قابل پیش بینی بودن یا نبودن؟ مسئله اینست...*
دیدین توی برخی بازیها و ورزشها مثل شطرنج، ورزشهای رزمی، فوتبال و خیلیای دیگه، شرط بردن اینه که قابل پیش بینی نباشی، یعنی حریفت نتونه حدس بزنه حرکت بعدی تو چیه، و الا کیش و مات...
حالا حتما اینم شنیدین بارها که زندگی مثل بازی فوتبال می مونه یا مثلا شطرنج
اینکه باید قاعده بازی رو بلد باشی تا بتونی به هدفت برسی، و حریفی که بازی و قواعدش رو بهتر بلد باشه مسلما اون برنده است و البته که برد و باختهاتو باید بپذیری و نقاط ضعفتو بفهمی تا دفعه بعد بهتر بازی کنیو برنده باشی
پس از طرفی خیلی وقتا باید رفتارت قابل پیش بینی نباشه تا بقیه ندونن حرکت بعدیت چیه
و از طرفی هم باید ذهنتو پرورش بدی که تمام حرکتهای ممکن و احتمالی طرفت رو پیش بینی کنی تا براش ترفندی داشته باشی
این مسئله در میدان وسیع زندگی خیلی گسترده ست توی زندگی شخصی و اجتماعی ...
بخای ریز بشی هر جایی هم واسه خودش مدل یا بند الحاقی داره، پس باید انعطاف پذیر هم باشی که خب بازم میشه همون قابل پیش بینی نبودن
و یه چیز دیگه، گاهی این قابل پیش بینی نبودن خودش هیجان و طراواتی به زندگیت میده، چون ذهن و فکر طرفین رو بکار میندازه که طرف مقابل و افکار و رفتارش رو کشف کنه، و همین میشه جذابیت زندگی آدمها، میشه همون سورپرایز همیشگی...
درسته که صاف و بی غل و غش بودن زیباست و شخصا خیلی هم دوستش دارم اما قابل پیش بینی نبودن هم باعث میشه زندگی از حالت یکنواختی و تکراری بودن دربیاد و بهش روح بده :)
و این رشته افکار ادامه دارد ...
- پس تا این لحظه به این نتیجه رسیدم که قابل پیش بینی نبودن بهتره ...
*یه مسئله ای باعث این افکار سریالی شد (از یدونه شروع میشه و پشت سرهم مثل یه سریال این رشته افکار به ذهن آدم خطور می کنه تا به نتیجه ای برسه) حتی موقع نوشتن هم این رشته ادامه داشت و همچنان دارد...
از اون توصیه هاست که من به خیلی از دوستان می کنم
اینکه توی چیدمان بازی حریف مقابل قرار نگیرند و بازی نخورند