ناراحتی
دلگیری
اعصاب خوردی
خندیدن
شادی
آرامش
تعمق
تامل
دوری
خستگی
بی حرفی
و .....
اذیت شدم، دلگیر شدم، اعصابم خورد شد، شاید چون اصلا توقع یه سری حرفها و برخوردها رو نداشتم چون واقعا نه بدی در حقشون کرده بودم (حداقل به اون آدما یادم نمیاد بدی کرده باشم) نه چیزی، ضمن اینکه خدا میدونست چه خبره و قضیه چیه (و شاید همین بهم آرامش میداد که میدونستو از من خبر داشت)، اما خب اعتراف می کنم بعضی حرفها بهم آرامش دادن بعضیا بهم یاد دادن و نکته های خوبی رو بهم اشاره کردن، بعضیام به فکر وادارم کردن و اینکه یادم بمونه که حواسم به خیلی چیزا باشه.
تو این چند روز بین این همه آدمی که دور و برم بودن و شاید خیلی ابراز دوستی هم می کردن فقط از 4/5 نفر واقعا حمایت دیدم، و حس می کردم خوشحال شدن بخاطرم و خب شاید همین باعث شد یخورده .... (نمیدونم اسم حسش چیه دقیقا، همون چند نقطه شاید بهتر باشه).
و از 3/4 تا دوستم با وجود اینکه دوتاشون مخالف بودن (البته مخالف اتفاق نه مخالف خودم) حرفهایی شنیدم که خب نکاتی توشون بود و منم شنیدم. اما بازم همینکه یکیشون با وجود مخالفت گفت ازم حمایت می کنه واسم ارزش داره...
یاد گرفتم که سعی کنم برای:
- صبر و تحمل بیشتر
- وارد بحثهای حاشیه ای و حرفهای درگوشی نشدن
- از کنار خیلی حرفها رد شدن و اهمیت ندادن
- شنیدن مخالفت با تصمیمی (که اگه به حق بود بپذیرم اگه ناحق بود طرفمو قانع کنم)
- چشممو به روی خیلی چیزا ببندم (که قبول دارم خیلی سخته اما همین خیلی اوقات یعنی یکی از موارد مدیریت کردن و همینطور داشتن آرامش)
و .... موارد ریز دیگه
شنیدن حرفهای سه تن از این دوستان و پیشنهاداتشون واسم خیلی مفید بود، شاید یه دید دیگه رو برام باز کرد:
- توی زندگی همه جور آدمی دور و برمون هستن، دوست، دشمن، خنثی یا عادی ... و تو هرچی پیشتر بری و توی هر کاری پیشرفتی (نسبی) داشته باشی این دسته ها واضحتر و پر رنگتر میشن (که خب وقتی شنیدم دیدم درسته، تو این تقریباً دو سالو نیم به عینه دیدم این قضیه رو و حالا تو این زمان و با این حرف مفهومو معنیشو واقعا حس کردم) و همینطور مصداق حرفی بود که یه دوست خوب دیگه بهم زد: قدیما می گفتن دوستا رو باید تو سختیها شناخت اما حالا انگار باید توی خوشیها و شاید پیشرفتها هم شناخت
- تنها راه مقابله با آدمها و حرفهای آزار دهنده رد شدن از کنارشون و پیشروی کردنه
- و این بیت معروف:" آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفست*با دوستان مروت با دشمنان مدارا"
....
همینطور، تو این جریانات و تاملی که واسه خودم داشتم به یه سری چیزای کلی هم پی بردم که واسم هم جالب بود و هم تأسف بار بود:
اینکه فاصله دنیاها و دیدهای افراد چقدر می تونه دور از هم باشه....(بعضیا چقدر دنیا و دیدشون نسبت به زندگی کوچیکه تا حدی که محدود میشه به یه جمع کوچیک اونم مجازی، و در مقابل بعضیام چقدر دنیاشون و نگرششون به زندگی بزرگه و دل بزرگی دارن)
و اینکه، میدونم که هممون عیب و ایراد زیاد داریم اما با وجود همه اونا، دل بزرگ داشتن و باهوش بودن و سیاست خوب داشتنِ دوست و شاید دوستانی برام ثابت شد که خب واقعا برام تحسین برانگیز بود و هست.
خلاصه که با وجود سختی برام خوب بود و درسهای خوبی برام داشت هم خوب هم بد (که خوبیش بیشتر بود)...
شُکر و باز هم شُکر...