هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
امشب رفته بودیم نمایشگاه بعد از مدتها

اونم صرفا واسه window shopping نه بقصد خرید. وقتی میومدیم بیرون یه غرفه بود باقالی پخته و لبو میفروخت بعد ملت هم صف کشیده بودن بخرن، ما هم رفتیم بگیریم، بعد این وسط بعضی از آقایون بی نوبت میمودن جلو اصلا هم کار نداشتن چند نفر دیگم واسادان تو نوبت خانومها هم اون کنار ...

تا اینجا رو داشته باشین

بعد از اون طرف یه خانوم چادری دیگه اومد بچه بغل از راه رسید رفت پیش مرده که بی نوبت اومده بود و واسش گرفته بود ظرفو گرفتو اومد کنار میز که مخلفات رو بریزه روش... اینم تا اینجا

یه خانوم دیگه (مانتویی) هم که حالا دیگه نوبتش شده بود دو تا ظرف گرفت اونم داشت مخلفات میریخت روش که دست اون چادریه خورد به ظرفشو ریخت، بعد خانومه گفت چرا زدی زیر دستم خب صبر کن دیگه، بعد پررو پررو گفت من نزدم، خودتون حواستون رو جمع کنین !!! آبجی منم بهش گفت عوض معذرت خواهیته؟ راستم میگفت، خب یک کلام بگو ببخشید دیگه چرا پررو بازی در میاری؟!!!!، آخرشم خانوم مانتوییه با دوتا بچش رفت و بهش گفت حالا من که نمیخاستم پولشو ازت بگیرم ولی معذرت خواهی می کردی (با یه حالت انزجار هم گفت اینو ...)

این صحنه باعث شد به چندتا چیز فکر کنم، اینکه بعضیا ادب ندارن واقعا، اینکه بی ادبی مسریه (شوهره بی نوبتی کرد زنشم اینطوری، پس سرایت می کنه تو خونواده) و یاد یه طرف دیگه قضیه هم افتادم که برعکس این مورد بود...

زمان دانشجویی یه بار از دانشگاه که بر می گشتیم وقتی از اتوبوس پیاده شدم داشتیم بدو بدو میرفتیم با سرعت که به خط واحد برسیم بعد من حواسم نبود فکر کنم یا یه برخورد خیلی آروم و ساده با یه خانوم مسن داشتم یا اینکه پام فقط به پاش گیر کرد دقیق یادم نیست فقط یادمه خیلی شدید نبود، بعد من برگشتم گفتم آخ ببخشید معذرت، بعد همچنان شاکیییی برگشت توپید بهم و هی صداشو برد بالا منم که عجله داشتم همینطوری به راهم ادامه دادمو وقتی ازش جدا می شدم گفتم خوب شد معذرت خواهی کردمااا، اگه نمی کردم چیکار می کردی دیگه!!!! بعدم رفتم دیگه محل ندادم...

این دوتا ماجرا به آدم نشون میده که هم باید جنبه و شعور معذرت خواهی کردن داشته باشی هم جنبه و شعور اینکه ازت عذرخواهی کنن در هر صورت اگه هر کدومو نداشته باشی نتیجه خوبی به همراه نداره ...

(البته این در موارد ساده و پیش پا افتاده ست در مورد مسائل خاص و حیاتی نمیشه به همین راحتی در موردش حرف زد یا عمل کرد یا تصمیم گرفت)


--------------

امشب شنیدیم دایی مامان حالشون خوب نیست، از همگی التماس دعای فراوان ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۱ ، ۰۸:۱۱
برگ سبز
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب

یا رب مباد آن که گدا معتبر شود

حضرت حافظ

****

یک نقطه بیش، فرقِ رحیم و رجیم نیست!

از نقطــه ای بتــرس که شیطـانی ات کنند

فاضل نظری

****

در این زمانه که شرط حیات نیرنگ است

دلم برای رفیقان بی ریا تنگ است..

****

چو پرده دار به شمشیر می زند همه را

کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند....

****

خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من

ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

****

افسوس که نان پخته خامان دارند

اسباب تمام، ناتمامان دارند

آنان که به بندگی نمی ارزیدند

امروز کنیزان و غلامان دارند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۱ ، ۰۹:۲۶
برگ سبز
این طالع منه که نمیشه گفت دقیقه اما 70 شاید 80% ش درسته

مشخصات

روانشناسی

توی مشخصات زن شهریوری نوشته: او خودش تئوری انتقاد از خود را به شدید ترین وجه به موقع اجرا می گذارد...

من دقیقا همینم، از اینکه اشتباه کردم بدم میاد، از خودم بدم میاد و به خودم لعنت میفرستم که کاش ...

سخت میگیرم به خودم به کارم به حرفم و احتمالا واسه همینه که گوش شنیدن هر انتقادی رو اونم از هر کسی ندارم. یعنی انتقاد کردن از من باید خیلی ملایم باشه و خیلی ماهرانه و در شرایط خاصی باشه تا بتونه روی من اثر کنه. (لحن خوب، هم سطح شدن با خودم، از بالا به من نگاه نکردن، و شرایط روحی و موقعیتی خوب که آمادگی شنیدنش رو داشته باشم)

شاید اگه جای من باشین درک کنین، اینکه به شدت از خودت نقد کنی و به خودت سخت بگیری بعد یکی هم بخاد بهت نقد کنه. خب نمی تونی تحمل کنی. و جبهه میگیری... (مثل این می مونه که بگی خودم درد دارم دیگه نمیخاد تو بهش اضافه کنی)


نوشته بود عذرخواهی واسش سخته. آره برام سخته اما نه در همه موارد، جایی که تقصیر از طرف مقابل باشه که عمرااا D: جایی هم که تقصیر یک جانبه نباشه و هم من مقصر باشم هم اون طرف سخته برام اما آخرش میگم ببخشید ولی اگه طرف قد بازی در بیاره برام یا یطوری بخاد بگه که داره بزور می بخشه یا بخاد منت بزاره سرم، منم یا نمیگم یا وقتی هم بگم از ته دل نیست با دلخوریه. اما جایی که فقط من مقصر باشم چرا عذرخواهی می کنم خوبم می کنم شجاعتشم دارم. یعنی عذرخواهی کردن رو خوب بلدم بجاش هم بکار می برم اما بستگی به این شرایطی که گفتم داره...

کلا اینایی که گفته خیلیاش منم  (در مورد دوستی، سوء استفاده، دو رویی، ریاکاری، وفاداری ...) ولی این دو مورد رو قبلنا میخاستم بگم حالا یادم اومد :)

----------------------

راستی، اگه خوندین مطلباشو بهم بگین شما کدوم از خصلتها رو پر رنگتر می بینین در مورد من. جالبه برام که بدونم :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۲۵
برگ سبز
چله به چله عشق را از غم به شادی می بریم

حق خود از لبخند را با اشک  با خون می خریم

هر جا سکوت کوچه ها از ترس سنگین تر شود

یک آه همگون میکند تا شهر رنگین تر شود

پروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت

شاید به راه بسته ام باید امیدی بست و رفت

شب از درون می پوسد او با یک تلنگر می رود

دستان ما در بند هم دور از تصور می رود

چله به چله عشق را از غم به شادی میبریم

حق خود از لبخند را با اشک  با خون میخریم

حتی عبور از عشق هم رو به رهایی سخت نیست

بی ذوقِ آزادی کسی با عشق هم خوشبخت نیست

ققنوس بر می خیزد او ما را تماشا می کند

شعله فرو می افتد و در بهت حاشا می کند

چله به چله عشق را از غم به شادی می بریم

حق خود از لبخند را با اشک  با خون می خریم


شاعر: دکتر افشین یداللهی

-------------

حس عجیب و زیبایی داره این شعر و آهنگ. عشق، امید، لبخند، تلاش... در کل حس واقعا خوبی داره، حداقل به من که حس خوبی داد... یجورایی شارژ روحی هست، مخصوصا وقتی که روحت بهش نیاز داشته باشه. مثل امروز من...

اینجور موقعهاست که آدم به ارزش هنر موسیقی و شعر پی می بره. به این میگن هنر نه به چرت و پرتهایی که مد شده می خونن!!!

پ.ن:

این شعر قرابتی با این روزها و خاطراتش داره اما من از جهت دیگه دیدمش و واسم معنا داشت :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۴۶
برگ سبز
امروز دومین جلسه از کلاس دیسکاشن اساتید برگزار شد خیلی مفید نبود به نظرم. همش کل کل بود و بعضیام که بچه بازی در آوردن امیدوارم دفعه بعد بهتر و مفید تر باشه.

اما نکته ای که واسم سوال شده اینه که این دو جلسه از نظر حسی تا تهش خوب بود اما درست آخرش که میشه خانم دکتر با حرفهایی که میزنه منفی میشم. اعتماد به نفسم میاد پایین.

این به خود گرفتنها هم واسه خودش معضلی شده. چرا ما دخترا هرچی میشه مخصوصا وقتی تو یه جمع ایرادی رو میگیرن اول به خودمون می گیریم؟!!!!

اه ه ه اعتماد به نفسم اومده پایین با اینکه خوب بودم تلاش خودمم می کنم فکر می کنم شاگردام هم ازم راضی هستن. اعتماد به نفسم دارم تو این زمینه اما نمیدونم چرا اینطوری میشه این دو جلسه :(

کاش یکی بهم اعتماد به نفس میداد ...

--------

دو سه روزه حالگیری و انرژی منفی اطرافم زیاد شده، خودمم که جذب می کنم روم اثر میزاره ...

کاش زود مثبتها هم برسن از راه ... هرچند فکر می کنم با وضع اجتماعی و اقتصادی که ما داریم همه منفین این روزا و خب ناخودآگاه روی همه اثر میزاره ...

این ترم واسه فرانسه هم اصلا درست نخوندم از خودم اصلا راضی نیستم

شایدم یه چیزی علاوه بر اینا مزید بر علت شده... :-؟؟

خدایا خودت درستش کن اگه صلاحته خودت شادی و آرامش رو برقرار کن واسه همه واسه منم همینطور...

آرامشتو میخام خدایا ... همون آرامش سرشار از عشقتو ...

هم اکنون به حال خوشت نیازمندم :)

در هر صورت الهی رضاً به رضائک

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۳۹
برگ سبز
به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود

 نیارزد آنکه دلی را  ز خود بیازاری 


****

 هرکجا محرم شدی چشم از خیانت بازدار،

ای بسا محرم که با یک نقطه مجرم می شود


****

با عقل، آب عشق به یک جو نمی رود

 بیچاره من که ساخته از آب و آتشم 


****

دوستانم همه نابند ، طلا سیری چند؟
دور باد از همه شان درد ، بلا سیری چند؟
بی گل روی عزیزان نفسم می گیرد!
بی حضور گلشان ، صلح و صفا سیری چند؟


****

گیرم که خلق را به طریقی فریفتی...

بادست انتقام طبیعت چه می کنی؟!!!!!


****

کوس ِ دانایی زدن، خود علت ِ دیوانگی است

           هر که بر دانستنی ها گوش گردد، عاقل است


شاعر: ژولیده نیشابوری 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۱ ، ۱۸:۴۲
برگ سبز
ممنون ازتون که یادم بودین

ممنون که بازم دلتنگم کردین

ممنون امام عزیزم

دلم تنگه براتون

خیلییییی

کاش می طلبیدین منو :(

شرمندم که نوه خوبی نیستم براتون

شرمندم

شرمنده ... :((



حاجی شدنم پیشکشت، مشهدیم کن

من طالب دیدار شما زود بزودم ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۰۳
برگ سبز
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسی ان درود عاقبت کار که کشت


*****

شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی

ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره بوم خس

سعدی


*****

دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است

میان ماو رسیدن هزار فرسنگ است..


*****

اسلام به ذات خود ندارد عیبی

هر عیب که هست از مسلمانی ماست


*****

ما سبکساریم، از لغزیدن ما چاره نیست

عاقلان با این گران سنگی، چرا لغزیده‌اند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۱ ، ۱۸:۳۷
برگ سبز
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۱ ، ۲۳:۱۲
برگ سبز
داشتم پست قبلی رو آماده می کردم که یهو هوا نارنجی شد، اصلا یه وعضی، همین الانم که دارم مینویسم نفس کشیدن برام سخته

از اون طوفان دیوونه ها شده، هوا نارنجی مملو از خاک و غبار، توی روز چراغها رو روشن کردم، آسمون اصلا پیدا نیست همه در و پنجره ها بستست اما گرد و خاک میاد داخل ...

اههههه

خیلی بده ...

تهرون هواشون وارونه میشه ما ویرونه میشه :| :-&

ای خدا انگار یه مشت خاک کردن تو گلوم :((


----------------

بعد نوشت :

یعنی قاطیه این آسمون اساسیییییی =))

ظرف 1 ساعت اول طوفان گرد و خاک و غبار تا حدی که نمی تونی نفس بکشی، حالام داره برف میاد!!!! =))

اصن یه وعضیااااا :))))

خیلی باحاله

خدایا سر کارمون گذاشتی داری بهمون میخندی فکر کنم نه؟ =))

دمت گرم خدا جونم دمت گرم اساسییییی :))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۲۵
برگ سبز