مدتی پیش سر همین قضیه حساسیت و سوزش گلو پاشدیم رفتیم دکتر (تا اینجاشو که می دونستین، خب حالا گوش بدین قضیه رو )
حالا مطب دکتر کجا بود؟ تو یه کلینیک که چندین دکتر و آزمایشگاه و سونوگرافیو خلااااصه موارد دیگه قرار داشت خب؟ (بگین خب) ... بعد ما نشستیم تو سالن انتظار منتظر اینکه اسم اعلام بشه و بریم داخل ، در همین احوال زوج جوان مُد روزی منتظر اعلام نتیجه آزمایششون بودن هی پرسیدن، هی نشستن، آخرش پرسیدن چقدر دیگه طول میکشه؟ خانوم پذیرش هم گفت 40 دقیقه دیگه، بعد آقاهه گفت اوکی پس ما میریمو بر میگردیم... بعد همینطوری بلند گفت: آزمایش حاملگی بود و یه چیز دیگه (اسمش تخصصی بود یادم نیس)...
اون لحظه یخورده بفکر فرو رفتم و انگاری یه فلش بک زدم به گذشته ها و بزرگترامون ، بعد به خواهرم که کنارم نشسته بود گفتم: چقدر بعضی چیزا بی ارزش شده، چقدر حیا کم رنگ شده ... چقدر حیا داشتن بی ارزش شده، چقدر تعریفش فرق کرده، یه زمانی آقایون غیرتشون بیشتر بود، سعی می کردن حتی از بکاربردن این کلام جلوی دیگران خودداری کنن، توی همچین موقعیتی یا نمیگفتن یا اگه مجبور بودن بگن یواش میگفتن طوری که بقیه نفهمن، تازه با هزار جور سرفه و سرخ شدنو گاهی عرق کردن... اما حالا چی؟ جار میزنن انگار!! عین خیالشون نبود تازه دو سه بارم تکرار کرد ... (یکی نبود بهش بگه بابا تو هم اعلام نمی کردی بقیه می فهمیدن واسه چی اومدین)
*نمیدونم واقعا، شاید به نظر خیلیا چیز ساده ای باشه و مهم هم نباشه اما همین چیزای کوچیک نشون میده که قبح خیلی چیزا تو جامعه ما ریخته که فقط به صرف عادت و عادی شدن و همه گیر شدن، اونو موجه میدونیم. شایدم بگیم تو عصر فلانو بهمان این حرفها دیگه جایی نداره ... اما به نظرم چرا داره همینطوری کم کم داریم ارزشهامونو از دست میدیمو بی اهمیت شدیم بهشون
ماجرای دوم:
وقتی میشنوی یا می بینی که دو نفر که میشناسیشون و هیچ ربطی به هم ندارن (البته نه از نظر آشناییت از نظر سنخیت)جلوی همه به هم دیگه لم داده بودن و داشتن از یه ظرف غذا می خوردن !!! اونم جلوی جمعی که می شناسنشون و توجهشونو با این کاراشون جلب کردن (یوقتایی اینکارا جلوی جمع غریبه اونقدرا تو چشم نمیاد اما من در حیرتم توی جمعی که میشناسنشون چه معنی میده آخه؟) اونوقت چه باید بکنی؟ چه حالی باید بشی؟ چه فکری باید بکنی؟چه عکس العملی باید نشون بدی؟ کپ نمی کنی خدایی؟ اینطوری نمیشی؟ :|
جواب این سوالا به کنار، حالا وقتی آشناییت و شناختن این دو نفر رو بزارم کنار بازم به این دو نکته میرسم که :
* چقدر حیا کمرنگ شده، چقدر بی ارزش شده !!! ....
* بعضیا خیلی ابراز عشق و علاقه شون سطحی و دم دستیه. بعدم فکر می کنن هرچی بیشتر جلوی همه نمایش بدن حتما عمیقتره علاقه شون، در صورتیکه اینطور نیست، اونایی که نمایشی ترن میزان سطحی تر بودن علاقه شون هم بیشتره. اصلا ذات عشق جوریه که هرچی عمیقتر باشه و واقعی تر، حیا و شرم و حریمشم بیشتره، کمتر جار زده میشه، هرچی هم از عاشق و معشوق ببینی و به عشقشون پی ببری، از روی پریشانی و ظاهرشونه (که اونم دست خودشون نیست یعنی متوجه نمیشن که ظاهرشون فریاد میزنه) نه از ادا و اطفار و جار زدن و نمایش دادن جلو بقیه (بیخود نیست که آدم وقتی اینچیزا رو می بینه ناخودآگاه بجای خوشش اومدن چندشش میشه و میگه ذهلم گتمیش ... چون زیبایی محبتو عشق اینایی که ماها می بینیم نیست)
ماجرای سوم:
دو سه روز پیش داشتم وبگردی می کردم به وبی رسیدم که راحت بود و با شوخی و خنده مطالبی رو نوشته بودن که من بودم شاید روم نمیشد اینطوری بنویسم اما خب خوندمو خندیدم و با خودم گفتم چه راحت؟ پس چرا من اینقدر راحت نیستم؟ شایدم من اشتباه می کنم که بخودم سخت میگیرم ... اما چند لحظه بعد سر از یه وب دیگه در آوردم که باعث شد جواب خودمو بگیرم :
مطلب: جای شما بودم این یکی رو بدقت می خوندم
و الحق که چه خوش بود این کلام :
لا ایمان لمن لا حیاء له (کسی که حیا ندارد، ایمان ندارد)
و به خودم گفتم پس خدا رو شکر و از این به بعدم باید بیشتر رعایت کنم
و از این قسم ماجراها همچنان ادامه دارد ... (مثل ماجرای یک سری دختر بچه فسقلی که بسیار پررو تشریف دارن و زود دختر خاله شدن نه گذاشتن نه برداشتن میخان واسه یکی از آقایون جمع آستین بالا بزنن و صاف اومدن میگن بیاین آستین بالا بزنیم براتون !!!! :| خجالتم خوب چیزیه هاااا، من به این جا رسیدم یادم نمیاد حتی به دوستانی که شوخی هم داشتم باهاشون گفته باشم بیاین واستون آستین بالا بزنم حالا این فینگیلیا چی میگن؟ چی هستن بچه های این دور و زمونه خدایی؟!!!! :)) :| جالبیش اینه که تازه وارد و تازه آشنا هم هستن ... )
------
پ.ن: این قضیه حیا به نظرم فقط به حجاب و چادر و محجبه بودن مربوط نمیشه، و چیزیه که هممون داشتیم توی ذاتمون و داریمش فقط باید بیشتر حواسمون بهش باشه ...
چه بسا که دیدیم مواردی که عکس این قضیه است...
خدا رو شکر دوستانی دارم که با اینکه چادری نیستن و حجاب برگزیده شون مانتو
هست اما خیلی با حجب و حیا هستن و خیلیم دوسشون دارم از اونطرفم کسانی رو
دیدمو میشناسم که با وجود چادر خصلت حیا و شرم رو یا رعایت نمی کنن یا اصلا
ندارن...
القصه که خدا هممونو با حیا گرداند و به راه راست هدایت فرماید
آمیـــــــــــــــــــــــــن
-----
این سری انگاری سوژه واسه نوشتن زیاد بود که من اینقدر حرف رو دلم مونده بود D: دو سه مطلب اخیر رو هم نوشته بودم (یا نیمه کاره بود) و گذاشته بودم توی انباریم که کم کم منتشر کنم، ولی دیگه گفتم بسشونه، بیان بیرون هوایی بخورن، یهویی رونمایی کردم p :D:
یادتون نره یخونینشون و نظراتتونو برام بنویسینااا ، منتظرم :)