خندیدن دواست ...
شاعری گفتا که خندیدن دواست
همچو مرهم بر خراش غصه هاست
آری آری خنده کن بر زندگی
تا بیابی تو خوشی، بالندگی*
ار غمین باشی همه سختی شود
روزگارت پر ز بدبختی شود
لیک خنده می فزاید شادیَت
هم کند آسان عبور از سختیَتای عزیزا یاد دار این پند را
پندی ارزنده، مثال قند را
ور تو خواهی شادمانی بیشتر
شاد کن دلهای مردم با هنر**
کز محبت خارها گل می شودشادمانی در دلت وِل می شود***
پس بخواه تا شاد باشی هر زمان
تا بگیری کام خوش از این میان/ زمانسراینده: س.د (خودم)
----------------
* منظور بال درآوردنه :دی
** شاد کردن دل دیگران خودش یه هنره و هنر هم میخاد، منظور همونه ;)
*** منظور رها شدن گرفتگیهاییه که غم توی دل آدما ایجاد می کنه و همینطور زیاد و چند برابر شدن شادی دل خودته (سوسک بشه هر کی بد برداشت کنه :)) )
+ مصرع آخر هر دو تا کلمه رو میشه گذاشت
پ.ن: اینم یه سری دیگه از کلمات موزون بنده که بازم خودش اومد و جرقه اش هم همون پست قبلیم و نظراتش زد :دی
- فرشته دمت گرم :دی :))
من عاشق اون بیتی ام که منظورش رها شدن گرفتگیهایی ه که غم در دل ایجاد کرده
بسی زیبا و شاعرانه و عارفانه و ادیبانه بود
انشاالاکه روزی برسه و بجای حافظا بگیم سیمایا («ی» برای چسبیدن دوتا «آ» به هم اومده :دی)
آخ جای سارا وسط شعر خالی ه خدایی. الان اگه اون میومد تو سرودن این شعر کمک میکرد فکر کنم نیچه و میچه و اینا رو هم قاطی این شعر میکرد
به به
به به
زیبا و شاعرانه و ادیبانه و عارفانه ات اصن اِندش بود =))
منم عاشق اون توضیحت راجع به "ی" هستم، فریاااا
=)) آرههههه اینو خوب اومدی
سارا که کلاسش رفته بالا با ما نمیپره که با همون نیچه میچه و کاسپاروف و امثالهم می پره [سوت]