هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
ندیدم شهی در دل آرایی تو
به قربان اخلاق مولایی تو

تو خورشیدی و ذره پرور ترینی
فدای سجایای زهرایی تو

نداری به کویت ز من بی نواتر
ندیدم کریمی به طاهایی تو

نداری گدایی به رسوایی من
ندیدم نگاری به زیبایی تو

نداری مریضی به بد حالی من
ندیدم دمی چون مسیحایی تو

نداری غلامی به تنهایی من
ندیدم غریبی به تنهایی تو

نداری اسیری به شیدایی من
ندیدم کسی را به آقایی تو

امید غریبان تنها کجایی؟
چراغ سر قبر زهرا کجایی؟

تجلی طه، گل اشک مولا، دل آشفته ی داغ آن کوچه ی غم

گرفتار گودال خونین، دل افکار غم های زینب، سیه پوش قاسم

عزادار اکبر گل باغ لیلا، پریشان دست علم گیر سقا

نفس های سجاد، نواهای باقر، دعاهای صادق

کس بی کسی های شب های کاظم

حبیب رضا و انیس غریب جواد الائمه

تمنای هادی، عزیز دل عسکری، پس نگارا بفرما کجایی؟

دلم جز هوایت هوایی ندارد
لبم غیر نامت نوایی ندارد

وضو و اذان و نماز و قنوتم
بدون ولایت بهایی ندارد

دلی که نشد خانه ی یاس نرگس
خراب است و ویران صفایی ندارد

بیا تا جوانم  بده رخ نشانم

که این زندگانی وفایی ندارد



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۲ ، ۱۹:۳۰
برگ سبز

دیدین یوقتایی یکی غمو غصه ای داره و باید فراموشش کنه ولی بعضیا به طرق مختلف هی یاداوری میکنن و نمیزارن؟!

مثل مرگ*

وقتی یکی میمیره روایت داریم (فک کنم) که اگه مدتی گذشت نباید حتی تسلیت بگی چون یاداوریش داغ داغدیده رو تازه میکنه بزارید بگذره وسرد بشه براش ....

وقتی مرگی اتفاق میفته با یاداوریش داغ طرف رو تازه نکنیم براش

بزاریم فراموش کنه بهش کمک کنیم نه که زالو صفتانه مرتب با عناوین مختلف بیادش بیاریم

بعضیا بدجور انرژی منفین و خواسته یا ناخواسته بتازه موندن داغ مرگ کمک می کنن

البته طبیعیه که داغدار تا مدتی به این مصیبت چسبیده و سراسر منفیه و یاداوری میکنه بخودش اما از یزمانی ببعد زمان بسرد شدن داغ کمک میکنه و جز در موارد استثنایی که طرف خودش نمیخاد,  روند فراموشی اتفاق میفته و اینجاست که دیگه نباید یاداوری کرد

پس وقتی یکی رو که مرگی توی زندگی براش اتفاق افتاده مخصوصا نزدیک, بعد از مدتها دیدیم راجع بهش نپرسیم و جویا نشیم تا غمو غصش مجددا احیا نشه


* این مرگ هم میتونه مرگ شخص باشه هم مرگ رابطه مثل عشق,دوستی, و ...(در مورد اخر هم هی براش خبر نیاریم ببریم که میشیم مصداق همون زالوی انرژی و ماهیگیر از اب گل الود. بزاریم هضم این مرگ راحتتر باشه واسش نه با زجر)


پ.ن:

دیدم زیاد که میگم، اونم در هر دو مورد... و هممون ممکنه اینکارو خواسته یا ناخواسته انجام بدیم

خدایا کمکم کن که باعث آرامش باشم نه باعث ناراحتی و زجر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۰۰
برگ سبز


اینم یه بستر برای جشن تولد D:

تشریف بیاریـــــــــــــــــــــد !

دست خالی نه ها

هرکی یه چیزی بیاره همراه خودش

عکس، جمله، کلمه، شعر، قصه، پند، آرزو، دعا

قر، آهنگ ...

حتی شیرینی
... (فرشته تو که دست پختت خوبه سفارش میگیری عکس تحویل میدی یکی واسه من بپز :* بعد خودت با خانواده نوش جان کن ثوابش برسه به روح من :)) )

خلاصه هرچی دلتون خواست

کی میاد وسط حالا؟! D:



پ.ن: یکی گفت چرا اینجا پستی واسه تبریک تولد نداره منم گفتم اوکی فراهم می کنییییم :دی
خلاصه اینم بستر که البته بیشتر واسه دور هم بودن و شادی با دوستان خوبمه.   تشریف بیارید :دی

راستی چه اشکالی داره آدم واسه خودش جشن تولد بگیره؟! به خودش کادو بده؟! حتی به خودش تبریک بگه؟!
هیچی، خیلیم خوبه، دیدم بعضیا رو که اینطورین، ایده ی خوبیه که منم خواستم امتحانش کنم :دی
فعلا که حس با نمک و کودکانه و خوبیه :دی
آدم شیطونیش گل میکنه :))

********************

فرداش نوشتD: :

- دیروز گوگلم واسم جشن گرفته بود و بهم تبریک گفته بود :)) ندیده بودم تا حال :



- دیشبم تو  رصد خلوت و خودمونیمون با بچه ها یکی از دوستان بهم یه کتاب هدیه داد که نمیدونم میخونمش یا نه، و کی فرصت و حسش باشه، اما ازش خیلی ممنونم ، خیلیم جای همگیتون خالی بود و خوش گذشت :)


*از همه دوستای گل و عزیزم ممنونم
همتونو دوستون دارم خوشحالم که دوستای خوبی مثل شما عزیزان دارم
خدا واسه من نگهتون داره ایشالا :قلب
از همه اونایی که تبریک گفتن به روشهای مختلف، اینجا، بیرون از اینجا، اس ام اس، عکس، وب خودشون، ایمیل، همه و همه تشکر
از تک تکتون ممنون، تشکر بابت مهربونیا و محبتتون
دوستتون دارم :قلب :گل
۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۳۷
برگ سبز
فوق قبول شدمممممممم :دی :Pخدایا شکرت

اما استرسش داره شروع میشه واسم

اونم بعد از کلی سال دوری از دانشگاه

نمیدونم چی کار باید کرد مثل اونایی که گیج و منگن شدم:))

خدایا تا اینجاشو خودت خواستیو کمک کردی اگه به صلاحته باقیشم کمکم کن :* :قلب


----

این دو سه روزه دو سه تا اتفاق و نشونه های خوب واسم افتاده و اومده که باعث آرامشم شده :)

خدایا شکرت واقعا


-----

آقای پدر یا همون بابایی !

اینم یه اتفاق خوب و یکی از روزهای خوب زندگی بنده :پی

آها امروز یه اتفاق خوب دیگه هم بود

فاینال بچه ها رو که گرفتم از اینکه به عنوان معلمشون ازم راضی بودن و دوسم داشتن و میخاستن ترم بعد هم معلمشون باشمو اصرار می کردم خوشحال شدم

مخصوصا کلاس نینیام یعنی تاینیها(خردسالان) که خیلی هم حساسه و ادا و نق نق دارن، اول ترم هی نق میزدن که تیچر قبلیشونو میخان حتی ماماناشونم نگران بودن اما حالا آخر ترم که شد و امروز که امتحان آخر رو دادن ماماناشون میگفتن که بچه هامون میخان شما باشین، یکیشون که اول ترم میگفت بچه م میاد خونه گریه میکنه میگه میس رویا رو میخام حالا امروز میگفت همین که اول ترم اونو میگفت حالا میگه اگه تیچر خودمون نباشه من دیگه کلاس زبان نمیرم و میخاد شما باشین :))

حس خوبیه خلاصه، اینکه کارت نتیجه بده و رضایت مخاطب رو در نهایت داشته باشی و دوستت داشته باشن حس شیرینه :)

خدایا شکرت

اینا همش از توئه همه ی همش، من هیچم هیچ هیچ هیچ

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۱۴
برگ سبز
چه حسی داری وقتی به خاطر واسطه ای با لینکی مواجه میشی که ... ؟!

اونم وقتی که انتظارشو نداشتی و تو شرایطی هستی که دلت دنبال نشونه ست و یا حتی تایید چیزی ...

اونوقت وقتی تصاویرشو میبینی دل و حست یه طوریشون میشه

اونوقت چی؟! چی تو ذهنت میگذره؟!

.

.

.

.

.

میگین چه لینکی؟!

باشه

شمام ببینینش و بعدش اگه دلتون خواست حستونو بهم بگین ببینم شبیه حس من بود یا نه

تیتر پیشنهادی شما درباره ی این تصاویر چیست؟


راستی اگه تیتری هم بذهنتون رسید پیشنهاد بدید توی لینکه، من که چیزی به ذهنم نرسید ولی حس عجیبی داشتن این عکسا برام

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۱۱
برگ سبز


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۰۳
برگ سبز
*بالاخره کاری که باید می کردمو کردم

استعفا دادم خلااااص

آخییییش راحت شدم :دی

دیگه خسته بودم و حوصله ی حواشی مدیریتی و مسئولیت رو نداشتم مخصوصا که ...

بگذریم (یه سری حرفها رو باید گذاشت توی صندوقچه اسرار، خدا شاهده و ناظر همین بسه)

چندین دلیل واسه استعفا داشتم که فقط دوتای مهم و شخصیشو گفتم

اما مهم اینه که راضیم از تصمیمم و حالا احساس راحتی می کنم دیگه بس بس بود

ولی یه چیزای این اتفاق خنده دار بود واقعا :)) =)) [علامت سر تکان دادن به نشانه تاسف]

خدایا شکرت


______________________________________


*خدایا

نعمت خجالت کشیدن از بعضی کارها رو ازمون نگیر که یادمون باشه که بعضی وقتا "خجالت هم خوب چیزیه"


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۱۰
برگ سبز
مادر و پدر این دوقلوها هروقت که وارد اتاق کودکان شان می شدند با تخت های چسبیده آنها مواجه میشدند درحالیکه آنها دو تخت را با فاصله از یکدیگر قرار میدادند به همین منظور یک دوربین در اتاق گذاشتند تا متوجه اصل ماجرا بشوند و دیدند که دوقلوها برای اینکه نزدیک هم باشند این کار را می کردند!




این فیلم کوتاه به شکل gif در اومده برای دیدنش صبر کنید ...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۲۴
برگ سبز
إنّ اللّه‏َ جلَّ ثناؤهُ لَیَعتَذِرُ إلى عَبدِهِ المؤمنِ الُمحْوِجِ فی الدنیا کما یَعتَذِرُ الأخُ إلى أخیهِ ، فیَقولُ : وعِزَّتی وجَلالی ، ما أحوَجتُکَ فی الدنیا مِن هَوانٍ کانَ بِکَ عَلَیَّ ، فارفَعْ هذا السَّجْفَ فانظُرْ إلى ما عَوَّضتُکَ مِن الدنیا . قالَ : فَیَرفَعُ فیَقولُ : ما ضَرَّنی ما مَنَعتَنی مع ما عَوَّضتَنی «کافی ج 2 ص 264»


در روز قـیـامت خـداوند، جـلّ ثناؤه، همچنان که برادرى از برادرش پوزش مى‌‏خواهد، از بنده مؤمن نیازمند خود در دنیا، عذر مى‏‌خواهد و مى‌‏فرماید: به عزّت و جلالم سوگند که من تو را در دنیا از سر خواریت نزد من، محتاج نکردم. اکنون این سرپوش را بردار و ببین به جاى دنیا به تو چه داده‌‏ام. او سرپوش را بردارد و گوید: با این عوضى که به من دادى مرا چه زیان اگر آنچه را در دنیا از من گرفتى.


همه ی خوبی این حدیث به کنار، اینکه خدا از بنده ش عذرخواهی کنه!!!!

فکر کنننننن!!!!

خدا با اون عظمتش با اون بزرگیو هیبتش، چقدددددررررر عاشقه که از بنده ش عذرخواهی می کنه!!!!

بخندم یا گریه کنم؟!

خداجونم

قربونت برمممممممممممممم  (خدایااااا، عشقیییییییییییییییییی )

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۳۰
برگ سبز
+ توی رواق شیخ حر عاملی (همون کاخه :دی) نشستیم رو فرشا بین مردم. نشستیم هم واسه استراحت هم واسه دعا و نماز

همینطوری که داشتیم تماشا میکردیم مردمو دیدیم یه دختر پسر جوون (خیلی جوون، مخصوصا دختره که به دبیرستانیها میخورد، بچه بودن در کل- راستی پسره هم صورتشو ندیدم درست اما کمی که دیدم خیلی شبیه یکی از آشناها بودو منو یاد اون مینداخت، یعنی یجورایی سبب خیر هم شد که یادی از اون آقا کنم) نشستن کنار هم و دارن حرف میزنن باهم، اینکه این دوتا تنها نشسته بودنو هیچکی مثل خانواده یا آشنا دور و برشون نبود جلب توجه کرد، دختره هم نیمرخش به ما بود و روش به پسره، پسره حرف میزد و اون بیشتر گوش میداد

ناخودآگاه هرچی سعی میکردی توجهتو به یه ور دیگه جلب کنی و بیخیال شی نمیشد، هی میگفتی استغفرلله، لعنت بر شیطون، باز میومد سراغت، چون درست جلومون بودن و آخرش نگاهمون بهشون میفتاد، شبیه دوست بودن بیشتر، نمیدونم، ولی وقتی این فکر و نما از ذهنت بگذره که شاید دوست باشن بعد بخودت میگی چرا اینجا؟! چقدر راحت شدن ملت، چقدر عادی شده این چیزا که به اینجا هم کشیده، بعد به خودت تشر میزنی که فکر بد نکن حتما خواهر برادرن یا نسبتی دارن با هم، بعد در کنارشم با این پوزخند مواجه میشی که : خب حالا اگه به فرضم دوست باشن، کی میخاد بفهمه؟ یا کی میخاد جلوشونو بگیره؟!، اصن با این خیل جمعیت کی متوجه میشه؟ یا میخاد بازرسی کنه؟! هوم؟!

(جالبیش اینه که این ذهنیات من از فکر خواهرم هم گذشت در صورتیکه قبلش هیچ حرفی نزدیم، بعد یه مدت به هم نگاه کردیمو یکیمون گفت: این دوتا تابلوئنا بعد اون یکی هم گفت همووووون :)) بعدم بقیش ...)

خلاصه این رواقهای خانوادگی یا صحنها هم پتناسیل تبدیل شدن به محل قرار گذاشتن رو دارن، کسی هم قرار نیست گیر بده بهشون، البته خدا کنه که اینطوری نشه ، و فقط و فقط زائران عزیز خودشون باید شرم و حیا داشته باشن که اینقدر پررو نباشن (الان شاید خیلیا بگن خب بازم اونجا قرار بزارن بهتر از خیابونو غیره هست حداقل سالمتره و فلان و بهمان ... نمیدونم شاید حق با شما باشه اما از اونورشم که نگاه کنی، اصلا جالب نیست و صورت خوشی نداره، فکر کنین یه روزی اینطوری بشه شما به عنوان زائر چه حسی بهتون دست میده ؟؟؟ ...)


********

+ این سری که بعد از دو سال رفتم عجیییییب با ازدیاد عربها توی شهر و حرم مواجه شدم (اینو مسافرهای دیگه هم میگفتن!!! همه تعجب کرده بودن !!!)

وااااای هرجا میرفتی، تو هر صحنی، گله به گله همش عربها بودنو خونواده هاشون با پوشش خاصشون

اینکه زائر هستن، مهمونن، انسانن و ... همش به کنار و درست

اما هی دیدنشون (حرم، توی شهر، هتل) اونم با تکبر و طلبکاری که داشتن و انگاری اونا صاحبخونه هستن نه ما، حرصتو در میاورد. ببخشیدا، خیلی عذر میخام، انگاری از گوشو حلقت میزدن بیرون

نمیخام نژاد پرست باشم ولی حس بدی داشتم از این قضیه

طرف نشسته تو ردیف نماز، واسه آشنا و خانواده ش هم جا گرفته، زنه عرب میاد میشینه جاش، بنده خدا هرچیم میگه جای کسیه، با یه قیافه و لحن بدی میگه، مگه خریدی؟ مال باباته؟!

نهههههه، مال بابا توئههههه :| :| :|

دور ضریحم که جرات نمی کنی بری، با آرنجاشون پدرتو در میارن، وحشی بازی در حد اعلی (زنه مشهدی کنارم نشسته بود میگفت همون دور ضریح کارهای زننده و خلاف اخلاق و شرعی می کنن (واسه چی؟ واسه رسیدن به ضریح که یعنی زیارت کنن) که آدم شرم و حیاش اجازه نمیده بازگو کنه، بعد اونوقت با این اوصاف کی جرات می کنه بره؟! بعدم رفتار اونا با زائرای ما تو کشورشون چطوریه؟! رفتار خادمهای امام رضا (ع) با اونا چطوری؟! همه از صاحب این خونه می ترسن که مبادا امام رضا (ع) بدشون بیاد و بگن با زائر من بدرفتاری کردین، بعد اونام اونطوری، همین باعث شده فکر کنن صاحبخونن و ما مهمون!!!!! 4 روز دیگه امام رضا (ع) رو هم صاحب میشن دیگه هیچی، زنه مشهدی میگفت، یمن و سوریه و کشورهای عربی که جنگ و جدال زیاد شده، اینا میان ایران که امنیت داره و بیشتره، خدا بخیر گردونه خلاصه)

از اینور قضیه هم بشنوین:

نشسته بودیم تو لابی هتل منتظر ماشین، صحبت همین عربها شد که زیاد شدن و چرا؟!، رسپشنای هتل میگفتن خبر ندارین، چقدر از هتلهای مشهد رو این عربها دارن سرمایه گذاری می کنن و سهامدارشن !!! :| :|

بعد تازه میگفت یکی از هتلهای بزرگی که تو مشهد ساختن (یا دارن میسازن) 70% سهامش متعلق به یکی از عربهای وهابی هست !!!! :| :| :|  (یحتمل دیدن مشهد داره میشه قطب زیارتی شیعه ها، عربستان کمشون بود میخان اینجام ریشه بدوونن :| )

خوشبحالمون یعنیاااا، با وجود این عربها فکر کنم چند سال دیگه مشهد بشه دبی :| :( :(

خدا رحم کنه

*طنز:

رسپشن هتلمون میگفت حالا ایناش هیچی با آیکیوشون مشکل داریم، طرف تو تابستون، ژاکت پوشیده، 4 تا فنکوئل تو اتاقش روشنه میگه گرمه!!! رفتی دوتا پنکه هم گذاشتی براش باز میگه گرمه !!!! :| :))


القصه که خوشم نیومد از این همه گیشون (لغتو داشتین؟ :دی) و رفتارشون

ایششششششش P:


----------------------

+ بعد نوشت:

یه چیزیم میخاستم بگم یادم رفت، با کامنت زهرا خانوم، یادم افتاد باز

دوستان یوقت فکر نکنین من خودمو خیلی خوب میدونم

نه والا، اتفاقا خیلیم بدم، خیلیم گناه دارم، اینجا هم که مینویسم فقط افکارمو و ذهنیاتمو و چیزایی که ازش میگذره مینویسم، همین، شاید خودم دارم به خودم تلنگر میزنم، یه جورایی نوشته هام گاهی نقش نفس لوامه رو داره برام

و الا که من از همه خطارکارترمو رو سیاه تر

هیچوقتم ادعای خوب بودن نداشتمو ندارم (البته در برابر بعضی کارها و اشخاص چرا، اونم نه که ادعا داشته باشم نه، فقط خدا رو شکر می کنم که خدا هوامو داشته و گوشه چشمشو ازم برنداشته و آرزو می کنم هیچ وقت هیچوقت نگاهشو ازم نگیره بحق علی و اولاد علی (ع) ) 

می نویسم برای تلنگر، کما اینکه خیلی از نوشته ها رو میزارم امضا یا استاتوسم یا توی وبلاگم که بخودم تلنگر زده باشم چون واسم پیام داشته و خواستم ثبتش کنم، حالا این وسط واسه یکی دیگه هم پیام داشته که چه بهتر چون خیلی وقتا اگه حواسمون باشه ما پیاممون رو از زبان دیگران می شنویمو میگیریم...

خلاصه که خواهشا این برداشت رو راجع به من نفرمایید ممنون میشم :)

همیشه هم دعام کنید خیلی ...

متشکر :)

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۱
برگ سبز