امروز من ...
این همون حسی بود که من امروز قبل کشیدن دندون عقلم داشتم. دوتاشو کشیدم. خیلی خوب بود، چون دکترم خوبه، وقتی تموم شد باورم نمیشد تموم شده باشه. فکر کردم هنوز ادامه داره.
خدا خیرش بده این خانوم دکتر نازنین رو. اصلا تو مطبش میری استرس نداری.
اما دیدین بعد کشیدن یه دردی، یا یه ناراحتی، و مداواش و رفعش یه حس عجیبی داری؟ که ممکنه هر حسی باشه.الان منم همینم.
امروز وبلاگ دوست شناخته شده ام رو خوندم. به نظرم متعادلتر شده الان نظرش، اما هنوزم 50/50 ست.
حس منم نسبت به حرفش 20/80ست 80 درصد حق میدم بهش 20% هم حرصم میگیره ازشکه چرا نمیره بگه
هی علی خیر العمل
دیشب و امروز کارای یه نفر و بدیهایی که کرده در حقم رو مرور می کردم. از یه طرف آزارم میده، و اعصابمو خورد می کنه، از یه طرفم نمیدونم چرا نمی تونم بد باشم عین خودش. هربار که میخام مثل اون بدجنس باشم باز عذاب وجدان میگیرم می گم چقدر بد شدم.
اما نمی تونم هم از این به بعد ساکت باشمو هیچی نگم یا هیچ جوابی در قبال کاراش ندم. با خودم گفتم از این به بعد بی جواب نمیزارمش و اگه هیچی هم نخواستم بهش بگمو دهن به دهن نکنم باهاش، فقط همینو میگم:"و مکروا و مکر الله فاللهُ خیر الماکرین" و بخدا واگذارش میکنم که اون بهترین جواب دهندست.
"خدایا من هرچی دارم از تو دارم، اگه عزتی هست مال توئه، اگه معرفتو محبتی هست از جانب دیگران برای من، از توئه، مال توئه، من هیچی هیچی هیچی از خودم ندارم، کمکم کن که بد نشم، بد نباشم، تو همش جلو چشمم باشی، عزتو ذلت دست توئه، هیچ وقت ذلت رو نخواه برام. هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت منو تنها نزار، به حال خودم رهام نکن. خدایاااااااااااااااااااا تو اینا رو میدونی پس همیشه همراهم بودی از این به بعدم باشو ولم نکن.
خدا جونم دوست دارم."