شب معلمهای شیطون D:
مرکز آموزشی یا بقول خودشون نهاد انقلابیمون واسمون جشن روز معلم گرفته بودن، خیلی جشن خاصی نبود، چندتا سخنرانی و یه برنامه کوتاه نمایشی طنز و سرگرمی بود
اما همینشم دمشون گرمو دستشون درد نکنه واقعا، چون اگه نمی کردن هم کسی نمی تونست بگه چرا نکردین یا طلب داشته باشه
همینکه به یادمون بودن و مراسمی گرفتن و تهشم هدیه ای به رسم یادبود بهمون دادن دمشون گرم :)
اما ایناش به کنار
چیزی که سر حالم آورد این بود که با دیدن همکارایی که باهاشون همدوره بودم و توی کلاسهای تی تی سی با هم بودیم بازم کودک درونم زنده شد و شیطونی می کردم
البته شیطونی خاصی نبود در حد خندیدنو آروم نداشتن اما نه که تو کلاس و زمان دموی همدیگه باید ادای بچه ها رو در میاوردیم (بعضاً هم ادای بچه های خنگ رو در میاوردیم اونم با لهجه :)) ) تا طرف نشون بده چطوری با بچه برخورد می کنه و تواناییشو داره یا نه، اینه که وقتی همو می بینیم باز شیطنتمون گل می کنه و مسخره بازی در میاریم و گل از گلمون می شکفه D: - یعنی اگه شاگردامون ما رو با اون کودکیها می دیدن دیگه ازمون حساب نمی بردن :)) (خودمونیم دیگه، هرچی هم بزرگ بشی بازم وقتی پشت میز دانشجویی یا دانش آموزی قرار بگیری بازم شیطنتهای اون زمان میاد سراغت، همون آروم نداشتنا، همون پا تکون دادنا، همون شیطنتها و حرف زدنها با بغل دستی و ... ، نمیدونم تا حالا تجربه اش کردین یا نه ولی اگه کرده باشین میدونین چه حس خوش و دوست داشتنی ای داره D:)
خلاصه که شب خوبی بود یه شب واسه بزرگداشت روز معلم (که البته تبریک روز زن هم بود)
و شب تجدید دیدار با همکاران و شیطنتها و دوستی های ما
بازم دست باعث و بانیاش درد نکنه :)
-------------
بارون
بارون
بارون
از سر شب که داشتم میرفتم جشن، آسمون رعد و برقهای بزرگی میزد البته من برقشو میدیدم بیشتر که هم خشگل بودن هم یه ذره ترس داشتن ولی صداشونو نشنیدم
زیباست،
حال و هوای بارونی و با احساس :)
نمی دونستم معلمید.