گوشزد + دلنویس
شاید وقتی به نداشته هایت رسیدی
حسرت داشته هایی را بکشی که ارزان فروختی . . .
***********
کــــوچـــک که بــودیــم چه دلـــــــهای بـــــزرگی داشتیـــم ...
اکنـــون که بـزرگیــــم چه دلتنــــــگیـم ...
کــــاش همــــان کـــودکی بــودیـــم که حـــرفهــــایش را
از نـــــگاهش می شد خوانــد
************
مــــن از ایــن مـی تــرسـم...
کــ دوست داشتــن را
مثــل ِ مسواک زدن بچــه هــا
به" مـــن " و " تـــو " تـذکـــــر بدهنــد.
حسیـــن پنـــاهـی
**********
یکی قشنگیه منظره را می بینه یکی کثیفی پنجره رااین توئی که تصمیم میگیری چی ببینی....
(گاهی تصمیم گیری خیلی سخته چون بعضی چیزا آزارت میده اما در عین حال یاد خوبیها و زیباییها و محبتها میفتی و باز دلت به این سمت تمایلش بیشتره یعنی خوبی، محبت، زیبایی، اما خدایی واقعا بعضی وقتها بین این دو راه می مونی و اینه که خیلی سخت می کنه کارو....
الان دلم میخاد همون اولین "یکی" باشم ...)
*********
این روزها خبر فوت زیاد شنیدم آخریشم دیشب بود...
مرگ چند قدمیه انگار ...
خدایا به هممون کمک کن. هم به رفتگانمون هم به ماها...
خدایا هممونو ببخشو بیامرز، مفتی مفتیم ببخش که رحمتو بخشش تو بیکرانه...
دل هممونو سبک کن از گناه، کینه، غم، غصه، از هرچی غیر از عشق و محبتت تو و بنده هاته...
(با اینکه از بعضیا تو زندگیم خیلییییی دلخورم خیلیییی، گاهی در حد بد اومدن از طرف، تا حدی که هرچیم بخام و بگم بخشیدم باز ته دلم می مونه کاراشون، هربار یادشون میفتن بعضیاشون اشکمو در میاره، دلمو می سوزونه، بعضیاشونم حس بد اومدنو نفرتو برام زنده می کنه -شاید نه به شدت اول اما هست تهش- اما گاهی دلم میخاد اونا هم نباشه دیگه، کاش میشد، یعنی میشه، ولی خیلیییی سخته روند بخشش کامل و پروسه پاک شدن از دلت، خیلی تمرین میخاد، خیلی کار کردن میخاد،.... خیلی سخته اما شدنیه (همین لحظه وقتی داشتم از سختیش مینوشتمو گله می کردمو میخاستم بگم نه، سخته و و و ... این بیت به ذهنم رسید: رسد آدمی بجایی که بجز خدا نبیند، بنگر که تا چه حدست مقام آدمیت... انگاری جواب گرفتم خودم خندم گرفت) کاش بتونم، کاش بتونیم، کاش بشه... (البته امیدوارم اونایی که دلمون میخاد ببخشیمشون هم، باز کاری نکنن که همه ییییی خاطرات گذشته زنده بشه، که خب اونم سخته)
شاید اگه به این فکر کنیم که فردا ممکنه زنده نباشیم اونوقت راحتتر بتونیم خوبیها رو ببینیم زیباییها رو ببینیم محبتها رو ببینیم و راحتتر فراموش کنیم...
خدایا ذهنم به هم ریختست، یچیزی مثل کش که هر لحظه ذهنتو به سمتی می کشه به چیزی، به حسی، به حرفی، به کاری، به این افکار ... خلاصه که خدایا دریاب این بنده گناهکارتو ...
ای کاش همان کودکی بودیم که با لبخند یا یک خوراکی شاد میشد
ای کاش همان کودکی بودیم که نه ناامید میشد نه دلسرد
ای کاش همان کودکی بودیم که همیشه میخندید
ای کاش همان کودکی بودیم که ...
آه! ما بزرگ شده ایم!!
ای کاش....
کاش همون کودکی بودیم که موقع غم هیچی حالیمون نبود...
غم و غصه ای هم نداشتیم ...
هرچیم بود بزرگ نبود، بزرگاش هم که ما حالیمون نمیشد...
کاش همون کودک بودیم
کاشششش ...