ورود یک دوست
سلام (به سلامتی دوست گلم)
امروز یه اتفاق منو دودل کرد که وبمو به یه دوست عزیز نشون بدم (آخه تا حالا به هیچ کدوم از آشناها و دوستان نگفته بودم وب دارم و واسه دل خودم مینوشتم. هربارم که خواستم نشون بدم گفتم نه، اونوقت دیگه حریم شخصی ندارم که بخوام درد دلهامو بنویسم و شاید دیگه واسه خودم ننویسم و نوشته هام رنگ و بوی "بخاطر دیگران" رو بگیره، شایدم راجع به نوشته ها و درد دلهام قضاوتهای نابجایی بشه) خلاصه اون اتفاق باعث شد که یه دوست صمیمی که خیلیم دوسش دارمو به وبم دعوت کنم و اون اولین نفری باشه که وب منو می خونه.
از اینکه یه ذره شاکی شد که چرا زودتر بهش نگفتم و اینکه بعد از خوندن چندتا متنش خوشش اومدو تشویقم کرد مثل همیشه و خوشحال شدم از حرف و تشویقش بگذریم. P:
الان احساس خوبی دارم از اومدنش و خوشحالم از اینکه بهش نشون دادم. و این واسم مهمه. :)
مرسی بابت خوبیت دوست عزیزم. امیدوارم که حضور گرمت همیشگی باشه :)
اینم در وصف تو دوست خوب و مهربونم:
“دوستان، فرشتههایی هستند که شما را بر روی پاهایتان بلند میکنند، زمانی که بالهای شما به سختی به یاد میآورند چگونه پرواز کنند.”
خیلی خوش اومدی و دوست دارم مثل همیشه :* :X
وای نمیدونم چطوری تشکر کنم مرسیی گلیییی خییل خوشحالم کردیییی وبلاگتو شنونم دادییی اینجا خیلی دلنشینه وقشنگه کاره خوبی کردی ممنووووووووون
برگی بر آب: خواهش عزیزم
تشکر واسه چی. دلم خواست نوشتم واست مرسی از تو که اومدی
ممنون از تعریفت امیدوارم همونی باشه که تو میگی.
خوشحال شدم از نظرت عزیزم