هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب

تسلیت یا ام ابیها (س)

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۴۰ ق.ظ

به گلها بگویید به اشک ژاله، رخ بشویند

و بلبلان را به نوحه خوانی بخوانید

که پیامبر باران، امشب دیگر نمی خندد...


مهرت به کاینات برابر نمی شود

داغی ز ماتم تو فزونتر نمی شود

از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود

سنگ است هر دلی که مکدر نمی شود . . .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۱۰
برگ سبز

نظرات  (۳)

سلام دوست عزیز
وبلاگ زیبایی دارید. موفق و پیروز باشید.
عزاداری هات قبول حق...
و ربیع مبارک
موفق باشی

پاسخ:
پاسخ:
ممنون رها جونم
عزاداری شمام قبول
و ربیعتونم مبارک:***:گل
دلبسته ی کفشهایم بودم، کفش هایی که یادگار سال های نوجوانی ام بودند
دلم نمی آمد دورشان بیندازم
هنوز همان ها را می پوشیدم
اما کفش ها تنگ بودند و پایم را می زدند
قدم از قدم اگر بر می داشتم، زخمی تازه نصیبم می شد
سعی می کردم کمتر راه بروم زیرا که رفتن دردناک بود
.
.
می نشستم و زانوهایم را بغل می گرفتم
و می گفتم:
چقدر همه چیز دردناک است، چرا خانه ام کوچک است و شهرم و دنیایم

می نشستم و می گفتم:
زندگیم بوی ملالت می دهد و تکرار .......
می نشستم و می گفتم:
خوشبختی تنها یک دروغ قدیمی است
می نشستم و به خاطر تنگی کفشهایم جایی نمیرفتم
قدم از قدم بر نمیداشتم و فقط می گفتم و می گفتم و می گفتم...............
.
.
پارسایی از کنارم رد شد
عجب ! پارسا پا برهنه بود و کفشی بر پا نداشت
مرا که دید لبخندی زد و گفت:
خوشبختی دروغ نیست ....!!!!!!!
اما شاید تو خوشبخت نشوی زیرا خوشبختی خطر کردن است
و زیباترین خطر؛ از دست دادن ......................................................!!!!!!!!
.
.
تا تو به این کفش های تنگ آویخته ای، برایت دنیا کوچک است و زندگی ملال آور
جرات کن و کفش تازه به پا کن.
شجاع باش و باور کن که بزرگتر شده ای

رو به پارسا کردم، پوزخندی زدم و گفتم:
اگر راست می گویی پس خودت چرا کفش تازه به پا نمی کنی تا پا برهنه نباشی ....!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.
.
پارسا فروتنانه خندید و پاسخ داد:
من مسافرم و تاوان هر سفرم کفشی بود
که هر بار که از سفر برگشتم تنگ شده بود و پس هر بار دانستم که قدری بزرگتر شده ام

هزاران جاده را پیمودم و هزارها پای افزار را دور انداختم
تا فهمیدم بزرگ شدن بهایی دارد که باید آن را پرداخت
حالا دیگر هیچ کفشی اندازه ی من نیست.......


وسعت زندگی هرکس به اندازه ی وسعت اندیشه ی اوست..........!!!!!!!!!!!!!





روز خوبی داشته باشی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی