هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب

حکایتی عجیب از شیخ رجبعلی خیاط

چهارشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۱۷ ق.ظ
نمیدونم ایشونو چقدر میشناسین، کتابشونو خوندین یا نه؟ حکایاتو داستانهایی از ایشون شنیدین یا نه؟

فقط واسه اونایی که نمیشناسن میگم: 

ایشون یکی از بنده های عادی و ساده خدا بود که بخاطر اینکه یه شب جلوی خودشو از رفتن به طرف گناه و بدام افتادن توش نگه داشت (داستانی شبیه یوسف و زلیخا) خدا بهش لطفی کرد که از بزرگان و اولیا خودش شد

و حالا این داستان که امروز جایی از ایشون دیدم:

"خواسته یا ناخواسته دلفریبی می کرد و زیبایی صورتش را به انسان ها نشان میداد اما غافل از این که مردمان پاک زیبایی ظاهر او را نمی دیدند بلکه گداخته آتش های به پا خواسته از نافرمانی خداوند را می بینند مردمانی پاک همچون شیخ رجبعلی خیاط 

فرزند این عارف بزرگوار در گفت و گویی با کیهان فرهنگی می گوید:

پدرم با چشم برزخی چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. .یکی از دوستان پدرم می گفت :یک روز با جناب شیخ به جایی می رفتیم، یکددفعه من دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لباس شیکی داشت نگاه می کند! از ذهنم گذشت که جناب شیخ به ما می گوید: چشمتان را از نامحرم برگردانید و حالا خودش اینطور نگاه می کند! فهمید. گفت: تو هم می خواهی ببینی که من چه می بینم ؟ببین"من نگاه کردم

دیدم همینطور از بدن آن زن، مثل سرب گداخته، آتش و سرب مذاب به زمین می ریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبال اوست سرایت می کند. جناب شیخ گفت:این زن راه می رود و روحش یقه مرا گرفته، او راه می رود و مردم را همین طور با خودش به آتش جهنم می برد"

....


خدایا خودت کمکمون کن :( آنی بخودمون واگذارمون نکن


پ.ن:

یادم باشه در مورد سفر مشهد بنویسم (یادم بیارینااااا )

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۹
برگ سبز

نظرات  (۴)

۰۹ مرداد ۹۲ ، ۰۷:۴۶ زهرا خانوم
سیما یادت باشه در مورد سفر مشهد بنویسی.در مورد منم بنویس

پاسخ:
پاسخ:
باشه
بعد شبهای قدر یادآوری کن بچه
زیارت قبول عزیزم !
به محض باز کردن این صفحه دنبال سفرنامه ات گشتم. ولی هر چه بیشتر گشتم کمتر پیدا کردم

پاسخ:
پاسخ:

مینویسم به همین زودی
یخورده تنبل شدم موضوع زیاد بود هی میام بنویسم میگم زیاده باشه بعدا
ولی ایشالا بزودی مینویسم
کتاب "کیمیای محبت" شیخ رجبعلی خیاط واقعا ارزش خوندن داره!
میدونی، حرفاش به دل میشینه...

پاسخ:
پاسخ:
آره اتفاقا
منم همین کتابو سالها پیش خوندم
دوسش داشتم
درسته آدم هراسی میگیره اما چون از زبون یه آدم عادی مثل خودمون هست و اتفاقات روزمره با این حال دلنشینم هست :)
خیلی میترسم از این کسایی که چشم برزخی دارن... میترسم که رسوا بشم. اما از ی طرفم بدم نمیاد که بدونم چی هستم تا حداقل در این فرصت اندک بخشیش رو اصلاح کنم یا توبه کنم...

پاسخ:
پاسخ:
اوهوم
آدم از خودش می ترسه
راستی شنیدی میگن بچه ها تا 40 روزگی میبینن ذات آدما رو؟!
چقدر حقیقت داره به نظرت؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی