رویای گنجشکها
رویایی که شاید به همت، دلسوزی و انسانیت آدمها به سادگی بتواند تحقق یابد
ساده، بی آلایش، پاک، صمیمی ...
یک حس شیرین و نزدیک به واقعیت
حسی ساده، خودمانی و زیبا که تو را جزئی از آنها می ساخت
با همه مشکلاتش اما، چه زیبا بود این خانواده
خانواده ای گرم در خانه ای آبی به رنگ آسمان، به پاکی و معصومیت نگاه و دل کودکانی که در آغوش
خود داشت
کودکانی پاک با دلهایی پر از سادگی و عشق
دلسوزی و عشق سرپرستان
یکرنگی و همراهی و یکدلی همه اعضا و و و ...
همه و همه تجمیع احساسات خوشی بود که بگمانم حتی اگر فقط شاهد چند بخش آن بودی
می توانستی به خوبی حسش کنی، و برای من نیز چنین بود
و امشب ...
شاید از دست دادن پیر و مراد این جمع و این خانواده حس خوشی نداشت و ناخودآگاه بغضی بر گلویت
می نشاند اما ...
چه زیبا بود رسم و رسومی که از بازماندگان پس از مرگش خواست؛ غصه نخوردن، گریه نکردن، مراسم
نگرفتن، شاد بودن چونان عروسی، خرج مراسم ختم را به نیازمندان دادن (سخت و شاید در نگاه
اول بی رحمیست اما ...)، و رفتنی آراااام و سبکبال همچون نسیم، چه زیباست اینگونه رفتن، سبک،
آرام و با دلی به وسعت آسمان ...
و چه تعبیر کودکانه، معصومانه و زیبایی بود، سخن پر از غم و احساس کودک با کلاه پدربزرگ: بالاخره
غیبش کردی؟!!!
(نویسنده توانست با این کلام نهایت احساس زیبایی، سادگی، محبت و پاکی دل یک کودک را بخوبی به نمایش بگذارد،
دنیای پاک و بی آلایش کودکان و علی الخصوص کودکان این قشر که سرشار از پاکی و سادگیست و البته حساستر
و شکننده تر)
زیبا بود
زیبا...
دست مریزادی گرم به همه کسانی که به تصویرش کشیدند و همه آنهایی که در واقعیت آن را
محقق ساخته، می سازند و خواهند ساخت...
و این بود پایان نمایش رویایی که ادامه دارد و خواهد داشت ...
من فضای سریال رو خیلی دوست داشتم، آرامشی که توی کار بود و میدونستی همیشه هر چقدر اتفاقای بد بیافته باز هم هستند کسایی که کمکت کنند
دل های مهربون همیشه پر از درده اما هیچ وقت این درد جلوی مهربونیشونو نمیگیره...
اوهوم [تایید]