هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب

۲۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

امشب بعد از 2 سالو نیم دوتا از دوستای صمیمی دانشگامو دیدم دورادور ازشون باخبر بودم، تلفنی احوال همو می پرسیدیم اما دو سال بیشتر بود که ندیده بودمشون...

مدتی بود که میخاستیم قرار بزاریم دو ساعت با هم باشیمو همو ببینیم روحیه بگیریم یاد ایام گذشته کنیم بگیم بخندیم اما جور نمی شد، من گرفتار کلاس و مشغله های خودم اونا از من گرفتارتر، گرفتار زندگیو شوهر و بچه...

بالاخره موفق شدیم بریم بیرون و دو ساعت و نیم دور هم باشیمو بگیمو بخندیم بچه ها رو هم گذاشتن پیش باباهای مهربونشون ;) و این دو ساعتو سعی کردن فارغ باشن (البته زیادم موفق نبودن همش فکر و حواسشون پیش بچه هاشون بود :)) )، گه گداریم به من می گفتن خوشبحالت :))

خلاصه اوقات باحالی بود و دیدارهامون تازه شد و خوش گذشت بهمون، تهشم یه خورده خل بازی درآوردیم عکسهای بامزه ای گرفتیم و به قول یکیشون :"این نشون میده هنوزم دور هم باشیم خل بازیای قدیممونو داریم" که منم گفتم آرههههه پس چییی؟ :))

آخیییییی یادش بخیر دانشگاه چه دورانی بودااا ...

دانشجوها قدر این دورانو بدونین واقعا، دوران 4 ساله دانشجویی هیچ وقت تکرار نمیشه و وقتی تموم میشه دلت بدجور واسش تنگ میشه خیلییی، مخصوصا ترم آخر وقتی لحظه لحظش غصه تموم شدنشو میخوری که دیگه اون جمعها تکرار نمیشه... حتی اگه مثل ما دانشگاهتون امکاناتی نداشته باشه، حتی اگه مثل ما خیلی شیطونی نکرده باشین و بچه های درسخونی باشین، حتی اگه دانشگاهتون دور باشه، حتی اگه از شرایطش راضی نباشین .... قدر تک تک لحظه هاشو بدونینو گله نکنین خیلی و واسه تموم شدنش عجله نداشته باشین...

آخیییی یاد جمع 5 نفرمون بخیر که تو دانشگاه کاملا مشخص بودیم و معروف (اسم خودمونم گذاشته بودیم پنتاگون ;)) )، چون همیشه با هم بودیم.

یاد جلسات درسخونی و گفتگوی علمیمون بخیر

یاد جک گفتنا وسط کریدور و پکیدنامون از خنده بخیر (انگار بمب مینداختن وسطمون یهو پخش میشدیم از خنده: )) )

یاد شیطنتای سر کلاس، یاد ردیف اول که دیگه جوری شده بود همه واسمون خالی میزاشتن، یاد خندیدنای سر کلاس، استادا، بیش فعالیا، چرت زدنا، .... یاد همش بخیر

یاد تصادف من با موتور تو حیات دانشگاه و حمایت و غیرتی شدن دوستام بخیر (حتی فحشهای پاستوریزه ای که بهش دادیم :)) )

یاد ثه کیلو ثیب ثرخ بخیر :)) (پررو نشسته بود ادای ما رو در میاورد و مسخرمون میکرد واسه دوستاش صحنه تصادفو تعریف می کرد، بعد یکی از دوستام شنیده بود وقتی دیدش چون سر زبونی حرف می زد بهش گفته بود بگو سه کیلو سیب سرخ :)) وای وقتی شنیدیم ترکیدیم خنده=)) )

یاد دیزل، مورچه زرد، میو میو، نخود، کیشمیش، پینوکیو، پدر ژپتو، دیفرنس، عشوه یا نارسیسیست و ..... وااای :)) یاد این اسما هم خنده داره برام، چه اسمایی رو بچه های مردم گذاشته بودیم :))، البته اونام بیکار نبودن، به گروهمون می گفتن دالتونا:))، به یکیمون میگفتن کنگفو، به یکیمون می گفتن بداخلاق، دوتامونم که یه سال کفش آبی می پوشیدن کفش آبی بودن :)) من نمیدونم چی بود، شاید منم بدخلاق بودم :)) (کلا چون به پسرا رو نمیدادیم و محل نمیدادیم جز بحثهای جدی و درسی، و رفع اشکال، اهل دوستیم نبودیم- نه که دعوایی داشته باشیم، کلا کاری نداشتیم باهاشون -واسه همین به نظرشون بداخلاق بودیم ;)) ).

یاد تاکسی سوار شدنامون و حساب کردنامون بخیر که 5 تایی گیج می کردیم خودمونو که باید چند بدیم :)) آخرم راننده تاکسی خندش می گرفت و می گفت بدین خودم حساب کنم :))

یاد افطاریمون بخیر که اولینو آخرین افطاری دست جمعیمون بود درسته که اون زمان خیلی نق زدیم اما خدا خیرشون بده هم خاطره ای شد هم فیلمی ازش داریم که هربار می بینیم یاد اون ایام میفتیم

یاد تنها سفر دانشجوییمون که مشهد بود بخیر، یاد زیارتاش، قهراش، آشتیاش، دعواهاش، خریداش، خوشیاش عکسایی که همشون سیاه شدو داغش بدلمون موند، یاد خوابیدن تو خونه ای تو شمال که فسقلی بود و همه کیپ به کیپ خوابیده بودیم خیلییی سختی داشت اون سفر ولی خیلیییییی خوش گذشت همش شیرین بود...

واقعا یـــــــــــــــــــاد دوران دانشجـــــــــــــــــــــــویی بخیـــــــــــــــــــــــــــر

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۱ ، ۰۶:۵۶
برگ سبز
دلم به “مستحبی” خوش است که جوابش “واجب” است.

السلام علیک یا بقیه الله…


********

امام صادق(ع) به کعبه چسبید و گفت:" تو خیلی حرمت داری ولی حرمت مومن بالاتر

از پرده کعبه است".



شهادت امام جعفر صادق بر همگان تسلیت باد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۱ ، ۰۸:۳۹
برگ سبز
امروز سری زدم به پستهای سابقم ....

توی اونا دوتا پست بودن که شاید به بررسی و ارزیابی خودمون در شرایط کاری و زندگی بتونه کمک کنه:

  اینجا و اینجا

همین پستها باعث شدن چیزایی به ذهنم برسه که نتیجش شد این:

گاهی آدم باید شرایط کاریشو بررسی کنه و بسنجتش ببینه کجای کاره؟ از کارش، محیطش، همکاراش، کسایی که براش کار می کنن یا کسایی که در مقام بالاترش هستن راضیه یا نه. چقدر واسه بهبودش تلاش کرده؟ اگه کرده چقدر دیگران به اونو حرفهاش اهمیت دادن؟ ببینه اشتباهاتش کجاست، کجا خوب عمل کرده کجا بد، خوبها رو پیشرفت بده بدها رو هم از بین ببره.

شرایط و محیط کاری خوب از نظر محیطی و روانی، محیطیه که افرادش بدون ترس از اتفاقی بتونن حرفهاشونو بزنن نظراتشونو بگن، پیشنهاداتشونو بدن، کلا فضای گفتمان، انتقاد، پیشنهاد و و و فراهم باشه، نه که نتونن حرف بزنن و فقط و فقط اطاعتو اجبار و ترس اونا رو بکار واداره... که خب مسلما واسه اون دست کارفرمایانی که دوستی و رضایت و لذت از کار توی محیطشون مهمه نباید بزارن این اتفاق بیفته. اون دست کارمندانی هم که این شرایط رو میخان باید تلاش کنن که نزارن شرایط به جایی برسه که تحملش سخت بشه و کارشون فقط و فقط رفع تکلیف و باری به هر جهت باشه... (که اگه اینطوری بشه یعنی هر یک از طرفین حواسشون به محیط کاری و شرایطش و ایده آلهاش نباشه باعث احساسات، قضاوتها و برداشتهای ناخوشایندی میشه از قبیل بی اعتمادی، سوءظن، دلخوری، ناراحتی، سوء استفاده، بیگاری و و و ... یعنی یچیزی تو مایه های زهر مار که طبعا رفته رفته روی کار و بازدهش تاثیر زیادی میزاره)

کلا چیزی که خیلی از ماها مخصوصا توی این مملکت فراموش کردیم لذت از کاره (که خب حدود 60% اش تقصیر خودمون نیست تقصیر شرایط زندگی هست که بهمون تحمیل میشه)

اما خوب خودمون حداقل در قبال خودمون مسئولیم...

{اول از همه باید خودت به فکر خودت باشی - چون کسی قرار نیست دلش واسه تو بسوزه - اگه خودت به خودت احترام گذاشتی دیگرانم میزارن، اگه نزاشتی دیگرانم از دلرحمیت سوء استفاده می کنن و گاهی نادان فرضت می کنن. وقتی خودتو دست کم گرفتی بقیم دست کمت می گیرن، وقتی تواضع زیادی بخرج دادی یروز می بینی تواضعتو حماقت یا ناتوانی فرض کردن،  دلرحمی و مرامو تواضع جای خود، ارزش به خودت، تواناییهات و مسئولیت در قبال خودت هم جای خود...}

این موارد در همه جور محیط کاری قابل بررسی و ارزیابیه، چه کاری - رسمی، چه کاری - دوستی (که خب این یکی احتیاطاش و مراقبتهاش بیشتره و باید بیشتر حواست بهش باشه)

این مطلب واسه همه خوانندگان، چه دوستان چه خوانندگان گذری، چه اونایی که کارمندن و می مونن چه اونایی که کارمندنو بعدها رئیس میشن و یه عده ای زیر دستشون کار خواهند کرد چه اونایی که رئیسن، همه و همه صادقه و میشه در هر شرایطی اونو مورد بررسی قرار داد. اگه هممون خودمونو مسئول بدونیم و هر کسی نگه همه جا همینه و زودم مثل من نا امید نشه، میشه رفته رفته و یکی یکی جا انداخت این محیط رو و بازده بهتری هم داشت.

یادمونم باشه از حرف تا عمل راه زیادیه، به قول معروف به عمل کار برآید به سخندانی نیست... (شعار بدیم فقط و بگیم میخایم اینو، بعد هیچ تلاشی برای تغییر نکنیم به درد لای جرز دیوار هم نمیخوره) ---> اولین مخاطبشم خودم ...

این حرفهایی که گفتم حاصل تجربیات خودم و خونده ها و شنیده هام هست اگه حرفهامو خوندین و بفکر واداشتتون همین جای شکر داره اما خوشحال میشم اگه شمام نظری داشتین یا تجربه ای واسم بزارین تا منم از تجربیاتتون استفاده کنم :)


ممنون...

----------------------

پ.ن: این موضوع جای حرف و بحث زیاد داره، من فقط هرچی به ذهنم رسید و یادم اومد رو گفتم اگه زیاد خوب نیست یا تیکه تیکه و کوتاه ست ببخشید... اگه چیزهای دیگه ای هم یادم اومد اضافه می کنم یا همینجا یا پست جدید ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۱ ، ۲۱:۲۲
برگ سبز
یادم باشد که خدا با نگاه مهربانش جاده ی تاریک زندگی مرا روشن می کند،

تا از تاریکی نترسم و همراه من است

و دستان مرا گرفته

و مرا راهنمایی میکند تا...

تنها نباشم !

-------------------------

چه اســــارت بی افتخــــاری است در بنــــد حــــرف این و آن بــــودن . .

-------------------------

چه احساس بدیـــــــــــ ست که عاقل باشی و بدانـــــــــــــی که ماجرا از چه قرارست اما به احترام حرمتها و دوستیها هیچ نگویی و آنــــــوقت تــــــــو را نادان و احمق فرض کنند ...

------------------------

گل آفتابگردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا..

ما همه آفتابگردانیم !

اگر آفتابگردان به خاک خیره شود.. به تیرگی، دیگر آفتابگردان نیست!

آفتابگردان، کاشف ِ معدن ِ صبح است و با سیاهی نسبتی ندارد..

-------------------------

تا کی باید هیچی نگفت؟ تا کی باید احساسات بدتو نگه داریو هیچی نگی؟ که مبادا کسی ناراحت بشه؟ مبادا دوستیها رنگ دیگه ای بگیره؟ مبادا مبادا مبادا...
وقتی خسته شدی باید چیکار کنی؟ وقتی یچیزایی آزارت میده باید چیکار کنی؟
میشه یکی به من بگه؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۱ ، ۲۰:۳۵
برگ سبز
بنظرتون چی میشه که لجت می گیره از یه نفر؟ حرست می گیره ازش، یعنی حرستو در میاره؟ میخای بزنیش؟ با اینکه دوسش داریا، اما گاهی میخای بقول یزدیا نرم ِ همش کنی (یعنی لهش کنیD:)؟

اونوقته که با تمام وجود بهش میگی ایششششششششششششششششششش زهلم گتمیش (یاد ساعت خوش بخیر)

تازه بعدشم میدونی چی میشه؟ میگی فدا سرم، بعدم بایکوتش می کنی یه مدت... حالا فارغ از اینکه این بایکوت اثری داره یا نه، اما مهم نیست، حداقلش اینه که دلت خنک می شه. اگه فهمید که حداقل سعی می کنه حرستو در نیاره دیگه یا کمتر در بیاره، اگه هم نفهمیدو مهم نبود براش که هیچی تو هم دیگه مهم نیست برات و سرد میشی و بی توجه و بی تفاوت بهش :) 

به همین راحتی به همین خوشمزگی D:

----------

هرچند عین واقعیته این، اما نه به این راحتیه نه به این خوشمزگی، خیلی اتفاقاتم ممکنه بیفته این وسط که ناراحتت کنه یا خوشحالت اما خب اینم یه روندیه که با وجود اینکه ممکنه خوب پیش بره اما کم کم اثراتی میزاره روی آدم که شاید اون گوشه موشه ها تو دل آدما بمونه و کم کم یه رابطه خوب رو به رابطه عادی گاهی هم سرد و بی تفاوت و در نهایت قطع رابطه تبدیل کنه. گاهی هم حسهای بد و زدگی ایجاد می کنه .... 

همین ...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۱ ، ۲۳:۰۴
برگ سبز
آخیییییی. راحت شدم از این امتحانم. اعتراف می کنم که واقعا سخت بود اما این استاد بقول بچه ها هرچیش بده تو امتحان گرفتنش خیلی خوبه. کلا کمک می کنه بهت. امروز که کلا داشت می گفت جوابها رو :))

ولی با این حال خودشم گفت، امتحان NEP3 خیلی سخته. خلاصه اینم گذروندیم تموم شد. فکر کنم خوب بشم D:

بلافاصله بعدشم رفتم مصاحبه برای تدریس. بماند که به من گفته بودن مصاحبست و وقتی رسیدم دیدم هم آزمونه هم رایتینگ هم مصاحبه!!!! یعنیاااا مملکته ما داریم؟ خب برادر من/خواهر من یا بگو همشه یا جدا جداش کنین خب....

برعکس فرانسه، این یکیو کلا علی اللهی دادم. ظرف نیم ساعت امتحانه به اصطلاح تافلشونو تموم کردم، رایتینگم نوشتمو بعدم مصاحبه. یعنی وضعییی بوداااا :)) یه اصطلاحی هست که میگن (خیلی ببخشید خیلی عذر میخام) ق....ی کردم برگه رو. منم همین :))

البته وقتی دیدم اینطوریه اصلا برام مهم نبود چی بشه. مخصوصا که گفتن باید تی تی سی بیای. منی که دو دوره پول دادم تی تی سی گذروندم توی دوتا موسسه دیگه رو. خیلی زورم میاد دوباره پول بدم. یعنیاااا مملکت بی درو پیکر به این میگن، هیچ موسسه ای تی تی سی اون یکی رو قبول نداره. همه میخان پول بگیرن از ملت تهشم با پارتی قبول کنن.

القصه که با تمام خستگیم خیالم راحت شد انگاری یه باری از دوشم برداشتن، راحت شدممممممم.

خدایا شکرت


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۱ ، ۰۵:۱۴
برگ سبز
هرگز داشته هایت را به نداشته هایت نفروش

شاید وقتی به نداشته هایت رسیدی

حسرت داشته هایی را بکشی که ارزان فروختی . . .


***********

کــــوچـــک که بــودیــم چه دلـــــــهای بـــــزرگی داشتیـــم ...

اکنـــون که بـزرگیــــم چه دلتنــــــگیـم ...


کــــاش همــــان کـــودکی بــودیـــم که حـــرفهــــایش را


از نـــــگاهش می شد خوانــد 


************

مــــن از ایــن مـی تــرسـم...

کــ دوست داشتــن را

مثــل ِ مسواک زدن بچــه هــا

به" مـــن " و " تـــو " تـذکـــــر  بدهنــد.


حسیـــن پنـــاهـی

**********

یکی قشنگیه منظره را می بینه یکی کثیفی پنجره را

این توئی که تصمیم میگیری چی ببینی....

(گاهی تصمیم گیری خیلی سخته چون بعضی چیزا آزارت میده اما در عین حال یاد خوبیها و زیباییها و محبتها میفتی و باز دلت به این سمت تمایلش بیشتره یعنی خوبی، محبت، زیبایی، اما خدایی واقعا بعضی وقتها بین این دو راه می مونی و اینه که خیلی سخت می کنه کارو....

الان دلم میخاد همون اولین "یکی" باشم ...)

*********

این روزها خبر فوت زیاد شنیدم آخریشم دیشب بود...

مرگ چند قدمیه انگار ...

خدایا به هممون کمک کن. هم به رفتگانمون هم به ماها...

خدایا هممونو ببخشو بیامرز، مفتی مفتیم ببخش که رحمتو بخشش تو بیکرانه...

دل هممونو سبک کن از گناه، کینه، غم، غصه، از هرچی غیر از عشق و محبتت تو و بنده هاته...

(با اینکه از بعضیا تو زندگیم خیلییییی دلخورم خیلیییی، گاهی در حد بد اومدن از طرف، تا حدی که هرچیم بخام و بگم بخشیدم باز ته دلم می مونه کاراشون، هربار یادشون میفتن بعضیاشون اشکمو در میاره، دلمو می سوزونه، بعضیاشونم حس بد اومدنو نفرتو برام زنده می کنه -شاید نه به شدت اول اما هست تهش- اما گاهی دلم میخاد اونا هم نباشه دیگه، کاش میشد، یعنی میشه، ولی خیلیییی سخته روند بخشش کامل و پروسه پاک شدن از دلت، خیلی تمرین میخاد، خیلی کار کردن میخاد،.... خیلی سخته اما شدنیه (همین لحظه وقتی داشتم از سختیش مینوشتمو گله می کردمو میخاستم بگم نه، سخته و و و ... این بیت به ذهنم رسید: رسد آدمی بجایی که بجز خدا نبیند، بنگر که تا چه حدست مقام آدمیت... انگاری جواب گرفتم خودم خندم گرفت) کاش بتونم، کاش بتونیم، کاش بشه... (البته امیدوارم اونایی که دلمون میخاد ببخشیمشون هم، باز کاری نکنن که همه ییییی خاطرات گذشته زنده بشه، که خب اونم سخته)

شاید اگه به این فکر کنیم که فردا ممکنه زنده نباشیم اونوقت راحتتر بتونیم خوبیها رو ببینیم زیباییها رو ببینیم محبتها رو ببینیم و راحتتر فراموش کنیم...

خدایا ذهنم به هم ریختست، یچیزی مثل کش که هر لحظه ذهنتو به سمتی می کشه به چیزی، به حسی، به حرفی، به کاری، به این افکار ... خلاصه که خدایا دریاب این بنده گناهکارتو ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۱ ، ۱۹:۳۱
برگ سبز
گاهی وقتها به حدی از کاری یا رفتاری یا حرفی گیج میشی که نمیدونی چیکار بکنی

من الان اینطوریم

کم کم دارم کمرنگ شدن اعتمادم نسبت به یک نفر رو احساس می کنم (بعدشم یه نفر دیگه)

میخاستم چیزی بگم و شکایتمو بهش نشون بدم اما یه چیزی جلومو می گیره، نمیدونم چی و چرا، اما یچیزی

منو به صبر و سکوت وا میداره. شاید باید صبر کنم تا موقع گفتنش فرا برسه...

نمیدونم...

خدایا بهترین راهو در اینجور مواقع جلوی روم بزار، خودت کمکم کن. آرومم کن

ممنون خداجونم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۱ ، ۰۶:۴۲
برگ سبز
از شنبه ای که میاد تا شنبه بعدش توی سه مرحله امتحان دارم (طبق معمول هر ترم)

اما دست و دلم به درس خوندن نمیره (اصن این ترم زده شدم بخاطر این استاده اما نمیخام ولش کنم

و کم بیارم)

همه کاری می کنم، مطلب می نویسم، ول میگردم، فیلم می بینم (یه فیلم خوشگلو با معنی دیدم خیلی باحال

بود اگه شد یبار میشینم راجع بهش می نویسم) ... الا درس، البته این وسطا یه ذره هم درس می خونم که

اونم بدرد عمم می خوره.

آخه یعنی چی که موقع امتحان آدم بازیگوشتر میشه؟؟!! :(

دعا کنین برام که امتحانمو خوب پاس کنم (هه، بهترین نتیجه رو هم میخاما، میخام روی این استاد از خود

متشکرو کم کنم که دیگه چرت نگه بهمون) خلاصه دعام کنین. ممنون

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۱ ، ۱۷:۲۹
برگ سبز
آرامـ ش

یعنـی خدا ازت راضـی بـاشـه

نَ خلـق خـدا . . .

+ ولـی مـا همـش دنبـال ِ آغـوشی بـودیـم کـ ِ آرومـ شیـم . . .

----------------------------------

قـــــدر لحـــــظـه ها را بـدان !

زمـانــــــی می رسد که تـو دیگــــــــر قادر نیستـــــی بگـویـــــی :

جبــــــران مـــــی کـنم ... !!!

------------------------


ღ ღ.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸ღ ღ

تــمــامـــ ِ دنیــــا بـــهـ کنـــــار

خـــــدا را عـــ ـشـــ ـق اســتـــــ . . .

ღ ღ.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸ღ ღ

--------------------------

یه عبارت جالب و پر معنا :)

تو این "مـــَــن ها " را از خودت "مــِـن‌ها" کن ...

من میـــــــــمیرم برای باقی مانده ات !!!

-----------------------


به این میگن هووووش. یعنی اِندشه ها :))



مرسیییی پشتکار :D

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۱ ، ۰۶:۰۲
برگ سبز