دلم میخاد یه کار نو بکنم ولی نمیدونم چی ...
دلم میخاد یه کاری کنم که ازش لذت ببرم
یه ایده باشه
یه طرح باشه
یه
کاری که اول روحیه بهم بده با دلم انجامش بدم از انجامش لذت ببرم بعدش به
نفع و سودش فکر کنم، اما نمیدونم چی... (چون فکر می کنم هر کاری که با دلت
انجام بدی به دل بقیه هم میشینه، اگه به لبت لبخند رضایت نشوند بعدش میتونه
باعث لبخند رضایت بقیه هم بشه)
نمیدونم چی، کجا، چطور، اما یه چیزی بهم میگه بالاخره پیداش می کنی
تا حالا هم شاید خیلی تجربه ها رو داشتم که چون دوست داشتم و با دلم بوده
انجامش دادم مثل مشبک کاری، نجوم، ورزش (که چند رشته رو تجربه کردم البته
در حد آماتوری، هنوزم دوستش دارم مخصوصا پیاده روی و دوچرخه سواری اما
تنبلم یخورده، پایه میخام که بریم اونم یا کسی نیست یا حسش نیست چون همه
گرفتارن همسایه ها هم که با هم میرن اهل حرف زدنو تو زندگی دیگران سرک
کشیدن هستن که ما خوشمون نمیاد... )، زبان فرانسه (این یکی یکی از علایق
دیرینم بود که انجامش دادم و هنوزم ادامه اش میدم ایشالا)، اما بجز زبان
فرانسه بقیشون بر حسب اتفاق یا دلیلی یا متوقف شدن یا برام سخت شدن دیگه
اون لذته برام نیست...
چرا آدمیزاد راضی نیست و هر دفعه یچیزی بالاتر میخاد؟ مال تنوع طلبیه یا کمال طلبی؟!!
خلاصه
یه چیز نو میخام یه تجربه نو و لذت بخش، یچیزی که لذتش قدری باشه که گذشت
زمان رو حس نکنم وقتی انجامش میدم، ساکن بودن و باری به هر جهت گذروندن
زندگی برام ناخوشاینده (هرچند خیلی وقتا هم پیش اومده).
الان که دارم
می نویسم یادم اومد که یه جنبه از روحیه و شخصیتم رو بهش خیلی نپرداختم و
اونم جنبه هنری شخصیتمه که فکر می کنم خیلی روحیم به طرفش کشیده میشه اما
موقعیت پرداختن بهش رو نداشتم قسمت هم نشد، یعنی وقتی فکر می کنم می بینم
بجز مشبک کاری که دوره ای رو به انجامش پرداختم دیگه به این جنبه از خودم
نپرداختم. در صورتی که فکر می کنم استعدادم تو این زمینه بیشتر بود،
موسیقی، نقاشی، طراحی، اَااااا، من حتی کنکور هنر دادم و نیتم هنر بود اما
سر از زبان درآوردم!!! پس چرا یادم رفته بود؟!!!!!
(بقول دوست صمیمیم
که از خیلی جهات زندگی منو اون به هم شباهت داره و از دبستان با هم
دوستیم، ماها آدمهایی بودیم با چندین توانایی و استعداد - که البته فکر می
کنم خیلیا همین باشن- اما شرایط، زندگی، موقعیت و قسمت باعث شد به
خیلیاش نپردازیم، هرچند بازم نسبت به خیلی از اطرافیان منو اون تا حد توان
به جنبه های دیگمون هم پرداختیم، جفتمون زبان انگلیسی خوندیم در صورتی که
هنرمون بیشتر بود، اون نقاشی و قدری موسیقی رو تجربه کرد، من نجوم و مشبک
کاری رو، با هم داریم زبان فرانسه میخونیم، و اون الان دوره های طراحی
دکوراسیون رو داره می گذرونه و موفق هم هست (می گفت مامانم حالا بعد از چند
سال میگه: دارم فکر می کنم در حق تو ظلم شده و من عجب اشتباهی کردم که تو
رو به سمت دیگه ای جز هنر سوق دادم...))
یکی از علایق همیشگی من
معماری و نقشه کشی بود بعد از اونم طراحی داخلی و دکوراسیون ... (حتی چند
سال پیش یه دوره مجازی واسه طراحی دکوراسیون پیدا کردم از کشور انگلیس و
آمریکا که قیمت خوبی هم داشت اما پیشو نگرفتم و تعلل کردم براش، حالا دیگه
فکر کنم با ان قیمت دلار سر به فلک کشیده و اصلا نشه اون دوره ها رو گذروند
:)) ) اما به دلیل اینکه ریاضیم خوب نبود نرفتم سراغش بعد از اونم قسمت
نشد دیگه دنبال کنم ...
نمیدونم خلاصه
فقط میدونم یه تغییر میخام یه چیز نو و جدید، یه کار نو، یه تجربه نو، یه چیزی که با دلم باشه و از انجامش لذت ببرم
امید به خدا
پیداش می کنم ایشالا ;)