هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب

۱۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

سلاااااام به خونهههه

سلاااام به شهرم

و سلام و صد سلاااام به دوستان خوبم 

خدایا شکرت

هم  بخاطر سفر خوب هم بخاطر خیلی از نعمتهات مثل خانواده خوب و سلامتی و توان سفر رفتن و انشالله سال خوبی که پیش رو داریم smiley

به نظرم سال خوبی باید باشه

 

@ با زیارت شروع کردیم انشالله همش بریم زیارت و سفرهای خوب (مکه و مدینه و کربلا نصیبمون کنن ان شاللهههه) 

زیارت شاه عبدالعظیم حسنی و امامزاده صالح زیارت و سیاحت خوبی بود فقط نمیدونم چرا اینجاها که میرم آرامشش بیشتر بهم غلبه می کنه 

هم زیارت فامیلی خوبی بود هم چیزهای خوب یاد گرفتم 

امامزاده صالحم که طلبیدن انگار ...

بجز آزار مامورین محترم اسمشو نبر بقیه ش خوب بود*

 

@ هوای تمیز و خلوتی تهرون توی هفته اول سال حال و هوای دیگه ای داره که به نظرم بهترین زمان برای سفر رفتن به پایتخته. بقیش دیگه فایده نداره، شخصا ازش فراریم ...

 

@ با وجود اینکه همه گفتن تعطیلیه و بازار تعطیله و خرید نمی تونی بکنی اما ما مثل سال قبل خریدای عیدمونم انجام دادیم و کیفیدیم (خرید کلا کیف میده حتی اگه یه چیز کوچیک باشه، مخصوصا اگه خانوم باشی laughcheeky)

 

@ نشد دوستمو ببینم این بار، دلم میخاست اما نشد جور کنم، اولای هفته که اون نبود سفر بود آخراشم که شلوغی بود و خستگی نشد بشه شایدم تنبلی و خستگی من باعثش شد که همت نکنم اما خب انشالله اون بیاد شهر من ببینمش

 

@ تهرونگردی و سینما هم باز جور نشد (هربار میگیم میریم اینبار حتما، اما هربارم نمیشه، البته وقتی هی خونه اینو اون دعوت بشی دیگه زمان واسه گشتن نمیمونه مخصوصا که سلیقه ها هم مختلف باشه) فقط یه بار شد بریم پیاده روی و بگردیم اونم با یکی از خانواده ها نه همشون 

 

@ تو راه برگشت به شهر خودمون دوتا خانوم مسن زردشتی همسفرمون بودن که خارج زندگی می کردن یا کرده بودن (یکیشون هنوزم بود یکیشون دیگه نه، تهرون زندگی می کرد) جفتشونم همشهری خودمون بودن، وقتی از آمریکا صحبت می کردن و زندگی ای که اونجا مردمش دارن، مخصوصا ایرانی جماعت، اگه یه ذره هم تمایل داشتی دیگه نمی خاستی بری، توجه کنید که اونا مسلمون نیستن و راحتتر از ما می تونن کنار بیان و تعصبات دینی ما رو هم ندارن، واسم جالب بود حرفاشون که با وجود راحتی اونا بازم یکیشون از آمریکا متنفر بود، میگفت وقتی پام رسید ایران زمینشو بوس کردمو گفتم مرگ بر آمریکا مرگ بر آمریکا laugh))، اصلا تعصبی حرف نمیزد، نحوه زندگی اونا رو که تعریف می کرد میدیدی واقعا با ماها فرق داره و فرهنگ ما و آداب ما سازگار نیست باهاش، واسه همین اونایی که یخورده به خانواده و فامیل و فرهنگ وابستگی داشته باشن زندگی اونجا سخته واسشون، با اینکه تو لس آنجلس زندگی می کرد و پیش خانواده و بچه هاو نوه هاش، خیلیم دوسشون داشت اما از دستشون فرار کرده بود برگشته بود ایران، میگفت اونجا زندگی نمی کنن که، خانواده هم معنا نداره، غذاهاشون همش بی مزه با اینکه ایرانی می پختی اما طعم ایراتو نداشت،

خلاصه خیلی دلش پر بود، دوستشم میگفت از وقتی اومده ایران خیلی حالش بهتره ...

میگفت ما چطوری با افغانیا برخورد می کنیم؟! اونا با ایرانیا به مراتب بدتر برخورد می کنن ایرانیا بی ارزشن واسشون،...

فقط میگفت خوبیش این بود که به دین و اعتقاد هم احترام میزاشتن هرکه هرطوری میخاست می پوشید کسیم نمی گفت چرا ...

البته اتریشم زندگی کرده بود میگفت کشورهای اروپایی خیلی بهترن و خوب، اما آمریکا نه ...

خلاصه بگم که حرفا و تجربه هاشون اینقدر پر و باحال و حتی با نمک بود که کل 6 ساعت سفر بجای فیلم دیدن این دوتا رو دیدیمو شنیدیم و استفاده کردیم ...

 

حالا من میخام برم اروپا، یکی بیاد منو ببره laugh)))) 

 

---------------------------------

* رفتیم نزدیک امامزاده صالح میخاستیم پارک کنیم، جلو پارکینگو گرفته، جلوییمون که یه خانومه ژیگولو آرایش کرده بود خوش و بش کرد راه داد بره تو، ما که چادری بودیم گفت نه جا نیست، گفتیم چرا اون رفت پس؟ گفت نیم ساعته س، تو هم هستی؟، گفتیم آره، گفت نه جا نیست!!!!! indecision اومدیم جلو پارکینگ بعدی ماشین پلیس دمش واساده راه نمیده، میگه نمیشه، بعد یکیمون نشست که بقیه بریم سریع زیارت و برگردیم، وقتی پیاده میومدیم دیدیم راه داد به بقیه، بعد یخورده دیدیم اون یکیمونم اومد گفتیم چی شد؟ گفت هیچی به پلیسه گفتم : چرا راه ندادی؟

پ: ندادم حالا که چی؟

م: حالا دنده عقب بیام برم داخل؟

پ: نه اگه بیای جریمه ت می کنم 

م: اینجا پارک کنم؟

پ: بکن منم جریمه ت نکنم جرثقیل می بردت

م: حالا چیکار کنیم؟

پ: اونور خیابون اگه خالی شد پارک کن مشکلی نیست

م: جریمه نداره؟!!

پ: نه 

منم با مکافاتی صبر کردم خالی شدو پارک کردم...

بعد از نیم ساعت که برگشتیم دیدیم پلیسا یکیشون عوض شده و هی جریمه زده!!!! یکی ماشین دیگه هم همین اتفاق افتاده بود واسش، رفتیم گفتیم چرا؟!!! خودتون گفتین که؟!!! اگه نمیشد میگفتین پارک نکن!!!! 

یکیشون که بلکل منکر ماجرا شد و گفت من یادم نمیاد، اون یکی هم میگه: برو اونی که بهت گفت و پیدا کن من خودم یقه شو بگیرم خسارتتو ازش بگیرم!!!! 

قضاوت با شما 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۵۵
برگ سبز

سلام

دیروز رفتیم خرید چندتا چیز خریدم و خوب بود خوش گذشت اما نمیدونم چرا خرید تو مترو کیف دیگه ای داره مخصوصا که چیزی باشه که مورد علاقه ته خلاصه مزه ی اون گوشواره های جینگیلی پینگیلی کوچولو که تو مترو خریدیم یه چیز دیگه بود بعد از اون عروسکی که واسه خواهر زادم خریدم بیشتر نیشمو باز کرد و کیف داد بهم تا مانتو شلواری که واسه خودم خریدمcheekylaugh

حالا به نظرتون چرا آیا؟!!!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۲۹
برگ سبز

دلم میخاست سر فرصت یه پست بزارم حتی چندتا پیشنویس داشتم مال آخرای سال 92 که نه فرصت کردم نه حس نوشتنش بود ولی انشالله بزودی مینویسمشون.

از اینکارای مد شده هم خوشم نمیاد هرچند بعضیاش رسم خوبی ممکنه باشه ولی از اینکه بوی تقلید بده خوشایند نیس برام پس کار خودمو می کنم و سر فرصت می نویسم

واما چند خط کوتاه:

*سال نو با تاخیر واسه همتون مبارک و فرخنده باشه خیلیامون تبریکات زیادی دریافت کردیم خیلیام کم اما در عین خوب بودن یادها از طرف دوستانت ولی بازم مهم اینه که کدومش دلانه و از صمیم قلب باشه نه از سر اجبار و تکلیف امیدوارم تعداد دلانه های دریافتیمون بیشتر باشه

*تهرانم و دارم با موب می نویسم چون دلم نوشتن خواست اما باید برگشتنی خواب داستان گونه مو بنویسم

* خیلی کارا دارم واسه انجام دادن اما تصمیم دارم تعداد علایقات و دلانه هامو بیشتر بهش برسم و لذت ببرم مثل زبان فرانسه م انشالله که بتونم تو این تعطیلات .

*اصن یادم رفته دانشجو ام. درسو بخیل شد م گفتم از سفر برگردم میخونم اینم که ایشالله خدا خودش کمک کنه

* تو این سفر و سال نویی سعی کردیم تمرین کنیم برای غیبت نکردن و صلوات فرستادن بجاش , خدا رو شکر تا حدی موفق بودیم ایشالله خدا خودش کمک کنه کلا حذفش کنیم

* واییی همین چند دقه پیش تو حیاط کوچولوی داییم نگاهم به آسمون افتاد و یچیز قرمزو پر نور تو اسمون دیدم دویدم عینکو برداشتمو نگاه کردم دورو برشو هی اینور اونور تا اینکه بر اساس موقعیتش حدس زدم که زحله به احتمال زیاد یا چون قرمزه شایدم مریخ باشه, خیلی خشمل بود ذوق کردم نیشم باز شد ... بعدشم اومدم با نرم افزار موبم چکش کردم دیدم مریخهههه... دوست داشتین برین ببینینش

دیگه شب بخیر من رفتم بلالم laugh

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۱۵
برگ سبز