هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
امروز عید غدیر و عید ولایت بود ...

تو این روز همه به سیدها و سادات تبریک میگن، شادی میکنن، عیدی میگیرن (عیدی میدن)، پیام تبریک

می گیرن، پیام میفرستن .... و الی آخر

در کل واسه همه روز خوشیه و واسه ما سادات خوشتر (که البته فکر کنم شرمساریمون توی این روز هم

بیشتر باشه)

حالا همه ایناش بکنار...

یا علی!

میون همه این تبریکا دلم یه چیز دیگه رو خواست ...

دلم خواست بیام این روز رو به خودتون تبریک بگم

یا امام علی!

غدیر خم، روز برگزیده شدن و روز اعلام ولایتتون به دست حضرت رسول رو

بهتون تبریک میگم

میدونم این تبریک ساده از زبون یه بنده رو سیاه خدا، و شیعه ای که فقط اسمش شیعه ست، هیچ

ارزشی نداره و خیلی ناچیزه اما ...

دلم خواست بهتون بگم ، دله دیگه، ببخشینش، اگه قبولش کنین یا نه! حتی فقط نگاش کنین، به همینم

خوش میشه، خوش میشه چون فقط میخاسته محبتشو بهتون نشون بده، همین که به تبریکش فقط

نگاه بکنین بهش راضیه... 

یا علی! می دونم خیلی بهتون مدیونم و می دونم که اصلا بنده خوبی نیستم، شرمنده ام امام مهربونم!

خیلی شرمندم، خیلییییی...

ولی بازم نگاهتونو ازم نگیرین، دل رو سیاهم به نگاه و بخششتون خوشه، ببخشیدش، هواشو داشته

باشین که اگه ولش کنین نابوده...

----------------

یا مولا! دلم شدید گرفته این دم غروب عید ...

دلیلشو ... خودتون بهتر میدونین ...

کاش میشد بارونی بشم... کاش ببارم... کاش ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۱ ، ۰۱:۴۷
برگ سبز

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۱ ، ۰۲:۵۹
برگ سبز

یکی از حرکات یوگا "سلام بر خورشید" هست که فواید مختلفی بر چاکراهای بدن و سلامتی جسم و روح داره که می تونین فوایدش رو اینجا بخونین

این حرکت به شرطی که به درستی و با تنفس درست انجام بشه فواید و اثرات خوبی بر بدن داره.

اینم انیمیشن و توضیح نحوه انجام این حرکت برای کسایی که میخان امتحانش کنن 


حالا جدای از اثرات و فوایدش (که خودم امتحان کردم و دیدم)، میخام اینو بپرسم:

شما این حرکت رو مشابه چی میبینین؟ چه چیز یا چه حرکت مشابهی؟! :)


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۱ ، ۰۲:۴۴
برگ سبز
طفلی چه گیری کرده از دست این مادر :))

من از آمپول می ترسم ....

آدم تو شیلنگ آب شنا کنه ضایع نشه ...

به این میگن معجزه :))

ورزشکاران! دلاوران! ...

یکی و دو تا و سه تا و چهارتا ... پنج تا و شیش تا و هفت تا و ...

----------------------------------------------------------

زدم به اونورش D:

حالم خوشه میخامم باشه به تو چه؟

اصلا میخام لج کنم باهات، میخام روتو کم کنم، میخام نزارم تکرار کنی خودتو، اثرتو، رد پاتو ...

امروز خوش بودم، خوشم هستم، نمیزارم خرابش کنی... خیالت راحت

عیده، میخام عید باشه، میخام شاد باشم، عیدمه، پس شاد میشم، شیطونی هم می کنم...

میخام خودم باشم اصن، چی میگی حالا؟ هوم؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۱ ، ۰۶:۴۶
برگ سبز
به نقل از مرحوم مجتهد تهرانی:


"اهل بهشت 4 خصلت دارند: 1- روی گشاده، 2- زبان فصیح*، 3- قلب رحیم 4-دست بِده**"



*شیوا و خوش صحبت می کنن (یعنی چی من من می کنین، تند حرف میزنین یا غیر واضح، محکم و آروم و شمرده حرف بزنین و زبان خوش داشته باشین) --> اینجا قرض استواری و رسایی کلام هست طوری که تاثیر گذار باشه خوش باشه، نه صرف ظاهر حرف زدن.

**اگه پول ندارین، زبون که دارین، به اونی که می تونه بگین فلانی کمک میخاد، بهش کمک کن



-------------

پ.ن: تا حالا دو چیز از ایشون یاد گرفتم، یکیش نذر برای نرجس خاتون برای حاجت گرفتن بود یکی هم این (شایدم بیشتر بوده اما ایناش یادم اومد الان) ... خدا رحمتشون کنه مرد بزرگی بودن و خودشونم خیلی خوش صورت و خوش رو بودن :)

خدا به همه کمک کنه به منم همینطور؛ کمکمون کنه تا این خصلتها رو داشته باشیم. آمین

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۱ ، ۲۰:۴۳
برگ سبز
اینقدر حرف و احساسات مختلف و متناقض توی دل و ذهنم جمع شده که ...

نمیدونم

این هفته فکر کنم اصلا روی موود خوبی نباشم به یک دلیل قدیمی، همه سعیمو می کنم که خوب باشه و امیدوارم که باشه اما ... 

امیدوارم که خوب و خوش باشمو به سمت تکرار لحظات نرم ...

دلم نمیخاد با کسی حرف بزنم، این هفته رو فکر کنم تو غار خودم باشم بهتر باشه ... 

شاید اگه حرفی زدم همینجا باشه، شایدم هیچی نگم ...

اگه کار واجبی داشتین واسم آف یا پیام بزارین، اما توقع حرف زدن باهامو نداشته باشین چون خوش نیستم ...

التماس دعا :)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۱ ، ۰۶:۲۱
برگ سبز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۱ ، ۰۶:۰۰
برگ سبز
امروز توی سایت کذایی فیسبوک دیدم یکی از ایرانیان مشهور سازمان ناسا گفته:" اوباما میخام بهت رأی بدم. اما بخاطر اینکه 3 سال پیش کنار مردم ایران نبودی و نایستادی نمی بخشمت. میخام دوباره یه شانس دیگه بهت بدم تا شاید جبران کنی و اشتباهتو تکرار نکنی"

من:

اول ----> نگاه تعجب با یه ابرو بالا

دوم -----> تاسف

سوم -----> با تمام احترامی که برای ایشون قائلم اما میخام بهشون بگم: اوباما اگه میخاست کنار مردم ایران باشه و مردم ایران براش مهم بودن یکاری می کرد تحریمات کم بشه علیه ایران، نه که بیشترش کنه و مرتب خیال جنگ و فشار بر علیه ایران رو تو سرش بپرورونه. جناب شما چی فکر کردین؟ فکر کردین اوباما و امثالهم قراره کمک کنن به ایران و ایرانی؟، فکر کردین جنگ بشه یا حکومت الان برن کنار، سرنوشت ما بهتر از عراق و افغانستان خواهد بود؟ فکر کردین ایران میشه بهشت و شما با خیال راحت می تونین برگردین ایران و در کوی و برزن زادگاهتون قدم بزنین و الی آخر؟!!!، می دونین چیه؟ شما خارج از ایران و توی مملکت و حکومت اوباما و مخالف ایران نشستین و نفستون از جای گرم در میاد، مسلمه که نه ایرانیا رو درک می کنین نه به اندازه ایران نشین قراره دلتون به حال مردمو شرایط ایران بسوزه. هر اتفاقیم واسه ایران بیفته شما جاتون محکمه، پس خواهشا یه خورده خودتونو توی شرایط ما فرض کنین و بعد شانس مجدد به اینو اون بذل و بخشش بفرمایین. 

والااااااا

--------------

من شاید مخالف خیلی از شرایط مملکت و حکومت کشورم باشم اما حاضر نیستم یه وجب از خاکشم بدم به کسی، ما دعوایی هم داریم بزارین خودمون حل کنیم، دعوای خونگی به کسی ربطی نداره، هر کی مرده و احساس دلسوزی و تپیدن قلب واسه وطن و خانه و میهن و مردمش داره، اول برادریشو ثابت کنه بعد، نه که از دور بشینه بگه لنگش کن یا به دشمن و مخالف قسم خوردمون فرصت مجدد بده. 

والاااا، اینقدر بدم میاد از این حرفهای روشنفکرانه، بعدم یه عده خود باخته میان لایک میزنن، و هیچ نظر و عقیده ای هم از خودشون ندارن. اه ه ه ه

تازه خنده دارش اینه که تبلیغشم می کنه(رو تایم لاینشو بقیه پستاش)... استااااد! اینطوری که بیشتر جیره خار اوباما به نظر میرسین تا حامی ایران و ایرانی!!!!! به این فکر کردین؟!!!!!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۱ ، ۰۵:۳۱
برگ سبز
چندتا سوال ذهن منو مشغول کرده:

- چرا توی سریال دونگی بانوان دربار بجای تاج یدونه فسقلی گذاشتن رو سرشون بعد یه میله اندازه تیر دروازه کردن پشت موهاشون بعد رتبشون با میزان جک و جونور روی اون میله مشخص میشه؟؟!!!

(بانوان بازرسشون که مثل پیشونی بند اسب روی سرشونه)

- چرا بچه هاشونو بغل نمی کنن(یعنی وقتیم می کنن زورکی و وقتیه که بچه گریه می کنه)؟ اصن این مادرا که همسر فرمانروا هستن قربون صدقه بلد نیستن؟ یه عزیزم هم نمی گن به بچه هاشون؟- وقتی رتبشون پایین تر باشه یا مردم عادی باشن احساساتشونم بیشتره، چرا؟ (یعنی اونوقتا اصن قربون صدقه بلد نبودن؟ یا تو فرهنگشون نیس؟)

- چرا همشون اینقدر خاله زنکن علی الخصوص مردا؟! تا یطوری میشه تا ته رتبه های دربار هم خبردار میشن؟ حتی بارداری همسران فرمانروا؟ (علی الخصوص اون دوتا خل و چل)

- چرا با گذر زمان تغییری نمی کنه قیافه هاشون؟ فقط بچه هاشون بزرگ میشن؟

- چرا عقل این یونی از باباش بیشتره؟

- چرا باند زخم دونگی رو روی لباسش بسته بودن؟!!!

.....

-----------------------------------------------------------------------------

- امروز بچه گیِ یه نفر کلی خندوند منو، خیلیااااا :)) بخاطر خندوندنم خدا خیرش بده D:

اصلاح می کنم: سه نفر

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۱ ، ۰۰:۳۴
برگ سبز
دیروز:

کلاس نرفتم چون باید میرفتم خارج از شهر واسه یه همایش، اونم واسه چی؟ واسه اینکه وقت صحبت کردن روی سن بهم داده بودن، بدون اینکه بدونم!!!!!! من؟؟؟؟؟!!!! چرا؟؟؟!!!!! (فکر می کردم فقط دعوتم واسه حضور داشتن، اما اونجا که رفتم فهمیدم باید برم بالا صحبت کنم!!!!! در نظر بگیرین اون لحظه چه حالی داشتم، شوکه، ترس، استرس، خنده، یه چیزی تو مایه های قرو قاط و منگ) بعد از درک موقعیت تازه نشستم 4 خط بنویسم که بتونم حرف بزنم، بعدم که رفتم بالا از استرس صدام می لرزید...

ولی با همه اینا خیلی خوب بود... اشتیاق بچه ها واسه کار کردن؛ واسه همایش 1 ساعته؛ حرص خوردن واسه اینکه دیر شده؛ عزت و قدردانی که به آدم نشون میدادن (واقعا من توقع همچین جمع و همچین برخوردی رو نداشتم)؛ اینکه دانشگاه بچه هاشونو حمایت می کرد واسه این برنامه؛ سخنرانی دوست خوبمون که الحق به درد سخنوری میخوره و خطابه گفتن، ملت جیکشون در نمیومد :)) خیلی باحال بود؛ کلیپ معرفی که بچه ها خوششون اومده بود؛ و شعری که درجا از آی پد دوستمون سرچ کردم و سعی کردم اول حرفام بگم که شروعی باشه و خودم هم آروم بشم اما ... فکر کنین با صدای لرزان چه شود :)) ....کلا خوب بود و بخیر گذشت...

بعدم رصدی که با وجود خوب نبودن هوا و آسمون، باعث شد حتی بچه هایی که واسه رفتن به خوابگاه عجله داشتن بعد از دیدن تصویری از تلسکوپ، به سختی بتونی جداشون کنی...

خلاصه عصر و شب خوبی بود و جای همه دوستا خالی...

اما 2 ساعت توی مسیر رفت و برگشت بودن خیلی خستم کرد، اینم که به ترجمه اون روزم نتونسته بودم برسم روی اعصابم بود.


امروز:

ورزش نکردم، تنبلی کردم و دختر خوبی نبودم ...

واسه اینکه دیروز و پریروز وقت کم گذاشتم واسه ترجمه، امروز نشستم واسه جبرانش، خیلی خسته شدم اما خب باید میشد.

یه سوغاتی از دوست صمیمیم دریافت کردم که از سفرش به ژوهانسبورگ (آفریقا) برام آورده بود، تازه نی نیشم دیدم، گرد و قلنمبه بود و شیطون D: ، دوست داشتنی بود، حیف که بخاطر ویروسی که تو خونه مون هست نتونستم بقلش کنم وگرنه می چلوندمش :)) (آره جون خودم اونم جلوی مامانش!!!! فکر کن، یعنی 1 درصد :)) )

خدایی اینروزا مراقب خودتون باشین(باشیم یعنی)، بد ویروسیه، بددددد کوفتیه (بقول خواهرزادم: ااا، حرف زشششششت؟؟؟!!!! ببخشید پیشاپیش D:) 

از خستگی و شلوغی هنگیدم، قاط زدم، زمان از دستم در رفته :((


فردا:

ایشالا ورزش می کنم و جبران امروز

ترجمه می کنم

و درسم هم می خونم که این ترم خیلی دارم تنبلی می کنم (خجالت بکش، ایششش)

بعدم بقیه کارها ایشالا

خدایا به امید خودت

--------------

* سخنوری دوستمون راجع به کیهان، باعث شد بعد از مدتها واسه لحظاتی مو به تنم سیخ بشه در برابر عظمت هستی (با اینکه خودم می دونستم و شاید بارها خونده بودمش اما یه لحظه شدم مثل کسی که حواسش به این عظمت نبوده و باز توی لحظه اون عظمت رو یهو با همه وجودش حس کرده، یه چیزی شبیه اینکه دلت هُری بریزه تو)

* نمیدونم چرا این کلیپ معرفی جمع مجازیمون رو خیلی دوست دارم، نمیدونم واسه اینه که خودمون درستش کردیم یا چیز دیگه، اما هر بار می بینمش احساس آهنگ و شعر و تصاویرش حس خیلی خاصی بهم میده، اینبارم همینطور شد ولی یه حس دیگم بهم داد و اون دلتنگی واسه زمان گذشته... دیدن عکسهای گذشتمون باعث میشه ناخودآگاه آدم دلش بگیره دلش تنگ بشه یه غم خاصی رو حس می کنی ... نمیدونم ...

* این روزا حس می کنم پوستم کلفت تر شده، حس می کنم راحتتر رد میشم از کنار برخی حرفها و رفتارها، شاید حساسیتم داره کم میشه، تیکه هایی هم می شنوم حتی اما رد میشم از کنارش، بقول معروف، بیخیال ... دارم پیشرفت می کنم یعنی ؟!! D:

*از دوستم پرسیدم خوش گذشت اونجا بهت؟ گفت آره جات خالی، آرامشی که داشت خیلی خوب بود، اینجا همش داری می دویی و وقت کم میاری، ساعت 2 نیمه شب میخابی هنوزم به برنامه هات نرسیدی اما اونجا اعصابت آروم بود وقت داشتی و به کارات میرسیدی و شبم آروم میخابیدی، خستگیت بدنی بود نه روحی و عصبی، اما اینجا ... (این حرف یعنی خیلی حرف، یعنی همونی که این روزا ملت و مملکته ما نداره، یعنی همون حرفی که یه بار دیگه یکی از آشناها میزد...)

خدایا شرایط این مملکت رو بخیر بگذرون، عاقبت ما رو هم همینطور، الهی آمین [-o

-نمیدونم چی نوشتم، نوشتم فقط، بیخیال ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۱ ، ۰۵:۵۶
برگ سبز