنها و بی فکری مردها ...
بالاخره مدتی پیش تونستیم به یکی از این جنس این مطلبو بفهمونیم یا حداقل گوشزد کنیم و حواسشو جمع کنیم، حالا اینکه چقدر اثر گذار بوده رو نمی دونم اما حداقل به فکر وادارش کرد... همینم جای شکر داره
*********
بقول یکی از دوستان، یادم باشه...
وقتی کسی از روی دوستی و محبتش کاری کرد برام، اونم از نوع هدیه (حتی به زعم من بی ارزش)، سعی نکنم مسخره کنم حتی به شوخی، و حداقل واسه یادش ارزش قائل باشم، اگه حتی برام اهمیتی هم نداشت و نداره، لزومی نداره اینطوری اونو نشون بدم، هیچی نمیشه اگه این بی اهمیتی رو اصن نشون ندم، مطمئنا خودش خیلی زود می فهمه بی اهمیتیشو (البته بعضیا زود میفهمن، بعضیام یخورده دیرتر، من از اون دست آدماییم که زود می فهمم این مواردو)
*********
یه سری افراد و یه سری چیزا باعث دلخوری و احساس بدم شدن ...
دیشب بدنبال پیدا کردن حکایتی برای یادگاری، به حکایتی برخوردم که جواب من و خیلیامون در اینطور مواقع بود:
"پندی از سقراط
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود. علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد: در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم. جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.
سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد. آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.
سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.
سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی. آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست ؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به
کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و
داروی جان رساند. پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده. بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است."
این حکایت واقعا درسته وتاثیر گذار....
نمیدونم چرا با وجود این جواب، بازم دلخورم ... اما باشه، سعیمو می کنم ... سعی می کنم که دلخوریمو فراموش کنم اما سخته یخورده، و قدری زمان بر، اما خب چاره ای نیست، حداقل بخاطر خودم باید فراموش کنم ...
بازم به امید خودش ...
مدتی بود که میخاستیم قرار بزاریم دو ساعت با هم باشیمو همو ببینیم روحیه بگیریم یاد ایام گذشته کنیم بگیم بخندیم اما جور نمی شد، من گرفتار کلاس و مشغله های خودم اونا از من گرفتارتر، گرفتار زندگیو شوهر و بچه...
بالاخره موفق شدیم بریم بیرون و دو ساعت و نیم دور هم باشیمو بگیمو بخندیم بچه ها رو هم گذاشتن پیش باباهای مهربونشون ;) و این دو ساعتو سعی کردن فارغ باشن (البته زیادم موفق نبودن همش فکر و حواسشون پیش بچه هاشون بود :)) )، گه گداریم به من می گفتن خوشبحالت :))
خلاصه اوقات باحالی بود و دیدارهامون تازه شد و خوش گذشت بهمون، تهشم یه خورده خل بازی درآوردیم عکسهای بامزه ای گرفتیم و به قول یکیشون :"این نشون میده هنوزم دور هم باشیم خل بازیای قدیممونو داریم" که منم گفتم آرههههه پس چییی؟ :))
آخیییییی یادش بخیر دانشگاه چه دورانی بودااا ...
دانشجوها قدر این دورانو بدونین واقعا، دوران 4 ساله دانشجویی هیچ وقت تکرار نمیشه و وقتی تموم میشه دلت بدجور واسش تنگ میشه خیلییی، مخصوصا ترم آخر وقتی لحظه لحظش غصه تموم شدنشو میخوری که دیگه اون جمعها تکرار نمیشه... حتی اگه مثل ما دانشگاهتون امکاناتی نداشته باشه، حتی اگه مثل ما خیلی شیطونی نکرده باشین و بچه های درسخونی باشین، حتی اگه دانشگاهتون دور باشه، حتی اگه از شرایطش راضی نباشین .... قدر تک تک لحظه هاشو بدونینو گله نکنین خیلی و واسه تموم شدنش عجله نداشته باشین...
آخیییی یاد جمع 5 نفرمون بخیر که تو دانشگاه کاملا مشخص بودیم و معروف (اسم خودمونم گذاشته بودیم پنتاگون ;)) )، چون همیشه با هم بودیم.
یاد جلسات درسخونی و گفتگوی علمیمون بخیر
یاد جک گفتنا وسط کریدور و پکیدنامون از خنده بخیر (انگار بمب مینداختن وسطمون یهو پخش میشدیم از خنده: )) )
یاد شیطنتای سر کلاس، یاد ردیف اول که دیگه جوری شده بود همه واسمون خالی میزاشتن، یاد خندیدنای سر کلاس، استادا، بیش فعالیا، چرت زدنا، .... یاد همش بخیر
یاد تصادف من با موتور تو حیات دانشگاه و حمایت و غیرتی شدن دوستام بخیر (حتی فحشهای پاستوریزه ای که بهش دادیم :)) )
یاد ثه کیلو ثیب ثرخ بخیر :)) (پررو نشسته بود ادای ما رو در میاورد و مسخرمون میکرد واسه دوستاش صحنه تصادفو تعریف می کرد، بعد یکی از دوستام شنیده بود وقتی دیدش چون سر زبونی حرف می زد بهش گفته بود بگو سه کیلو سیب سرخ :)) وای وقتی شنیدیم ترکیدیم خنده=)) )
یاد دیزل، مورچه زرد، میو میو، نخود، کیشمیش، پینوکیو، پدر ژپتو، دیفرنس، عشوه یا نارسیسیست و ..... وااای :)) یاد این اسما هم خنده داره برام، چه اسمایی رو بچه های مردم گذاشته بودیم :))، البته اونام بیکار نبودن، به گروهمون می گفتن دالتونا:))، به یکیمون میگفتن کنگفو، به یکیمون می گفتن بداخلاق، دوتامونم که یه سال کفش آبی می پوشیدن کفش آبی بودن :)) من نمیدونم چی بود، شاید منم بدخلاق بودم :)) (کلا چون به پسرا رو نمیدادیم و محل نمیدادیم جز بحثهای جدی و درسی، و رفع اشکال، اهل دوستیم نبودیم- نه که دعوایی داشته باشیم، کلا کاری نداشتیم باهاشون -واسه همین به نظرشون بداخلاق بودیم ;)) ).
یاد تاکسی سوار شدنامون و حساب کردنامون بخیر که 5 تایی گیج می کردیم خودمونو که باید چند بدیم :)) آخرم راننده تاکسی خندش می گرفت و می گفت بدین خودم حساب کنم :))
یاد افطاریمون بخیر که اولینو آخرین افطاری دست جمعیمون بود درسته که اون زمان خیلی نق زدیم اما خدا خیرشون بده هم خاطره ای شد هم فیلمی ازش داریم که هربار می بینیم یاد اون ایام میفتیم
یاد تنها سفر دانشجوییمون که مشهد بود بخیر، یاد زیارتاش، قهراش، آشتیاش، دعواهاش، خریداش، خوشیاش عکسایی که همشون سیاه شدو داغش بدلمون موند، یاد خوابیدن تو خونه ای تو شمال که فسقلی بود و همه کیپ به کیپ خوابیده بودیم خیلییی سختی داشت اون سفر ولی خیلیییییی خوش گذشت همش شیرین بود...
واقعا یـــــــــــــــــــاد دوران دانشجـــــــــــــــــــــــویی بخیـــــــــــــــــــــــــــر
السلام علیک یا بقیه الله…
********
امام صادق(ع) به کعبه چسبید و گفت:" تو خیلی حرمت داری ولی حرمت مومن بالاتر
از پرده کعبه است".
شهادت امام جعفر صادق بر همگان تسلیت باد
توی اونا دوتا پست بودن که شاید به بررسی و ارزیابی خودمون در شرایط کاری و زندگی بتونه کمک کنه:
همین پستها باعث شدن چیزایی به ذهنم برسه که نتیجش شد این:
کلا چیزی که خیلی از ماها مخصوصا توی این مملکت فراموش کردیم لذت از کاره (که خب حدود 60% اش تقصیر خودمون نیست تقصیر شرایط زندگی هست که بهمون تحمیل میشه)
اما خوب خودمون حداقل در قبال خودمون مسئولیم...
{اول از همه باید خودت به فکر خودت باشی - چون کسی قرار نیست دلش واسه تو بسوزه - اگه خودت به خودت احترام گذاشتی دیگرانم میزارن، اگه نزاشتی دیگرانم از دلرحمیت سوء استفاده می کنن و گاهی نادان فرضت می کنن. وقتی خودتو دست کم گرفتی بقیم دست کمت می گیرن، وقتی تواضع زیادی بخرج دادی یروز می بینی تواضعتو حماقت یا ناتوانی فرض کردن، دلرحمی و مرامو تواضع جای خود، ارزش به خودت، تواناییهات و مسئولیت در قبال خودت هم جای خود...}
این موارد در همه جور محیط کاری قابل بررسی و ارزیابیه، چه کاری - رسمی، چه کاری - دوستی (که خب این یکی احتیاطاش و مراقبتهاش بیشتره و باید بیشتر حواست بهش باشه)این مطلب واسه همه خوانندگان، چه دوستان چه خوانندگان گذری، چه اونایی که کارمندن و می مونن چه اونایی که کارمندنو بعدها رئیس میشن و یه عده ای زیر دستشون کار خواهند کرد چه اونایی که رئیسن، همه و همه صادقه و میشه در هر شرایطی اونو مورد بررسی قرار داد. اگه هممون خودمونو مسئول بدونیم و هر کسی نگه همه جا همینه و زودم مثل من نا امید نشه، میشه رفته رفته و یکی یکی جا انداخت این محیط رو و بازده بهتری هم داشت.
یادمونم باشه از حرف تا عمل راه زیادیه، به قول معروف به عمل کار برآید به سخندانی نیست... (شعار بدیم فقط و بگیم میخایم اینو، بعد هیچ تلاشی برای تغییر نکنیم به درد لای جرز دیوار هم نمیخوره) ---> اولین مخاطبشم خودم ...
این حرفهایی که گفتم حاصل تجربیات خودم و خونده ها و شنیده هام هست اگه حرفهامو خوندین و بفکر واداشتتون همین جای شکر داره اما خوشحال میشم اگه شمام نظری داشتین یا تجربه ای واسم بزارین تا منم از تجربیاتتون استفاده کنم :)
ممنون...
----------------------
پ.ن: این موضوع جای حرف و بحث زیاد داره، من فقط هرچی به ذهنم رسید و یادم اومد رو گفتم اگه زیاد خوب نیست یا تیکه تیکه و کوتاه ست ببخشید... اگه چیزهای دیگه ای هم یادم اومد اضافه می کنم یا همینجا یا پست جدید ...
اونوقته که با تمام وجود بهش میگی ایششششششششششششششششششش زهلم گتمیش (یاد ساعت خوش بخیر)
تازه بعدشم میدونی چی میشه؟ میگی فدا سرم، بعدم بایکوتش می کنی یه مدت... حالا فارغ از اینکه این بایکوت اثری داره یا نه، اما مهم نیست، حداقلش اینه که دلت خنک می شه. اگه فهمید که حداقل سعی می کنه حرستو در نیاره دیگه یا کمتر در بیاره، اگه هم نفهمیدو مهم نبود براش که هیچی تو هم دیگه مهم نیست برات و سرد میشی و بی توجه و بی تفاوت بهش :)
به همین راحتی به همین خوشمزگی D:
----------
هرچند عین واقعیته این، اما نه به این راحتیه نه به این خوشمزگی، خیلی اتفاقاتم ممکنه بیفته این وسط که ناراحتت کنه یا خوشحالت اما خب اینم یه روندیه که با وجود اینکه ممکنه خوب پیش بره اما کم کم اثراتی میزاره روی آدم که شاید اون گوشه موشه ها تو دل آدما بمونه و کم کم یه رابطه خوب رو به رابطه عادی گاهی هم سرد و بی تفاوت و در نهایت قطع رابطه تبدیل کنه. گاهی هم حسهای بد و زدگی ایجاد می کنه ....
همین ...