هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب

۳۱ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

دو طرح جالب توی نت دیدم که خوشم اومد. خودمونیم این ژاپنیام مغزشون بد خوب کار می کنه

کف پوش همه کاره:

این مفهوم نوآورانه مبلمان توسط شین یاماشیتا از ژاپن طراحی شده است. در این طرح به راحتی می توان با بلند کردن کف پوش زمین، آن را به انواع صندلی، میز قهوه و ایستگاه های کاری تبدیل کرد.

مبلمان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۱ ، ۱۹:۱۸
برگ سبز



سلام ای ماه ایران
وقتی این عکس رو دیدم دلم یهو پر کشید به حرمتون. زخم دلتنگیم سرباز کرد.
دلم خیلی واستون تنگ شده خیلیییی
دلم واسه نشستن تو صحن اسماعیل طلاتون و زل زدن به گنبد و پنجره فولادتون تنگ شده
دلم واسه حرف زدن یا شایدم فقط تماشا کردنتون تنگ شده
از پارسال اردیبهشت که فقط 45 دقیقه تونستم بیام تو صحنتونو تماشاتون کنم دیگه نتونستم بیام.
دلم میخاد بیام ببینمتون.
امسال بهم لطف کردینو اسممو جزو اونایی که طلبیدین قرار دادین اما نمیدونم من لایق لطفتون هستم...
لایق که نیستم می دونم اما دلم تنگه میخام بیام ببینمتون.
می دونم این بارم که بیام شاید حاجتهامو یادم بره و فقط واسه دیگران دعا کنم (البته قدری هم دعای کلی برای خودم می کنم) اما می دونم باقیشو می شینم نگاتون می کنم فقط. اما نمیدونم چرا، چرا اینطوریم؟ دلم میخاد موقع تماشاتون اشک بریزم و خودمو خالی کنم اما نمیدونم چرا اصراری به دعاهام نمی کنم. نمیدونم ولی انگار خودمو سپردم به خدا و شما و پسرتون که جدم هستین.

البته می دونم که گاهی شاکی میشمو گله می کنم و ناسپاسی می کنم. می دونم که ازتون توقعم میشه و گله می کنم که به بچه هاتون محل نمیدین اما خودم می دونم که همیشه هوامو دارین. خودم می دونم که همیشه حواستون بهم هست و زندگیمو مدیون خدا و بعدم شما بزرگواران هستم می دونم که هیچ وقت تنهام نمیزارینو تا حالا خیلی حاجتهامو دادین. می دونم همشو می دونم. اون زمانهایی هم که ناسپاسی می کنم تهش دلم راضی نیستو می دونم که همیشه هستین واسم، اونا رو هم به بزرگی خودتون و کوچیکی من و دل پرم که گاهی اینطوری بیرون میریزه اما از ته دل نیست حرفام، ببخشین.
میدونم خطاکارم میدونم لایق نیستم اما همیشه قدردان محبتتون هستم منو به بزرگی خودتون ببخشین. هیچ وقت تنهام نزارین که بهتون محتاجم.

القصه که دلم تنگه، این عکس باعث شد بیشتر بشه و یادم بیفته دلتنگیم. باعث شد بخوام حرف بزنم باهاتون.
دلم میخاد بیام ببینمتون کاش زودتر جور بشه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۱ ، ۱۸:۰۹
برگ سبز



شاید درد من، دلیل خنده کسی شود؛

اما خنده ی من، هرگز نباید باعث درد کسی شود.

«چارلی چاپلین»
----------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۱ ، ۰۹:۱۷
برگ سبز

سیستم دفاعی رو می بینین؟!! قربون خدا برم

سماجت برای بدست آوردن چیزی :))


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۱ ، ۰۲:۵۱
برگ سبز

سلام (به سلامتی دوست گلم)

امروز یه اتفاق منو دودل کرد که وبمو به یه دوست عزیز نشون بدم (آخه تا حالا به هیچ کدوم از آشناها و دوستان نگفته بودم وب دارم و واسه دل خودم مینوشتم. هربارم که خواستم نشون بدم گفتم نه، اونوقت دیگه حریم شخصی ندارم که بخوام درد دلهامو بنویسم و شاید دیگه واسه خودم ننویسم و نوشته هام رنگ و بوی "بخاطر دیگران" رو بگیره، شایدم راجع به نوشته ها و درد دلهام قضاوتهای نابجایی بشه) خلاصه اون اتفاق باعث شد که یه دوست صمیمی که خیلیم دوسش دارمو به وبم دعوت کنم و اون اولین نفری باشه که وب منو می خونه.

از اینکه یه ذره شاکی شد که چرا زودتر بهش نگفتم و اینکه بعد از خوندن چندتا متنش خوشش اومدو تشویقم کرد مثل همیشه و خوشحال شدم از حرف و تشویقش بگذریم. P:

الان احساس خوبی دارم از اومدنش و خوشحالم از اینکه بهش نشون دادم. و این واسم مهمه. :)

مرسی بابت خوبیت دوست عزیزم. امیدوارم که حضور گرمت همیشگی باشه :)

اینم در وصف تو دوست خوب و مهربونم:

“دوستان، فرشته‌هایی هستند که شما را بر روی پاهایتان بلند می‌کنند، زمانی که بال‌های شما به سختی به یاد می‌آورند چگونه پرواز کنند.”

خیلی خوش اومدی و دوست دارم مثل همیشه :* :X


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۱ ، ۲۳:۳۴
برگ سبز

این مرد ژاپنی که تا کمر خم شده و در مقابل رسانه های گروهی در حال عذرخواهی است می دانید کیست؟

آکایو تویودا، رییس شرکت تویوتا، غول صنعت خودرو سازی دنیا!

در کنفرانس خبری شرکتش با تعظیم در برابر دوربین رسانه‌ها در ژاپن، از مشتریان به خاطر نقص فنی خودرو تویوتا در پدال ترمز عذرخواهی کرد.

-------------------

این مطلب رو خیلی وقت پیش دیده بودم امروز بازم یه جا دیدم. و بازم با دیدنش پوز خندی بر لبم نشست.

خدایی وقتی مقایسه می کنی این رفتار رو با رفتار مدیران خودمون علی الخصوص مدیران خودرو سازی می بینی که تفاوت چقدر هست. اینجا در مقابل نقائص با سینه ای سپر و قیافه ای حق به جانب رو برو میشی ولی اونجا با عذر خواهی. و تازه ادعای مسلمونیمون هم میشه

با دیدن این تصویر یاد مثل معروف میفتم که:

"درخت هر چی بارش بیشتر سر به زیر تر "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۱ ، ۱۴:۰۴
برگ سبز
در مکّه دیدم ،
خدا چند سالی ست که از شهر ِ مکّه رفته ...
و انسانها به دور ِ خویش میگردند !
در مکّه دیدم ،
هیچ انسانی به فکر ِ فقـــیر ِ دوره گرد نیست !
دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان ِ خویش را بـــزُداید ،
غافل از اینکه آن دوره گرد ، خود ِ خدا بود !
در مکّه دیدم ، خدا نیست !
و چقدر باید دوباره راه ِ طولانی را طی کنم ،
و درهمان نماز ساده ی خویش ، تصور ِ خدا را در کمک به مردم جستجو کنم...
آری ؛
شاد کردن ِ دل ِ مردم ، همانا برتر از رفتن به مکّه ایست ،
که خدایی در آن نیست ...!

حسین پناهی

------------

بسیار زیبا بود. من که مکه نرفتم هنوز ولی این نوشته تاثیر زیادی بر دید آدم میزاره. امیدوارم که هممون در نهایت رو سفید باشیم پیش خدا

همینجام واسه همه اونایی که آرزوی این سفر رو دارن از جمله خودم، تحقق آرزومون رو از خداوند مهربان طلب می کنم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۱ ، ۱۳:۵۶
برگ سبز
وقتی ســـــــحر به عشــــــق توبیدار می شـــــوم
حس می کنــــم که مــــحرم اســـــــرار می شوم

تنــــــــــــها تویی گـــــــــــره زدلم باز مــــــــــیکنی
من هم به این دلیل گرفــــــــــتار می شـــــــــــوم

وقتی گــــــــره به کار من افتــــــاد و وا نشـــــــد!

آنجا دخیل دســــــــت علمــــــــــدار می شـــــوم

------------

تبریکم دیر شد ولی اعیاد شعبانیه رو به همگی تبریک میگم :)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۱ ، ۱۳:۵۲
برگ سبز
روزی با یک تاکسی به فرودگاه می رفتم. ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان ماشینی درست در جلوی ما از جای پارک بیرون پرید. راننده تاکسی هم محکم ترمز گرفت. ماشین سر خورد، و دقیقاً به فاصله چند سانتیمتر از آن ماشین متوقف شد!

در این حال راننده آن ماشین سرش را برگرداند و شروع کرد به فریاد زدن. راننده تاکسی هم فقط لبخند زد و برای آن شخص دست تکان داد. و منظورم این است که او واقعاً دوستانه برخورد کرد.

در ادامه مسیر از او پرسیدم: " چرا شما تنها آن رفتار را کردید؟ آن شخص نزدیک بود ماشین تان را از بین ببرد و ما رابه بیمارستان بفرستد!" در آن هنگام بود که راننده تاکسی درسی بزرگی به من داد که بعد از این به آن :

" قانون کامیون حمل زباله" می گویم.

او توضیح داد که بسیاری از افراد مانند کامیون های حمل زباله هستند. آنها سرشار از آشغال، ناکامی، خشم، و ناامیدی هستند که در اطراف آنها می گردند. وقتی آشغال در اعماق وجودشان تلنبار می شود، آنها به جایی احتیاج دارند تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی می کنند.

به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان بدهید، برایشان آرزوی خیر بکنید، و بروید.

آشغال های آنها را نگیرید و پخش کنید به افراد دیگری در سرکار، در منزل، یا توی خیابان ها.


حرف آخر این که افراد موفق اجازه نمی دهند که کامیون های آشغال روزشان را بگیرند و خراب کنند.

زندگی خیلی کوتاه تر از آن است که صبح با تأسف از خواب برخیزید، از این رو.....

" افرادی را که با شما به نیکی رفتار می کنند دوست داشته باشید و برای آنهایی که رفتار مناسبی ندارند دعا کنید. "

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۱ ، ۰۲:۰۸
برگ سبز
دو روز پیش وقتی داشتم یه خبر رو واسه یه جا ترجمه می کردم یه اتفاقی افتاد ...

قبلا از من می خواستن که ترجمه م برداشتی باشه و به متن ترجمه شده بال و پر بدم اما من می گفتم نمی تونم چون نویسنده نیستم و مثل شما قلم خوشی ندارم و همه ترجمه هام وفادار به متنه و به این نوع ترجمه اعتقاد دارم.

دو روز پیش باز هم خبری که به نظرم با مزه و جالب بود رو براشون ترجمه کردم و طبق قرار، بنا بود چکیده ای از مطلب رو ترجمه کنم و اونا خودشون دیگه بهش بال و پر بدن، اما اتفاقی که افتاد این بود:

چون متن خبر خیلی کوتاه بود و خبر هم به نظرم جالب بود و برای عموم می تونست جذاب باشه، یدفعه شروع کردم به نوشتن و بال و پر دادن بهش، خیلی نا خودآگاه بود، یهویی انگار خودش اومد، البته خیلی زیاد ننوشتم اما چند خطی رو به ترجمه اضافه کردم و به قول معروف به اون بال و پر دادم.

بعد از اون خودم خوشم اومد از کارم و خندم گرفته بود که کاری رو که می گفتم نه و من نمی تونم، حالا انجامش داده بودم. خیلی واسه خودم بامزه بود این اتفاق ناخودآگاه.

نمیدونم مسئول مربوطه اصلا متوجه این اتفاق شد یا نه، هیچ عکس العملی از ایشون ندیدم (شاید هنوز نخونده شایدم خونده و متوجه نشده) اما خودم واسم یه اتفاق تازه و بامزه بود که پیش اومدنش رو دوست داشتم و خوشایند بود برام. همین مهمه.

نمیدونم بازم تکرار میشه یا کاملا اتفاقی و ناخودآگاهه و بستگی به حال و جالبی خبر داره، اما حتی اگه اینطور هم باشه بازم این ناخودآگاهی و اتفاقی و حسی بودنش رو دوست دارم.

خلاصه که خوشمان آمد D :P:

----------------

پ.ن: پست دیشب هم شاید ادامه همون ناخودآگاه بود. نمیدونم :-؟؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۱ ، ۲۳:۵۸
برگ سبز