اخلاق + حکایت...
دوشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۱، ۱۰:۵۶ ب.ظ
![](http://www.azadupload.com/uploads/server5-91/azadupload.com-13557423001.jpg)
***********************************************************
در اولین صبح عروســی ، زن و شوهــر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند .
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد .
...
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند .
اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت :
نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم . شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود .
سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود .
برای تولد این فرزند ،پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد .
مردم متعجبانه از او پرسیدند :
علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟مرد بسادگی جواب داد :
چون این همون کسیه که در را به رویم باز میکنه
۹۱/۰۹/۲۷
بهلهههه