هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب



شاید درد من، دلیل خنده کسی شود؛

اما خنده ی من، هرگز نباید باعث درد کسی شود.

«چارلی چاپلین»
----------------------------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۱ ، ۰۹:۱۷
برگ سبز

سیستم دفاعی رو می بینین؟!! قربون خدا برم

سماجت برای بدست آوردن چیزی :))


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۱ ، ۰۲:۵۱
برگ سبز

سلام (به سلامتی دوست گلم)

امروز یه اتفاق منو دودل کرد که وبمو به یه دوست عزیز نشون بدم (آخه تا حالا به هیچ کدوم از آشناها و دوستان نگفته بودم وب دارم و واسه دل خودم مینوشتم. هربارم که خواستم نشون بدم گفتم نه، اونوقت دیگه حریم شخصی ندارم که بخوام درد دلهامو بنویسم و شاید دیگه واسه خودم ننویسم و نوشته هام رنگ و بوی "بخاطر دیگران" رو بگیره، شایدم راجع به نوشته ها و درد دلهام قضاوتهای نابجایی بشه) خلاصه اون اتفاق باعث شد که یه دوست صمیمی که خیلیم دوسش دارمو به وبم دعوت کنم و اون اولین نفری باشه که وب منو می خونه.

از اینکه یه ذره شاکی شد که چرا زودتر بهش نگفتم و اینکه بعد از خوندن چندتا متنش خوشش اومدو تشویقم کرد مثل همیشه و خوشحال شدم از حرف و تشویقش بگذریم. P:

الان احساس خوبی دارم از اومدنش و خوشحالم از اینکه بهش نشون دادم. و این واسم مهمه. :)

مرسی بابت خوبیت دوست عزیزم. امیدوارم که حضور گرمت همیشگی باشه :)

اینم در وصف تو دوست خوب و مهربونم:

“دوستان، فرشته‌هایی هستند که شما را بر روی پاهایتان بلند می‌کنند، زمانی که بال‌های شما به سختی به یاد می‌آورند چگونه پرواز کنند.”

خیلی خوش اومدی و دوست دارم مثل همیشه :* :X


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۱ ، ۲۳:۳۴
برگ سبز

این مرد ژاپنی که تا کمر خم شده و در مقابل رسانه های گروهی در حال عذرخواهی است می دانید کیست؟

آکایو تویودا، رییس شرکت تویوتا، غول صنعت خودرو سازی دنیا!

در کنفرانس خبری شرکتش با تعظیم در برابر دوربین رسانه‌ها در ژاپن، از مشتریان به خاطر نقص فنی خودرو تویوتا در پدال ترمز عذرخواهی کرد.

-------------------

این مطلب رو خیلی وقت پیش دیده بودم امروز بازم یه جا دیدم. و بازم با دیدنش پوز خندی بر لبم نشست.

خدایی وقتی مقایسه می کنی این رفتار رو با رفتار مدیران خودمون علی الخصوص مدیران خودرو سازی می بینی که تفاوت چقدر هست. اینجا در مقابل نقائص با سینه ای سپر و قیافه ای حق به جانب رو برو میشی ولی اونجا با عذر خواهی. و تازه ادعای مسلمونیمون هم میشه

با دیدن این تصویر یاد مثل معروف میفتم که:

"درخت هر چی بارش بیشتر سر به زیر تر "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۱ ، ۱۴:۰۴
برگ سبز
در مکّه دیدم ،
خدا چند سالی ست که از شهر ِ مکّه رفته ...
و انسانها به دور ِ خویش میگردند !
در مکّه دیدم ،
هیچ انسانی به فکر ِ فقـــیر ِ دوره گرد نیست !
دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان ِ خویش را بـــزُداید ،
غافل از اینکه آن دوره گرد ، خود ِ خدا بود !
در مکّه دیدم ، خدا نیست !
و چقدر باید دوباره راه ِ طولانی را طی کنم ،
و درهمان نماز ساده ی خویش ، تصور ِ خدا را در کمک به مردم جستجو کنم...
آری ؛
شاد کردن ِ دل ِ مردم ، همانا برتر از رفتن به مکّه ایست ،
که خدایی در آن نیست ...!

حسین پناهی

------------

بسیار زیبا بود. من که مکه نرفتم هنوز ولی این نوشته تاثیر زیادی بر دید آدم میزاره. امیدوارم که هممون در نهایت رو سفید باشیم پیش خدا

همینجام واسه همه اونایی که آرزوی این سفر رو دارن از جمله خودم، تحقق آرزومون رو از خداوند مهربان طلب می کنم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۱ ، ۱۳:۵۶
برگ سبز
وقتی ســـــــحر به عشــــــق توبیدار می شـــــوم
حس می کنــــم که مــــحرم اســـــــرار می شوم

تنــــــــــــها تویی گـــــــــــره زدلم باز مــــــــــیکنی
من هم به این دلیل گرفــــــــــتار می شـــــــــــوم

وقتی گــــــــره به کار من افتــــــاد و وا نشـــــــد!

آنجا دخیل دســــــــت علمــــــــــدار می شـــــوم

------------

تبریکم دیر شد ولی اعیاد شعبانیه رو به همگی تبریک میگم :)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۱ ، ۱۳:۵۲
برگ سبز
روزی با یک تاکسی به فرودگاه می رفتم. ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان ماشینی درست در جلوی ما از جای پارک بیرون پرید. راننده تاکسی هم محکم ترمز گرفت. ماشین سر خورد، و دقیقاً به فاصله چند سانتیمتر از آن ماشین متوقف شد!

در این حال راننده آن ماشین سرش را برگرداند و شروع کرد به فریاد زدن. راننده تاکسی هم فقط لبخند زد و برای آن شخص دست تکان داد. و منظورم این است که او واقعاً دوستانه برخورد کرد.

در ادامه مسیر از او پرسیدم: " چرا شما تنها آن رفتار را کردید؟ آن شخص نزدیک بود ماشین تان را از بین ببرد و ما رابه بیمارستان بفرستد!" در آن هنگام بود که راننده تاکسی درسی بزرگی به من داد که بعد از این به آن :

" قانون کامیون حمل زباله" می گویم.

او توضیح داد که بسیاری از افراد مانند کامیون های حمل زباله هستند. آنها سرشار از آشغال، ناکامی، خشم، و ناامیدی هستند که در اطراف آنها می گردند. وقتی آشغال در اعماق وجودشان تلنبار می شود، آنها به جایی احتیاج دارند تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی می کنند.

به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان بدهید، برایشان آرزوی خیر بکنید، و بروید.

آشغال های آنها را نگیرید و پخش کنید به افراد دیگری در سرکار، در منزل، یا توی خیابان ها.


حرف آخر این که افراد موفق اجازه نمی دهند که کامیون های آشغال روزشان را بگیرند و خراب کنند.

زندگی خیلی کوتاه تر از آن است که صبح با تأسف از خواب برخیزید، از این رو.....

" افرادی را که با شما به نیکی رفتار می کنند دوست داشته باشید و برای آنهایی که رفتار مناسبی ندارند دعا کنید. "

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۱ ، ۰۲:۰۸
برگ سبز
دو روز پیش وقتی داشتم یه خبر رو واسه یه جا ترجمه می کردم یه اتفاقی افتاد ...

قبلا از من می خواستن که ترجمه م برداشتی باشه و به متن ترجمه شده بال و پر بدم اما من می گفتم نمی تونم چون نویسنده نیستم و مثل شما قلم خوشی ندارم و همه ترجمه هام وفادار به متنه و به این نوع ترجمه اعتقاد دارم.

دو روز پیش باز هم خبری که به نظرم با مزه و جالب بود رو براشون ترجمه کردم و طبق قرار، بنا بود چکیده ای از مطلب رو ترجمه کنم و اونا خودشون دیگه بهش بال و پر بدن، اما اتفاقی که افتاد این بود:

چون متن خبر خیلی کوتاه بود و خبر هم به نظرم جالب بود و برای عموم می تونست جذاب باشه، یدفعه شروع کردم به نوشتن و بال و پر دادن بهش، خیلی نا خودآگاه بود، یهویی انگار خودش اومد، البته خیلی زیاد ننوشتم اما چند خطی رو به ترجمه اضافه کردم و به قول معروف به اون بال و پر دادم.

بعد از اون خودم خوشم اومد از کارم و خندم گرفته بود که کاری رو که می گفتم نه و من نمی تونم، حالا انجامش داده بودم. خیلی واسه خودم بامزه بود این اتفاق ناخودآگاه.

نمیدونم مسئول مربوطه اصلا متوجه این اتفاق شد یا نه، هیچ عکس العملی از ایشون ندیدم (شاید هنوز نخونده شایدم خونده و متوجه نشده) اما خودم واسم یه اتفاق تازه و بامزه بود که پیش اومدنش رو دوست داشتم و خوشایند بود برام. همین مهمه.

نمیدونم بازم تکرار میشه یا کاملا اتفاقی و ناخودآگاهه و بستگی به حال و جالبی خبر داره، اما حتی اگه اینطور هم باشه بازم این ناخودآگاهی و اتفاقی و حسی بودنش رو دوست دارم.

خلاصه که خوشمان آمد D :P:

----------------

پ.ن: پست دیشب هم شاید ادامه همون ناخودآگاه بود. نمیدونم :-؟؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۱ ، ۲۳:۵۸
برگ سبز
سلام

بعد از چند صباحی بی حرفی، امشب دلم خواست یه چیزی بنویسم. نمیدونم چی واسه همین ذهنمو رها

می کنم ...

امشب خیلییییی هوا خوبه، یه هوای واقعا بهاری و خنک که ناخودآگاه لبخندی از شوق روی لبت می شونه،

امشب واقعا از این هوا لذت بردم.

اما دلم یه جوریه،

دلم میخواهد بنویسم از دلم، از ذهنم، از احساس نا آرامم...

کلامم گویای احساسم نیست

گویی قلم یاری نمی کند این ذهن آشفته را

دلو ذهنم تجمیع احساساتیست که بین آنها بدام افتاده ام

احساس سبکی و شادی

احساس بی قراری

احساس سنگینی غمی بی دلیل و شاید با دلیل

احساس فراخوانده شدن از طرف بزرگی بس عزیز و تصور اینکه آیا آمادگی حضور در

محضر با شکوهش را دارم؟!؟!

احساس سردرگمی، کلافگی، دو دلی

احساس خستگی

و و و .....

نمی دانم چقدر توان تحمل این بی قراری و آشفتگی را دارم اما ...

باز هم تنها، مونس تک تک لحظاتم می تواند به من کمک کند 

تنها او و فقط اوست که مرهمیست بر دل بی قرار و ذهن پریشان من

پس خدای مهربانم چون همیشه به یاریم بیا و آرامش عاشقانه ات را بر این بنده

کوچکت ارزانی بدار که سخت به آن محتاجم

الهی و ربی من لی غیرک

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۱ ، ۰۸:۳۷
برگ سبز
سلام

دیشب بعد از اینکه دعاهامو خوندم و خوابیدم یهو نیمه شب با حال بد بیدار شدم. آروم و قرار نداشتم. بماند که چی شد و چه کارایی کردم که آروم بشم و نشد (اینم بگم که بخدا می گفتم، اینم شب آرزوهات، چرا اینطوری شد؟ چرا اینطوریم کردی؟!! ...)

خلاصه وقتی دیدم هیچ طوری خوب نمیشم دیدم یه کتاب کنارم گذاشته به اسم "از دولت عشق" (نوشته کاترین پاندر و ترجمه گیتی خوشدل) شروع کردم به خوندن یه فصلش با مضمون قدرت شفابخش عشق...، با این محتوا که برای رهایی از بیماریها باید اونایی که ازشون ناراحتی رو ببخشی کاملا، و رهاشون کنی به سمت خیر و صلاحشون، چون منشا خیلی از بیماریها ناراحتیهایی هستن که تو خودمون نگه داشتیم و حتی ممکنه بعد از چندین سال خودشونو به شکل بیماری نشون بدن، تا وقتی دیگران رو نبخشیدیم مثل یه حلقه ه ما متصلن و توی زندگیمون هستن پس واسه این که رها بشیم از این حلقه و از زندگیمون رهاشون کنیم و به آرامش برسیم باید ببخشیمشون، بخاطر خودمون ببخشیمشون نه واسه اونا. باید عفو کنیم و رهاشون کنیم...

خلاصه همینطور که اینا رو می خوندم دیدم دارم آروم میشم. وقتی شروع کردم به گفتن و تکرار عبارات تاکیدیش و بخشیدن اونایی که ازشون ناراحتم اول فکر می کردم 3/4 نفرن اما همینطور که می گفتم هی زیاد می شدن تا اینکه تصمیم گرفتم بنویسم اسماشونو و حدودا 20/30 نفر شدن از قدیم تا حالا !!!!!! که باید اینا رو می بخشیدم کاملا و رهاشون می کردم (شاید بعدا باز یادم اومدو زیاد شد این لیست ...). خلاصه همینطوری تکرار کردم تا آروم شدمو خوابم برد. گاهی هم بیدار می شدم یه ذره نا آرومی میمود سراغم باز تکرار می کردمو آروم می شدم می خوابیدم. 

یکی از اون عبارات برای بخشش این بود:

"من آزادانه عفو می کنم و کاملا می بخشم. از همه رنجشها دست بر می دارم و می آسایم. هرگونه داوری و انزجار و انتقاد و خصومت را کنار می گذارم. همه بارهایم را بخدا می سپارم تا همه مسائل را با شادمانی حل کند و همه چیز را شفا بخشد. حقیقت دولت بخش، آزادم کرده است تا همه موهبتهای عالی خود را بدست آورم و این موهبتهای بی همتا را با دیگران تقسیم کنم!"

القصه اینم داستان دیشب و شب آرزوهای من بود که بعد از اون جواب سوالمو از خدا گرفتم و حکمت این شب رو: که اگه میخام آرزوهام برآورده بشه باید دیگرانو ببخشم و رها کنم. خدا خواست با این اتفاق بهم بفهمونه این موضوع رو :) ازش ممنونم

خدا جونم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

خدا جونم دوست دارمممممممممم

اینم یه عبارت کوتاه زیبا از این کتاب:

از دولت عشق زنده ام، با محبت زندگی می کنم و محبت همواره پیروز است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۱۵
برگ سبز