دیشب ...
-------------------------------------
دیشب از یه دوست خبر دار شدم که مدتها بود خبری ازش نداشتم. فهمیدم که خدا جون دوباره بهش داده. توی پیچ جاده ماشینش 5 بار معقل زده ستون ماشین شکسته سقف اومده رو سرش پوست سرش کنده شده خودشم بیهوش افتاده زیر صندلی بغل وضعیتی که به سختی کسی ازش زنده بیرون میاد. اما ...
عمرش به دنیا بوده خدا دوستش داشته هم خودشو هم خونوادشو. تولدی دوباره. وقتی شنیدم اول شکه شدم هنگ کردم باورم نمیشد اما بعدش خیلی خوشحال شدم که زندست و خدا بهش عمر دوباره داده. خودش که میگفت وقتی توی آمبولانس واسه چند دقیقه بهوش اومدم خوشحال بودم که دارم میرم اما فقط از این ناراحت بودم که از اونایی که دوسشون داشتم فرصت خدافظی نداشتم. منم دعواش کردم که این حرف و زد. نمیدونستم باید دعواش کنم یا دلداریش بدم. از اینکه میگفت خوشحال بودم که دارم میرم ناراحت شدم :(
اما خب خدا رو شکر. بابت همه نعمتهات شکر خدا جون
خدایا به هممون کمک کن
------------------------
شبهای قدر که میشه هر سال یه خاطره باعث خندیدن منو خواهرم میشه.
دو سه سال پیش من و خواهر کوچیکم شب قدر با هم نشسته بودیم توی حیاط زیر آسمون خدا و دعاهای شب قدر رو می خوندیم بعد نوبت دعای جوشن کبیر شد و خلاصه مام شروع کردیم بخوندن. میدونین که دعاهای ریتم دار که یه چیزو تکرار میکنن یا قافیه دارن و ریتم خاصی بیشتر باعث میشن آدم خوابش بگیره. فکر کنم وسطای دعا بود. معمولا هم منو اون با هم میخونیم این دعا رو و یه خرده من می خونم یه خورده اون. خلاصه نوبت من شدو رسیدیم به این آیه: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا کَافِی یَا شَافِی یَا وَافِی یَا مُعَافِی یَا هَادِی یَا دَاعِی یَا قَاضِی یَا رَاضِی یَا عَالِی یَا بَاقِی.
و در این زمان خواب شدیدی بر بنده مستولی شدندی و به عالم هپروت وارد شدندی (یه چیزی تو مایه های خواب و بیداری)، و در نتیجه آیه را تحریف کردیدندی و گفتندی:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ یَا کَافِی یَا شَافِی یَا وَافِی یَا مُعَافِی یَا هَادِی یَا دَاعِی یَا قَاضِی یَا رَاضِی یا ناراضی یَا عَالِی یَا بَاقِی.
و ناگهان صدای ترکیدن خنده همشیره مرا به هوش آوردیدندی و من هاج و واج که چه شده؟ و تازه فهمیدم که چه افاضه و تحریفی نمودندی D:
این بود داستان من :))
یعنی هر سال که یادمون میاد تا کلی وقت میخندیم. دیشبم که داشتیم میخوندیم یادمون اومد ولی یادمون نبود کدوم آیه همینطوری هی جوشن میخوندیم هی یادآور میشد میخندیدیم تا اینکه آبجیم یادش اومد چی بودو باز کلی خندیدیم.
اما راجب به مطلب اون دوست تصادفی تون باید بگم که اولا خدا را شکر که زنده مونده ثانیا هر کسی که از یک حادثه ای زنده بیرون می یاد این به خاطر این نیست که بگی خدا حتما اون را دوست داره شاید علت دیگه ای داشته باشه با تشکر
خواهش می کنم. ممنون. نمیدونم والا. شایدم
شایدم حق با شما باشه. شاید خدا به خونوادش رحم کرده، شاید فرصتی دوباره بهش داده که چیزی رو جبران کنه، شاید خواسته بهش بفهمونه که مرگ کار یه لحظه ست و بردن واسه خدا کاری نداره. شاید شاید شاید ...
الله اعلم.