هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب

۲۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

چند روزی هست که فکر منو یه عده از دوستان بابت کاری که یه عده دارن می کنن مشغول شده. عده ای که ادعای دوستیشون میشد اما کاری کردن که این دوستی زیر سوال رفته. با هر هدفی این کار رو کردن با منظور یا بدون منظور (که بعیده) از نظر اخلاقی واقعا زشت بود و توجیهی برای این کارشون نیست اصلا.

بگذریم که همش از روی بچگیه و بی عقلی که آخرشم به ضررشون تموم میشه.

امیدوارم که حداقل یکیشون فکر کنه و گول اونا رو نخوره

------------------------

دیروز اعصاب خوردی داشتیم بابت یه آدم بیکار که سر هیچی نشست یه عده آدمو ردیف کرد.

واقعا مریض بود و تعادل روانی نداشت.

هم کارش مزخرف بود هم مضحک و خنده دار

-----------------------

دو روزم هست که بابت روند مسابقات المپیک ایرانیا ناراحت میشیم مخصوصا از اونایی که انتظار میرفت.

بازم به گودرزی و باقری معتمد که مدال نقره رو گرفتن

امیدواریم که بقیه بتونن جبران کنن

-----------------------

امروزم هم خندیدمو عادی بودم هم اعصابم خورد شد

خدا باقی امروز و بقیه روزها رو بخیر گردونه

----------------------

خدا  ...... (خودت میدونی)

------------------------

کاش بتونم بازم به همه این چیزا بخندم کاش ...

البته ناشکری هم نمی کنم با وجود همه اینا اوقات خوش هم بوده.

هییییی بازم شکر....

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۱ ، ۲۱:۴۷
برگ سبز
چهار چیز از نادانیست:

خشم گرفتن بر آنکه خاطرت از او خوشنود نیست
همنشینی با کسی که همتای تو نیست
ابراز نیاز مندی نزد کسی که تو را بی نیاز نمیسازد
و سخن بیهوده

حضرت علی (ع)
-----------------------

گذر زمان، سرنوشت همه ما



-------------------------

شعر طنز+تامل برانگیز:

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
ندانستیم اگر، از سر بدانیم

بیا اولاد آدم را از این پس
همان اعضای یک پیکر بدانیم

نه اینکه دیگران را بدترین عضو

و خود را کاملاً جیگر بدانیم

نه اینکه خلق را در آفرینش
مس و خود را فقط گوهر بدانیم

چرا خود را قشنگ و دیگران را
شبیه خرس یا عنتر بدانیم ؟

چرا در بین کلّ خواستگاران
فقط خر پول را شوهر بدانیم

و اموال پدر زن را چرا از
صفات خوب یک همسر بدانیم

درست است اینکه خود را فیلسوف و
خلایق را تماماً خر بدانیم؟

چرا هر صحبتی را زرت و پرت و
کلام خویش را محشر بدانیم

چرا در هر هنر یا حرفه، خود را

وجودی کاملاً برتر بدانیم

بس است اینقدر هی فیس و افاده
بیا تا قدر یک دیگر بدانیم

شاعر: مصطفی مشایخی

-------------------------

طناب بازی دست جمعی :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۱ ، ۰۰:۳۰
برگ سبز

التماس دعا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۱ ، ۰۶:۱۳
برگ سبز
خواهر من، برادر من وقتی میبینی تو حرف میزنی دیگران ناراحت میشن و آزرده میشن و همون حرف رو یکی دیگه میزنه و کسی ناراحت نمیشه بدون یه جای کارت اشکال داره. بدون باید حرف زدنتو رفتارتو نوع نگاهتو به بقیه عوض کنی تا حرف تو هم اثر خودشو داشته باشه که دیگرانو آزار نده. وقتی می بینی چیزی برات رو براه نیست یخورده به خودت فکر کن ببین چی شده که اینطور شده. همیشه عیب رو در دیگران نبین. خودتم یه ارزیابی کن ببین تو عیب داری یا نه. اونوقت راحتتر می تونی قضاوت کنی و بگی بقیه چشونه یا چرا تغییر کردن!!!!! .....
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۱ ، ۰۰:۱۵
برگ سبز

رسیدیم به شبهای قدر

خدایا کمکمون کن این شبها بتونیم همه رحمت و برکت و محبتت رو برای خودمون ثبت کنیم، همه گناهانمونو ببخشو بیامرز، توبه مون رو بپذیر و ما رو از لیست اونایی که در آتش جهنمت قرار میگیرن خارج کن و ما رو به حرمت و آبروی عزیزانت و همه اونایی که در درگاهت جایگاهی دارن علی الخصوص پیامبران و امامانت، ببخش و بیامرز. نامه عملمون رو در بهترین حالت به دست امام عصرمون بده.

همه مریضا رو علی الخصوص مریضایی که دکترا جوابشون کردن، و مریضایی که التماس دعا داشتن، شفای عاجل عنایت بفرما

هرکی التماس دعا داشته حاجتش رو بده

من و خونواده و دوستانم هم مورد لطف خودت قرار بده و به حاجتهامون نظر لطف و عنایت و توجهت رو عطا بفرما

به همه جوونا سلامتی، موفقیت، خوشبختی و شادی رو عطا کن به منو خواهران و دوستانم هم همینطور.

التماس دعا از همگی

بین دعاهاتون از منم یاد کنین اگه دلتون خواست

.....

--------------------

مدالهای طلای سوریان و نوروزی رو به همگی تبریک میگم و متاسفم که امروز عبد ولی رو با ناداوری تمام از دور مسابقات کنار گذاشتن. خیلیییی حیف شد. عجییییب لایق طلا بود و حتما می گرفت اگه میزاشتن :(

اونجا که از ته دل نالید و خدا رو صدا زد خیلیییییی دردناک بود خیلیییی، :(((( متاسفم از این ناحق کردنا. یعنی میشه روزی برسه که دیگه هیچ جا حق ناحق نشه؟ ای خدا میشه به چشم ببینیم عدالت واقعی و وعده داده شدت رو؟

از اینکه رضایی هم تونست به فینال برسه خوشحالیم. ایشالا طلاشو بگیره و وزنه بردارمونم طلا بگیره که با 4 تا اینطور که توی شبکه ورزش زیر نویس شد جهشی انفجاری خواهیم داشت و بین 10 تیم اول المپیک قرار میگیریم که تا حالا سابقه نداشته. امیدوارم 6 تا 8تا و حتی 10 تا هم بگیریم. به امید خدا

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۰۸
برگ سبز
امروز از حاج آقا فرحزاد طبق معمول چیزای خوبی یاد گرفتم (با اینکه زیاد ندیدم برنامشونو اما همین دوباری که دیدم حض کردم چون ایشون همیشه امید میدن به آدم امروزم که ترس بود اما ترسشم خوب بود)

صحبت امروز که شاید خیلیاتون دیده باشین راجع به خوش اخلاقی و بداخلاقی بود. روایات مختلفی گفتن که من سعی می کنم تا جایی که یادم میاد چکیده حرفهایی که جالب و اثر بخش بودن رو بنویسم:

در زمان عصبانیت نه ادب کنین نه نصیحت نه کار خاصی. چون فایده که نداره هیچ نتیجه عکس هم میزاره

بدترین حالت هم عصبانیت هست برای همه چیز. عصبانیت کلا مضر هست هم برای بدن هم برای روح هم برای سایرین و هم برای ایمان (وقتیم میخاین جدیت بخرج بدین یا شدت و اخم و امثالهم که حساب ببرن ازتون، از درون باید آروم باشین)

پیامبر ما پیامبر اخلاق بودن و برای مکارم اخلاق مبعوث شدن (نه برای عابد تربیت کردن)

خوش اخلاقی همه گناهها رو ذوب می کنه مثل خورشید که برف و ذوب می کنه

خوش خلقی در راس همه حسنات و کارهای خیر قرار داره.

آدم خوش اخلاق هر دو دنیا رو داره، هم این دنیا براش بهشت میشه و هم آخرت جاش تو بهشته

بداخلاقی حق الناس حساب میشه و بخشیده نمیشه

هرچقدر هم حسنات داشته باشی و عبادت و کار خیر اما اخلاق نداشته باشی هیچ کدوم حساب نمیان

(شیطانم 6000سال عبادت داشت اما همشو به تکبری بر باد داد)

توبه بداخلاق مورد قبول واقع نمیشه حسناتش هم قبول نمیشه

ناشکری و ناسپاسی هم خودش بداخلاقی نسبت به خدا هست

روایتی هم گفتن که زمان حضرت رسول زنی بوده که همه 24 ساعت رو عبادت می کرده شبا همش نماز میخونده و همه روزها رو هم روزه می گرفته. وقتی میمیره حضرت رسول در موردش سوال می کنن از بقیه میگن این زن همیشه عبادت می کرده و حسنات بسیاری داره خیلی هم خوب بوده فقط دوتا عیب داشته یکی اینکه اخلاق نداشته دوم اینکه همسایه هاش از دست زبون تندش در عذاب بودن. و همسایه هاشو با زبونش آزار میداده. حضرت میفرماین: هیچ کدوم از حسناتش به حساب نمیاد و جاش داخل جهنمه.

و البته گفتن که بداخلاقها هم نا امید نباشن و میتونن اونام خوش خلق باشن و باید سعیشونو بکنن (که چندتا هم مثال زدن از مستمعین و حتی یکی از اساتیدشون که خیلی بداخلاق بودن اما اواخرشون به حدی خوش اخلاق شدن که باور کردنی نبوده)

گفتن برای خوش خلق شدن هم راههاو تمریناتی هست که انشالله برنامه ی بعد راجع بهش صحبت می کنن و انشالله منم میزارم براتون 

-------------------------

منم میخام سعیمو بکنم که خوش خلق باشم البته فکر نکنم بدخلق باشم اما خب باید سعی کنم از هموناییم که هست از عصبانیتهام و بدخلقیهای موضعیم هم کم کنمو به صفر برسونم.

پس شد خوش خلقی و غیبت نکردن

بازم به امید خدا و به یاری خودش :)

شمام دوست داشتین 1 شنبه دیگه برنامه ایشون رو در سمت خدا شبکه 3 ببینین :)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۴۰
برگ سبز
ماه رمضون به نیمه هاش رسیدو اصلا راضی نیستم از خودم به هیییییییچ وجه

خیررر سرررم (با تاکید بخونین) میخاستم ماه رمضون روزی یه روز نماز قضا بخونم که تا الان فقط 4 روز خوندم. اهههه

میخاستم آدم بشم بیشتر بخدا نزدیک بشم نشد. اگه هر سال قرآنیییی میخوندم امسال هیچی (البته من کلا از این ختم گذاشتنا دوست ندارم دوست دارم هرچی بدلم نشست بخونم اما امسال اینم نخوندم).

نماز صبح و شبمو بموقع خوندم تو این روزا اما نمازای ظهرم همش دیر شد... اهههه خدایا واقعا خجالت آورهههههههههه. اینطوری میخاستم نزدیک بشم بهت؟!!! )-x

میخاستم سبک کنم خودمو از بارهای اضافی و منفی، میخاستم مدیتشنامو باز شروع کنم اما نشد. (خدا کنه حداقل مدیتیشن گروهی فردا یخورده سبکم کنه این احساس بدی که الان دارمو نداشته باشم)

همش شده نت. هرشب میگم دیگه تا دیر وقت بیدار نمیمونم راس 12 میخابم اما .... باز میشه 2 و نخوابیدم هنوز. یعنی اعصابم از خودم خورد میشه.

این نتِ .....ییی گند زده بهم اختیار نزاشته واسم که. 

خجالت بکش ...

خجالت بکش ...

خجالت بکش ...

شورشو درآوردی .... )-x

............

ولی دیگه نمیزارم. ایشالا از امشب مجبور می کنم خودمو به رفتنو سر موقع خوابیدن و سحر بموقع بیدار شدنو کارایی که قرار گذاشته بودمو انجام بدم. ایشالا. 

یذره ورزشی که می کردم مالیده شده، درس نمیخونم، کارامو انجام نمیدم همش شده این نت کوفتی. نمیخام دیگه. نمیخام دیگه اسیرش باشم. میخام بزندگیم بیشتر برسم. حتی اگه نت میام الافی نباشه کار مفید بکنمو برم.

بشدت ناراضیم از این ماه رمضونم و از خود بیچارم. خجالت زدم شدید در برابر خدا. ....

خدایا ببخش. 

--------------------------------------------

دیشب به مطلبی دیدم تو نت راجع به غیبت کردن که امروز با یه دوست قرار گذاشتیم دیگه غیبت نکنیم و به هم تذکر بدیم هر وقت غیبت کردیم. امیدوارم که خدا کمک کنه و بتونیم

اما ... یه کسایی هستن که نمیزارن آدم غیبت نکنه، هرجی میخام غیبت نکنم یه کاری می کنن که غیبتشون کنیم. نمیدونم با اینا باید چه کرد. میدونم خدا میگه وقتی شرایط گناه محیا بودو نکردین اونوقت درسته. اما خدایییییی خیلی سخته. خییییلییییییی سخته، ولی امیدوارم که دیگه غیبت نکنم. حالا به این سرعتم نمیشه اما همون کم کم هم کم بشه خودش جای خوشحالی داره.

خدایا کمکم کن. هم ببخشم هم بهم کمک کن که آدم بشم. آمییییییییییییییین

-------------------------------------------

راستی اولین مدال طلای المپیک رو هم به همه هموطنانم تبریک میگم. آرزوی موفقیتهای بیشتر واسه کاروان ورزشیمون دارم. هرچند امشب به تیم پارالمپیکمون بیشتر امیدوار شدم اما با این حال آرزوی موفقیت واسه همشون دارم :)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۴۷
برگ سبز
آخییییش این مهمونی افطاریم تموم شد به سلامتی. ولی کلیییییی خستم. جونم داره بالا میاد.

ولی خواستم هم سوژه های عقب افتادمو بنویسم هم اینکه فردا کار دارم یخورده شاید نرسم.

شاید با نوشتن یه ذره خستگیمم در رفت ...

خب اول راجع به "همه چی آرومههه" و "این دو روز گذشته که از جهاتی خیلی خوب بودن" با هم می نویسم

- خدا رو شکر در یه فضایی بین دوستان، بعد از مدتها احساس کردم واقعا همه چی آرومههه و حال دوستام خوبه. چه خوبه اینکه حس کنی دوستات خوبن و رو براه (البته شاید مشکلات زندگی همچنان ادامه داشته باشه اما اینکه حسشون مثبت تر باشه و اعصابشون راحتتر نسبت به قبل خودش خوبه). از اینکه دیدم بعضی دوستام دارن مثل قبلشون میشن یا شاید بهتر از قبلشون خوشحال شدم. از اینکه یه دوست حالش روبراهه و مثل سابق شیطونیاش برگشته خوشحالم و آرزو می کنم واسش که همیشه شاد و خوش باشه و شیطون. از اینکه یه دوستم دلش گرفته بودو اومد درد دل کرد واسم و از این حالش غمگین شدم اما سعی کردم بخندونمشو حواسشو پرت کنم و بهم گفت بهتر شدم خوشحالم. از اینکه این حس رو بهم داد که تونستم گوش شنوایی براش باشم و سبک شده یه خورده از حرف زدن با من ممنونم ازش و خوشحالم. از اینکه خدا این توفیقو بهم داده که بتونم محرم راز دوستام باشمو بتونن درد دلاشونو بهم بگن و به لطف خودش از حرف زدن باهام احساس بدی ندارن و سبک میشن خوشحالم. از خدا هم ممنونم که اینطور موقعها کمکم می کنه که همصحبت خوبی باشمو شاید چیزایی به زبونم بیاره که پیامی باشه واسشون (همونطور که من خیلی اوقات پیاممو از دیگران میگیرم). و همینطور از این خوشحالم که موقعیتی جور شد تا چیزی رو به دوستی بگم (یا حتی حرفی رو منتقل کنم) که با کمال میل شنید و پذیرفتش (اون لحظه حس عجیبی بود واسم، تعجب از جور شدن خود بخودی موقعیت+ رضایت از گفتن+ با خوشی گفتن+ شادی بخاطر پذیرش و شنیده شدن----> همونی که بهش میگیم بهترین مکان و زمان برای انجام کاری، که البته به ندرت پیش میاد و باید قدرشو دونست). و همینطور خوشحالم که دوستان خوبی دارم که همیشه لطف دارن و محبت دارن بهم و همیشه منو خجالت میدن. امیدوارم که منم دوست خوبی باشم واسشون. از دوتا از دوستام هم به شدت ممنونم که همیشه کنارم بودن و هر کدومشون در شرایط و موقعیت خاص هر وقت به همفکری و همدلیشون نیاز داشتم باهام همراهی کردن و حرفاشونو شنیدمو کمکم کردن. از یکیشونم به خاطر این چند روز اخیر ممنونم که هم همراهم بوده، هم شنیدتم هم همیشه بهم لطف داره و منم گاهی به خاطر موضوعاتی ناراحت و بداخلاق شدم اما اون تحملم کرد و همه سعیشو کرد که آرومم کنه. همینجا به شدت ازش ممنونم و به شدت هم دوسش دارم :X

 از همه دوستام و از همه ی خوبیاشون ممنونم و همتونو دوست دارم :X

--------------------------

- از یه نظر خوشبحال دوستی پسرا ...

وقتی عکس دست جمعی یه عده دوست رو که تو یه مدرسه بودن و بعضا از زمان ابتدایی، دیدم که تونسته بودن دور هم جمع بشن و ساعاتی رو با هم بگذرونن غبطه خوردم بهشون. یه جورایی حسودیم شد. چرا؟!!

چون با خودمون که مقایسه کردم دیدم ما دوستای دانشگاه رو هم میخایم دور هم جمع کنیم مکافات داریم، تو هماهنگیشم می مونیم دیگه چه برسه به اینکه دور هم جمع بشیم. همه پی زندگیشونو شوهر و بچه هستن هربار یکی مشکل داره یه بار مهمونه، یه بار بچش مریضه، یه بار شوهرش میگه نه، یبار خودش کار داره و و و ...

خلاصه که با همین دوستای دانشگاشم نمی تونیم دیگه فکر کن بخایم دوستای دبستانو پیدا کنیم. اصلا یادمون هست کی دبستان باهامون بود؟ کیا تو کلاسمون بودن؟ حالا بفرضم باشه وقتی بر حسب اتفاق همو می بینیم، می شناسیم طرفو؟ یا اون میشناسه؟ حالا شهرهای بزرگو نمی دونم همچین اتفاقی میفته یا نه ولی ما که شهرمونم مثلا کوچیکه و بیشتر این اتفاق میفته وقتی یکیو می بینیم میگیم ااا چقدر قیافه ی این آشناستا، کجا دیدمش؟ یا اینکه میشناسیو بخاطر میاری اون نمیشناسدت و یادش نمیاد تو کی هستی، حالا اگه بیادم اصن به روی خودش نمیاره که تو کی بودی. راشو کج می کنه. شایدم چون به این فکر می کنیم و می ترسیم که نکنه منو نشناسه برم جلو ضایع بشم یا هزار دلیل دیگه...

حالا با این اوصاف فکر کن بخایم دور هم جمع بشیم. اونم دوستان دوره ی دبستان!!! خدایی غبطه داره ها. خوشبحالشون از این نظر. البته هستن دختراییم که هنوزم میشناسن همو و دور هم جمع میشن اما اینقدر احتمالا همدل بودن واسه اینکارا که باعث شده این اتفاق واسشون بیفته. خود منم یه دوست دارم که از زمان ابتدایی با همیم و حتی یه رشته خوندیم با هم تا حالا. اما فقط اون، بقیه رو یادم نیست. دبیرستانو راهنمایی رو یادمه اما هرکی به کیش خود رفته. گاهیییی گدارییییی چییییی بشهههه یه خبری از یکی اتفاقی بشنویم و راجع به بقیه خبر بگیریم. خیلی بده ها. البته که خودمونم مقصریم تو این جریان.

حالا یادمو یه معلم افتاد که یبار تو قطار هم کوپم بود. یه معلم ابتدایی (خودمونیم سفر با قطارم خودش عالمی داره خودش یه زندگیه کوچیکه با کلی درس، درسهای کوتاه اما جالبو تاثیر گذار مثل داستانهای واقعی-یه پیامی هم ازش گرفتم که شاید یروز راجع بهش گفتم) وقتی با هم همصحبت شدیم میگفت من چندین ساله دارم مقطع اول دبستان درس میدم (خودش 53 سالش بود) و یه رسمی دارم همیشه تو کلاسام که آخر سال که میشه یه جشن کوچیک میگیرم واسه دانش آموزام و بهشون میگم همتون واسم یه چیزی بنویسین که یادگاری داشته باشم ازتون و قرار میزاریم 10 سال بعد یه جایی همه دور هم جمع میشیم ببینیم کی چیکار می کنه و همه قرارامو یادداشت می کنم و این سالها خاطرات و اوقات خوشی از این قرارها داشتم (یاد فیلم ضیافت افتادم، کلا معلم جالبی بود و به شاگرداش حسودیم شد)... غرض اینکه میخام بگم شاید اگه ما هم همچین معلمی داشتیم از هم خبر داشتیمو می تونستیم دور هم جمع بشیم. خلاصه که حیف ... یاد اون روزگاران بخیر...

--------------------

امشب دلم واسه سعید محمدپور سوخت. حیف شد. خوب کار کرد. حیف بود نبره. یه ضربو که دیدم دیگه دلم نیومد دو ضربو ببینم. خدایی زحمت خودشو کشید جثش نسبت به بقیه خیلی ظریفتر بود اما وزنه های خوبی زد. دمش گرم بازم. با اینکه شنیدم 5ام شدو ناراحت شدم دلم سوخت اما بازم بهشون افتخار میکنیم. حداقل این یکیو که من دیدم تلاش خودشو کرد. جالبیشم جایی بود که وقتی مولامون امام علی رو صدا میکردو مدد میخاست جمعیت واسش هورا میکشیدن و کف میزدن. حس واقعا خوبی بود و از ته دل خوشحال میشدم هم واسه این مدد خواستنش هم واسه واکنش مردم هم واسه وزنه هاش که با تمام سعیش زد. مرسییییی ازش.


خب واسه امشب بسه زیاد نوشتم. باقیش باشه واسه بعد

پس تا بعد ...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۱ ، ۰۷:۲۳
برگ سبز
سلام به همه دوستان

امشب شب میلاد امام حسن مجتبی(ع)، کریم اهل بیت هست 

به همین دلیل با اینکه میدونم هیچی نیست تبریک من و هیچ ارزشی نداره اما خواستم واسه

دل خودم یه پست بزارم واسه تولدشون و تولدشونو به همه تبریک بگم. 

(خدایی امام حسن همه جوره از همه نظر مظلومن انگاری همیشه باید مظلوم باشن حتی بین

مایی که میگیم شیعشونیم)

*یا امام حسن از صمیم قلبم میلادتونو تبریک میگم هم به جدتون هم به فرزندانتون مخصوصا امام زمان، هم به همه اونایی که دوستون دارن*


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۱ ، ۰۴:۴۹
برگ سبز
خببببببببببببببب. بالاخره راحت شدم (البته مشقام مونده ولی خیالم آسوده تره) میخام راجع به سوژه هام بنویسم، پس میرم سراغ نوشتن. بسم ا... 

- خدایی این فیسبوک چه خاصیتی داره که ملت صبح تا شب توشن؟ جز اینکه اولاش میرن اینو اونو پیدا می کنن و ادد می کنن، بعد میشینن عکسهای خونوادگی بقیه رو می بینن، بعدم عکسای خودشونو به انواعو اقسام مدلها و ژستها میزارن، بعدم هی میشنین از حال و احوالشون رو وال هم می نویسن. "واااااای چه قدر حالم خوبه، واااااای این چقدر نازه، وااااای حالم بده، وااااااای از همه بدم میاد، وااااای عاشقتونم. وااااای دارم بالا میارم، وااااای ..... و و و ....

حالا بازم خدا رو شکر که 4 تا مطلب علمیو متن زیبا هم میزارن وگرنه که به قرونی نمی ارزید که بخای توش بری

(البته خودمم گاهی واسه دوستان نظر میزارم اما اونشم نه زیاد)

من کلا وقتی میرم توی این فیسبوک یا بقول مسنجریا اف بی، اَمونم نیست بیام بیرون، ماشالله اینقدم مطلب آپ می کنن که هرچییییی میرییییی بازم هست، کلا سرو ته اف بی رفتن من شاید نهایت 30 دقیقه تا 1 ساعت بشه که اونم هی وسطاش دارم به کارای دیگم میرسم. مثل اونایی که میخان فرار کنن از جایی امونم نیست خارج بشم، اصلا دوسش ندارم، اصلا حس خوبی واسم نداره. تمام سعیمو می کنم نرم هر چند وقت یه بارم که میرم زود میزنم بیرون.

حالا با این اوصاف موندم که چرا ملت همه وقتشون از صبح که چشاشونو باز می کنن تا شب اونجا آن هستن و به محضی که یه نظر میزاری می بینی وااااا طرف پیداش شد جواب داد!!!!!! آخه چی داره؟ چه چز خاصی داره که جذاب باشه و خستت نکنه و بعد یه مدت دلتو نزنه؟ چه کار خاصی میشه توش کرد که اینطوری علافن واسش؟!!!! اگه متوجه شدین به منم بگین شاید منم جذب شدم :-&

پ.ن: بقول آبجیم هرکی میخاد اعتماد به نفسش بره بالا بره فیسبوک عکس بزاره، واسه اینکه هرکی هر عکسی بزاره (زشت یا زیبا) یه عده میان قربون صدقت میرن، واااای عزیییزم چقدر نااااز شدیییی، چه خشگلیییی، چه تیپیییی، نمیدونم روسریت تو حلقم، تی شرتت تو حلقم، موهات تو لوزالمعدم ... وایییی چقدر به هم میاییییییین (واسه عکسای دو نفره اعم از دوست پسر دوست دختر و زوجین) خلاصه واسه اعتماد بنفس کاذب و قربون صدقه های کیلوییی جای خوبیه

**************

حالا یه چیزی توی همین اف بی خوندم (البته از این دست مطالب کم نیستن و مطلب خوب هم اونجا آپ میشه) که نوشته بود کودکان ایرانی که نژاد آریایی دارن و پوستشو گندمگون با موهای مشکی بوده حالا روز بروز دارن اروپایی تر میشن، پوست سفید و موها بور و چشمان رنگی. و این باعث تعجب خیلی از محققین و حتی محققین نروژی شده که چرا این اتفاق داره واسه کودکان ایرانی میفته و حتی گفته بود که نروژیها فتن هرکی بتونه این معما رو حل کنه جایزۀ نوبل سال در بخش مربوطه رو بهش میدن!! (البته فکر کنم این تیکش زیادی اغراقه!!) حالا به نظرتون دلیلش چی می تونه باشه؟ می تونین حدس بزنین؟ 

.

.

.

جدیدا یکی از نماینده های مجلس اعلام کرده که دو ساله گزارشات محرمانه ای میرسه بهشون مبنی بر اینکه گاوداریهایی که شیر کارخانجات لبنی رو تامین می کنن واسه اینکه باکتریهای شیر رو بکشن و ضدعفونی کنن مثلاً و بهداشت بخاطر عدم اصول بهداشت بهشون گیر نده تا بتونن بفروشن شیرشون رو میان توی شیرا چییییییییی؟؟؟ .... وایتکس می کنن !!!!!! اینطوری تشخیص داده نمیشه آلودگیهاش و یه راست میره کارخونه و انواعو اقسام محصولات لبنی بالاخص شیر و بستنی ازشون تولید میشه که ملت میدن به بچه هاشون و نتیجه چی میشه؟؟!!!! اینکه روی گلبولهای قرمز خون اثر میزاره و به گلبول سفید بدون هسته تبدیل میشن و در نتیجه کودکانمون به کم خونی و عوارض دیگه مبتلا میشن و.... الی آخر!!!

نمیدونم تا چه حد صحت داره این خبر (البته یکی از دوستان گفت که الکی بوده و طنزه مطلبه انگاری ملت هم کلی این متنو مسخره کردن) اما اگه طنز هم باشه اون قسمتی که وایتکس بکنن تو شیر دور از واقعیت نیست چون یکی از آشنا ها که بازرس کارخونه های غذایی هست می گفت که چه چیزایی تو محصولات مختلف غذایی می کنن مثل روغن آفتابگردون، یا رب گوجه و غیره ... با این حساب از اینا این کار هم بعید نیست حالا چه تاثیری روی رنگ کودکان داشته باشه چه نه، قطعا روی سلامتی اثرات بدی خواهد داشت. با این وجود به این میرسم که:

چی بسرمون داره میاد؟!!! چرا؟؟؟!!!! یه زمانی تو کتابها میخوندیم طرف آب بست به شیرش تا بیشتر بفروشه کم کم جمع شد تا سیل شدنو همه زندگیش به باد فنا رفت اما حالا .... چی شده که اینقدر حروم خوری راحته؟؟!! شاید بی اعتقادی، بی ایمانی، اینکه یادمون رفته روز حسابی هم هست و دنیا دار مکافاته، شاید یکی باید باز بیاد اینا رو بهمون یادآوری کنه ... نمیدونم :-؟؟

خدا آخر و عاقبتمونو بخیر گردونه ....

********

شده یک آهنگ، حرف، کلمه ی قصار، فیلم، و حتی کلمه ای رو از بس بشنوین دیگه حالتون ازش بهم بخوره؟؟؟

الان من نسبت به کلمه "مخاطب خاص" حس بدی پیدا کردم از بس که هرجا میرم می بینم یکی ته حرفاش نوشته مخاطب خاص ...

باشه بابا مخاطب خاص

مخاطب خاص

مخاطب خاص

مخاطب خاص

.

.

.

منم بگم؟!!! :-&

اصلا یه چیزی مد میشه ها دیگه هیچیییییی دیگه اینقدر میشنوی و میبینی که احساس انزجار می کنی از بدبخت.

*مثل جریان ... توحلقم . اصن اون که افتضاااح آدم چندشش میشه، بازم ... تو لوزالمعدم یه چیزیییی :))

**********

این تیکه های طنز هم حسن ختام نوشته های امشبم تا بعدا به باقیش برسم ...

دیشب توی خنده بازار دو تیکه اومد که بامزه بود میخام بجای مخاطب خاص مدش کنم :))

*هستم اگر هستمم گر نروم خستمم* (کاملااااا بی معنیه ولی این قافیش کلی واسم خنده دار بود)

سلامی چو بو ... (اینم جالب بود یاد تبلیغه افتادم، سلاااام بوووو سلاااام باکترییییی)

کلا خنده بازار به نظرم برنامۀ جالبیه از همه نظرش به کنار، وقتی نگاه می کنم بهش بازیگران طنزی رو می بینم که مدتهااا بود ازشون خبری نبود و باز توی این برنامه دارن کار می کنن. از این نظر به نظرم خوب و جالبه علاوه بر طنزایی که بی محابا به نقد میکشن برنامه های دیگه رو ;))


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۱ ، ۰۷:۳۲
برگ سبز