کنیزی که با یک شاخه گل آزاد شد
پنجشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۱، ۰۷:۳۰ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
![http://www.yasgroup.ir/wp-content/uploads/2012/07/postcard-veladat-emam-hasan-yasgroup.ir-11.jpg](http://www.yasgroup.ir/wp-content/uploads/2012/07/postcard-veladat-emam-hasan-yasgroup.ir-11.jpg)
خیلى تعجب کرده بودم ، پیش خود فکر مى کردم این چه کارى بود که او کرد! مگر یک شاخه گل چه ارزشى داشت، آیا عمرش بیش از یکى دو روز بود، وقتى طراوتش را از دست بدهد باید درون سطل زباله انداخته شود.
دیگران نیز مثل من تعجب کرده بودند. عده اى با هم در گوشى صحبت مى کردند، عده اى هم مات و مبهوت مانده بودند که حکمت این کار چه بود.
طاقتم تمام شد، پرسیدم : اى پسر رسول خدا، این چه کارى بود که شما کردید، آن کنیز فقط یک شاخه گل بى مقدار به شما داد نه بیشتر، آن وقت شما او را آزاد کردید، آیا این لطف بیش از حد نیست؟
امام حسن مجتبى (علیه السلام ) که آن مجالس را براى تربیت امت اسلام ترتیب مى داد و همه حرکات و سخنانش درس زندگى براى شنوندگان بود،
با تبسمى به زیبایى بهار به همه افراد جمع نگریست ، پس رو به من کرد و گفت ((این که نیکى و مهربانى کسى را با نیکویى بیشترى
پاسخ دهى کمال ادب را مى رساند)) و سپس خطاب به همه حضار فرمود: خدا در قرآن فرموده است هنگامى که کسى به شما تحیت مى گوید و
احترام مى کند پاسخ محبت او را به بهترین شکل ممکن بدهید،حال شما بگویید آیا پاسخ خوبى آن کنیز مى توانست چیزى بهتر از آزادى اش
باشد.
برگرفته از تفسیر نمونه ، ج 25، ص 343.
منبع: کتاب حیات پاکان تالیف محدی محدثی
۹۱/۰۶/۰۲
ببین یاد بگیر پس من این همه محبت میکنم بهت، یکمش رو برگردون دیگه
حالا بیشتر هم ندادی اشکال نداره!
باشه چشم
سعیمو می کنم از این به بعد