دو روز پیش وقتی داشتم یه خبر رو واسه یه جا ترجمه می کردم یه اتفاقی افتاد ...
قبلا از من می خواستن که ترجمه م برداشتی باشه و به متن ترجمه شده بال و پر بدم اما من می گفتم نمی تونم چون نویسنده نیستم و مثل شما قلم خوشی ندارم و همه ترجمه هام وفادار به متنه و به این نوع ترجمه اعتقاد دارم.
دو روز پیش باز هم خبری که به نظرم با مزه و جالب بود رو براشون ترجمه کردم و طبق قرار، بنا بود چکیده ای از مطلب رو ترجمه کنم و اونا خودشون دیگه بهش بال و پر بدن، اما اتفاقی که افتاد این بود:
چون متن خبر خیلی کوتاه بود و خبر هم به نظرم جالب بود و برای عموم می تونست جذاب باشه، یدفعه شروع کردم به نوشتن و بال و پر دادن بهش، خیلی نا خودآگاه بود، یهویی انگار خودش اومد، البته خیلی زیاد ننوشتم اما چند خطی رو به ترجمه اضافه کردم و به قول معروف به اون بال و پر دادم.
بعد از اون خودم خوشم اومد از کارم و خندم گرفته بود که کاری رو که می گفتم نه و من نمی تونم، حالا انجامش داده بودم. خیلی واسه خودم بامزه بود این اتفاق ناخودآگاه.
نمیدونم مسئول مربوطه اصلا متوجه این اتفاق شد یا نه، هیچ عکس العملی از ایشون ندیدم (شاید هنوز نخونده شایدم خونده و متوجه نشده) اما خودم واسم یه اتفاق تازه و بامزه بود که پیش اومدنش رو دوست داشتم و خوشایند بود برام. همین مهمه.
نمیدونم بازم تکرار میشه یا کاملا اتفاقی و ناخودآگاهه و بستگی به حال و جالبی خبر داره، اما حتی اگه اینطور هم باشه بازم این ناخودآگاهی و اتفاقی و حسی بودنش رو دوست دارم.
خلاصه که خوشمان آمد D :P:
----------------
پ.ن: پست دیشب هم شاید ادامه همون ناخودآگاه بود. نمیدونم :-؟؟