هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب

۲۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

ندارم بر وصال دلبرم شک
که کردم نام زیبایش به دل حک
دعا کن تا بقیع را هم بسازیم
حسین جانم ضریح نو مبارک



از کرب و بلا منتظر بارانم؟
                              آیا به ضریح می رسد دستانم ؟
                              من اذن ورود خواهم از حضرت عشق
تا زائر خورشید شود چشمانم

---------------------------------------
وقتی می بینم یه عده آدم این همه تلاش کردن واسه این ضریح با همه سختیاش، حالا یه سری دانشجوی صنعتی شریف رفتن اونجا که برای مقاوم سازی ضریح کارهای مهندسی و نانوش رو انجام بدن، بخودم میگم، اونا چی کار دارن می کننو ما چی کار....!!!! اونا تو چه فکری هستنو ما تو چه فکرهای مزخرفی...!!! :|

وقتی میبینی چوب و آهن و در و فولاد هم برای جدا شدن از قبر سید الشهدا (ع) بی تابی و مقاومت می کنن انگار که جون دارن ، اونوقته که از خودت خجالت می کشی، اسم تو هم آدمه مثلا .... :( :-
............
.........
....................

خدایا ..........

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۱ ، ۰۸:۲۸
برگ سبز
√ تو هدفی ، من دنبال توام

√ تو معبودی ، من عبد توام

√ تو عشقی ، من عاشق توام

√ تو نوری ، من شب پره توام

√ تو بال باش ، من پرنده ام

√ تو ارباب باش ، من برده ام

√ تو همراه باش ، من رونده ام

√ تو ناز باشی ، من نیازم

√ تو آوازباشی ، من یه سازم

√√√ خدایا فقط باش ، که بی تو میبازم √√√



-------------

 آره خدا جونم

فقط باش

فقط باش

فقط باش

که من بی تو هچیم

هیچِ هیچِ هیچ

خدایا هیچوقت تنهام نزار

خداجونم دوست دارم خیلییییییی


---------------

بالاخره امتحانم هم تموم شد و یه نفسی می کشم حالا

آخییییییییییییش

خدایا شکرت ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۱ ، ۰۵:۰۷
برگ سبز

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۴۵
برگ سبز
این روزها سرم شلوغه حسابی:

دندونپزشکی

کلاس فرانسه و امتحاناش (که خدا رو شکر یکیشو دادم دوتا دیگش مونده که سختتره)

کلاس انگلیسی که باید سوالای پایان ترمشونو طراحی کنم (الان مشغول همین کارم و بعدشم بشینم درسمو بخونم)

خرید

بانک

فروم و دوستان

بعد اینم که امتحانا تموم شد باید بیفتیم بجون خونه و خونه تکونی #-o

تازه مراسم چهلم دایی هم داریم هفته قبل از عید و باز مهمون داری و مراسم ...

خدایا کمککککک ...


ولی سرشلوغی هم یه خوبیهایی داره. ایشالا که سال جدیدو با خوبی و خوشی همه شروع کنن منو خانواده و دوستامم همینطور


----------

یه چیزی این روزها اذیت می کنه و اونم خودخواهی ملت هست

کافیه یکی دو ساعت بری تو خیابون اونوقت می بینی که چقدر خودخواهانه رانندگی می کنن حق دیگرانو ضایع می کنن، توی نوبتهای خرید چطوری با قلدری و رفتار بد رفتار می کنن، چطوری آسایش دیگران رو سلب می کنن و .... الی آخر

درسته فشار اقتصادی بیداد می کنه، مردم خیلی تحت فشارن اما باز این توجیه این رفتارها نیست، غیر از اینه که با این رفتارها و خودخواهیها اوضاع روحی رو برای خودمون و دیگران بدتر می کنیم؟ غیر از اینه که این خودخواهیها ممکنه عواقبی داشته باشه که دیگه جای پشیمونی هم برای آدم نزاره، مخصوصا توی رانندگی؟!!!

این طوری از فشارهامون کم میشه یا بیشتر؟!!

اصن میخام بدونم مایی که خودمون حق الناس می کنیم چطوری اونوقت به خودمون حق اعتراض به این شرایط رو میدیم؟!!!

خدایی این روزها از خونه میرم بیرون برم کلاس، فقط خدا منو نگه داشته ، یعنی هرچی هم تو خوب و با احتیاط برونی یه خودخواه از خود راضی پیدا میشه که خیابونو با پیست اتوموبیلرانی اشتباه گرفته باشه (اینا همش حق الناسه)، خدایی فقط خدا و آیت الکرسی ما رو نگه میدارن تو خیابونا (مخصوصا این روزا).

طرف واساده وسط خیابون، با چندتا میلگرد روی ماشینش که آویزونه تهشم هیچی وصل نکرده که مشخص باشه، همینطوری واساده وسط خیابونو بند آورده داره با دوستش حرف میزنه!!!! آخه برادر من اگه یکی بیاد پشتت و اینا رو نبینه (حواسشم به دلیل همون فشارها و حواس پرتیهایی که تو خودتو باهاشون توجیه می کنی، پرت باشه) بعد اینا بره تو شیشه اش و داغونش کنه اونوقت میخای با چی توجیه کنی؟!!! هم خودتو بدبخت کردی هم یکی دیگه رو که...!!! اونوقت فشارت کمتر شده یا بیشتر؟!!! تو میری گوشه زندان و شاید هم قصاص یه خونواده دیگه هم بدبخت میشن یا مصیبت دیده (کم کمش اگه داشته باشی باید همه زندگیتو بفروشی تا دیه بدی) ... الان اونوقت چی شد؟!!!!!

*من دیروز شاهد این صحنه بودم، اولش دو دل بودم که برم بگم و گفتم نمیخاد اما همون لحظه به خودم گفتم اگه یه اتفاقی بیفته منم مسئولم که چرا با اینکه می تونستم برم تذکر بدم هیچی نگفتم و فردا که خشک و تر رو با هم حساب کردن نمی تونم اعتراضی کنم، پس دلو زدم به دریا گفتم فوقش بد برخورد می کنن دیگه، بالاتر از اینکه نیست، منم جوابشونو میدم حداقلش اینه که وجدانم راضیه، رفتم به آقاهه گفتمو حرکت کرد و خودشو نمیدونم اما دوستش که واساده بود گفت چشم ... کلا دیروز وجدانم فعال شده بود و جرات میداد بهم، یه آقایی با مادرش هم ماشینشون خاموش شده بود خانومه داشت هل میداد ملت ذکور هم نگاش می کردن همینطورییییی و نمیرفتن یه کمکی کنن بهشون دو سه نفر همینطوری رد شدن از کنارشون به خودم گفتم اگه اینبار هم روشن نشد میرم کمکش مردامون بی غیرت شدن ما که هنوز بی غیرت نشدیم (ضمن اینکه این موقعیت رو خودمون هم داشتیم و می فهمیدم چه جوریه) اینم که خدا رو شکر روشن شدو رفتن... :)

یخورده حواسمون به دیگران هم باشه به حق و حقوقشون و به چیزهای دیگه، بد نیست به نفع خودمون هم هست...

هر چی بیشتر خودخواه باشیمو به فکر خود اوضاعمون بهتر که نمیشه هیچ بدتر هم میشه ...

خدا عاقبتمونو ختم بخیر کنه ایشالا

----

این هفته جمعه بچه ها میرن کوهنوردی، کاش منم می تونستم برم اما درس دارم امیدوارم که هفته دیگه واسه رصد بتونم برم، خیلی به یه رصد توپ نیاز دارم و یه سفر دور همی ...

امید به خدا

خدایا همه کارها رو ختم بخیر کن

آمین

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۱۴
برگ سبز
آخییییی چه بارونی اومد امروزاااا

چه حس خوبی بود

از صبح تا ساعت 3.5 دل آسمون گرفته بود بعد هی آه کشید هی آه کشید تا 1 ساعت بعدشم دیگه از 4 باریدددد تا حالا

دونه درشت، زیادددد

با اینکه آسمون گریه می کنه اما به زمینیا حس خوشی میده یه حس آسمونی ...

چه حس خوشیه

امممممممممممممممممممممم

بوش

حسش

لطافتش

سبکیش

همش خوشه و دوست داشتنی

مخصوصا وقتی که حس آواز خوندن بهت بده و نگاهت بره سمت آسمونو با لبخند از خدای مهربونت تشکر کنی

دوست داری بغلش کنی

و لطافت عشقشو حس کنی با تمام وجودت

حس می کنی با دونه های بارونش روحتو نوازش می کنه

الهییییییییییییییییییییی

مرسی خدا جونم

مرسیییییی

و باز هم زمزمه ...


"ببار ای بارون ببار*بر دلم گریه کن خون ببار*بر شب تیره چون زلف یار* ای باروووون"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۱ ، ۰۵:۵۴
برگ سبز
وقتی درست موقعی که بتونی زبان به شکایت و گلایه باز کنی و هرچی توی دلت تلمبار شده و مدتها آزارت داده، دلتو شکسته و هر روز یادش تو رو رنجونده، (هر روز افسوس خوردی و به خودت گفتی کاش خیلی چیزا میشد و کاش خیلی چیزا نمیشدو بر میگشتی به عقب، هر روز خیلی صحنه ها جلوت رژه رفت و یادآور شد برات و هر روزی احساسات مختلفی رو به اون خاطر تجربه کردی و باز مهر سکوت به لب زدی، و و و ... ) رو بهش بگی و دلتو سبک کنی و می تونی با کینه و سخت جواب بدی اما ...

اما اینکار رو نکنی و اون جواب رو ندی و رد بشی و نادیده بگیری همه رو، هیچی نگی و با خنده و خوشرویی سپریش کنی، خیلی عادی ....

میخاستم بگم حس خوبی داره، اما مطمئن نیستم... خوبه، سبکه، آرومه، طوری که انگار اتفاقی نیفتاده (اما می دونی که ظاهریه، تظاهره) ... آره در کل حس خوبیه گذشتن و رد شدن و فراموش کردن ناراحتیها ...

اما از اونطرف هم یه ترس وجود داره: اینکه تلنبار بشه، یه جایی جا خوش کنه و بشه یه درد، که تا وقتی چیزی نشده خاموشه اما به محض اتفاقی هرچند کوچیک، سر باز کنه و تازه و بدتر بشه، طوری که هر چی مونده رو نابود کنه ...

نمیدونم شاید باید گفت باید شنید (اما توی موقع مناسب و شرایط مناسب که آمادگی گفتن و شنیدنش باشه و از زمان دردش گذشته باشه، طوری که آروم باشی و آروم بگی ...)

شایدم باز سکوت بهتره ...

الله اعلم


--------------

خوندن مطلب مفصل و جامعی از وب یکی از دوستان در مورد حق و حقیقت، حس سنگینی داشت برام، اما خوب بود واقعا، همین که بفکر فرو بری و نسبت به کارها و رفتار و عملکردت بیشتر فکر کنی و ببینی کجای زندگی واسادی خیلی خوبه.

آدم به این تلنگرها نیاز داره هر از گاهی باید مورد اصابتش قرار بگیری تا دوباره خودتو مرور کنی و بازسازی. تا دوباره یاد بگیری و اصلاح بشی تا چیزایی که فراموش کردی رو دوباره بیاد بیاری

خوب بود، ممنون از نویسندش :)


--------------

خدایا بزرگ شدن کار سختی است،

حصارها را می شناسم. بی وفایی ها را می چشم 

دوست داشتن را می آموزم،

خداوندا به من دانشی ببخش تا رویای هیچ کس را نابود نکنم

و برای قلب تمامی انسانها ارزش قائل شوم و حصارها را معیار قضاوتم قرار ندهم،

تا بزرگ شدنم با انسان تر شدن معنا پیدا کند.

آمیــــــــــــــــــــــــــن


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۱ ، ۱۹:۰۰
برگ سبز
امروز از شبکه تماشا داشت وضعیت سفید رو پخش می کرد باز ...

سریال قشنگی بود و طرفدارای خودشو داشت

از داستان اون بگذریم

امروز یه چیزی توش توجهمو جلب کرد که قبلا جاهای دیگه هم دیده بودم و واسم عجیب، ناخوشایند، و غیر قابل پذیرش هست ...

اینکه بعضیا پدر، مادر، مادر بزرگ و کلا بزرگتراشونو با "ه" آخر صدا میزنن

چرا؟!!!

به نظرم نهایت بی ادبی و بی احترامی به یه بزرگتره، چرا این چیزا براشون عادی شده؟ چرا اینطوری صدا می کنن بزرگتراشونو؟

مادره!! پدره!! باباهه!! مامانه!! مامان بزرگه!! بابا بزرگه!! عموهه!! داییه!! ....

چرا؟!!!

خیلی بی احترامیه بابا، یعنی چی آخه؟!!

حالا شما شما حرف زدن پیش کش، دیگه این ه تحقیر رو اضافه کردن به تهش چیه دیگه؟!!!

موندم بچه های ما چطوری میخان ما رو صدا کنن...!!!

حالا دیگه تو سریالا هم بخان اینطوری موجه جلوش بدن که دیگه واویلاست (اونم سریال یا فیلمی که طیف خاص و وسیعی رو داره). اینطوری فرهنگسازی می کنین؟!!! بچه ها هم که آماده یاد گرفتنن .... :|


------------

دو چیزم با مزه بود برام :

مامان بزرگ خیلی باحالی بود ماشالا

از همه چیز خبر داشت و خیلی راحت و محکم حرف میزد، از عروس و دختراش بهتر حرف میزد و خیلی طبیعی

دومی هم نحوه ای که نوه مشنگ و خل ورزشو خطاب می کرد گاهی : "طفل دیوانه ی من" :)) =))

با حال بود :دی

--------------

خاطرات خوبیه این سریالایی که شبکه تماشا میزاره :)

یادش بخیر

رویای سبز، هانیکو، وضعیت سفید، چهار دیواری ...


-------------

یه ترانه زیبا و خاطره انگیز:

حرفاتو اول یه کم مزمزه کن

بعد تو گوش سالمم زمزمه کن

زبونت یه چیز می‌گه، اما دلت چیز دیگه

خیلی ساده‌س، تو همونی که دلت داره می‌گه

وقتی آدم به دورنگی و ریا راضی می‌شه

دنیا انگار پاتوق پشت هم‌اندازی‌ می‌شه

می‌بینی از خودت‌ و دور و برت خسته شدی

اما به دروغایی که گفتی وابسته شدی

عمرتو ، تو خواب زرنگی صرف نکن

مث کبک سرتو زیر برف نکن


شاعر: افشین یداللهی

خواننده: مهران زاهدی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۰۲
برگ سبز

-


دیروز خوب بود، خدایا ازت ممنونم :)

و امروز هم خوبیهای خودشو داشت فقط بازم غروب جمعست و دلگیر ...

خدایا شکرت


پ.ن: خیلی این قالب وب به دلم نشسته، هر بار بازش می کنم یه حس آرامش همراه با لبخند میده بهم...

ساده، و آرامش بخش :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۱ ، ۰۲:۵۲
برگ سبز
تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است

می زند بر هم جهان را هر که یک دل بشکند


صائب تبریزی


****

روزی که شود إذا السماء انفطرت

          واندم که شود إذا النجوم انکدرت

من دامن تو بگیـــرم اندر سُـئـِـلـت

         گویم صنـــــما بأیّ ذنبٍ قـُـتـِـلَـت


****

رحم اگر بر ما نکردی تا کنون اکنون بکن

هیچوقت از بهر کار خوب کردن دیر نیست


****

قُل أعُوذُ بِربِّ عاشق‌ها ...

مَلِک النّاس، إلهِ عاشق‌ها

قُل أعوذُ ... از اینکه دنیا را ،

بزند آتش ... آهِ عاشق‌ها


****

فریاد می زنی که مرا دوست... ناگهان

گم می شود صدای تو در قال و قیل ها...


فاضل نظری


****

نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت

اگر اشاره کنی کائنات می لرزد

«هزار نکتهء باریک تر ز مو اینجاست»

بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۱ ، ۱۸:۳۸
برگ سبز
امروز صبح زود وقتی پاشدم واسه مامان که سرما خورده یه چیزی درست کنم که بهتر بشه. دیگه بعدش خوابم نبرد نمازو خوندمو اومدم نت، بعد یه سر به این ور و اونور و اومدم وب خودم حالا افتاده بودم تو مرور خاطرات گذشته (پستها) هی اینو میخوندم اونو می خوندم، بعد احساسات مختلفی داشت، خنده، افسوس، تعجب، تغییر، جالب بود در کل، بیشترم خندیدم از خودم و از نظرات دوستان ...

اینقدری که شیطونیم گرفته بودو شیطونه داشت وسوسم می کرد که باز آدرس وبمو بدم به دوستان :)) (البته نه همه اونایی که قبلا بودن) اما باز جلوی خودمو گرفتم و فعلا غلبه کردم بر وسوسه های شیطان رجیم :)) تا ببینیم بعدا چی پیش میاد، شاید عید که شد باز رونمایی کردم ازش، شایدم بیخیال شدمو همینطوری گذاشتم خلوت و خودمونی بمونه و یا به دوستان جدید و غریبه ای که وبلاگ نویس هستن و نمیشناسن منو هم شریک شدم، نمیدونم، باید دید چه حس و حالی دارم و چی پیش میاد ...

در کل با حال و با مزه بود، بعدشم رفتم 1 ساعتی خوابیدم D: 

زدم تو کار خندیدن حتی اگه زورکی هم شده می خندم حوصله منفی و غمو اینا رو ندارم بسه دیگه.

خدایا شکرت بابت تک تک نعمتهات، بابت همه داده ها و نداده هات

شکرررررررررررر :)


----------

مثلا من هفته دیگه امتحان دارم، باز امتحان شدو سر به هوایی من شروع شد، وبگردی و شیطونیام شروع شد

این ترم از اون ترماست خدا بخیر گردونه :))

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۱ ، ۱۹:۵۱
برگ سبز