...
اما اینکار رو نکنی و اون جواب رو ندی و رد بشی و نادیده بگیری همه رو، هیچی نگی و با خنده و خوشرویی سپریش کنی، خیلی عادی ....
میخاستم بگم حس خوبی داره، اما مطمئن نیستم... خوبه، سبکه، آرومه، طوری که انگار اتفاقی نیفتاده (اما می دونی که ظاهریه، تظاهره) ... آره در کل حس خوبیه گذشتن و رد شدن و فراموش کردن ناراحتیها ...
اما از اونطرف هم یه ترس وجود داره: اینکه تلنبار بشه، یه جایی جا خوش کنه و بشه یه درد، که تا وقتی چیزی نشده خاموشه اما به محض اتفاقی هرچند کوچیک، سر باز کنه و تازه و بدتر بشه، طوری که هر چی مونده رو نابود کنه ...
نمیدونم شاید باید گفت باید شنید (اما توی موقع مناسب و شرایط مناسب که آمادگی گفتن و شنیدنش باشه و از زمان دردش گذشته باشه، طوری که آروم باشی و آروم بگی ...)
شایدم باز سکوت بهتره ...
الله اعلم
--------------
خوندن مطلب مفصل و جامعی از وب یکی از دوستان در مورد حق و حقیقت، حس سنگینی داشت برام، اما خوب بود واقعا، همین که بفکر فرو بری و نسبت به کارها و رفتار و عملکردت بیشتر فکر کنی و ببینی کجای زندگی واسادی خیلی خوبه.
آدم به این تلنگرها نیاز داره هر از گاهی باید مورد اصابتش قرار بگیری تا دوباره خودتو مرور کنی و بازسازی. تا دوباره یاد بگیری و اصلاح بشی تا چیزایی که فراموش کردی رو دوباره بیاد بیاری
خوب بود، ممنون از نویسندش :)
--------------
خدایا بزرگ شدن کار سختی است،
حصارها را می شناسم. بی وفایی ها را می چشم
دوست داشتن را می آموزم،
خداوندا به من دانشی ببخش تا رویای هیچ کس را نابود نکنم
و برای قلب تمامی انسانها ارزش قائل شوم و حصارها را معیار قضاوتم قرار ندهم،
تا بزرگ شدنم با انسان تر شدن معنا پیدا کند.
آمیــــــــــــــــــــــــــن
![](http://azadupload.com/uploads/server-10-91/136155183983271.jpg)