هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب

۲۲ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

یزد: حسینیه ایران

یزدیا از لحاظ عزاداری برای امام حسین همیشه معروف بودن، و عزاداریشون همیشه خاص و ستودنی بوده :)

حالا از اینکه توی ایران به این عزاداری چه دیدی هست بگذریم، میخام بگم واسه ما یزدیا هم حس نوستالژی خوبی رو به همراه داره، طوری که هیئات شهرهای دیگه مثل شهرو دیار خودمون به دلمون نمیشینه (البته مسلما ایراداتی هم داره که نمیشه از اونا هم چشم پوشی کرد اما خب بازم محسناتش می ارزه)

یزدیا در نقاط مختلف شهر و استانشون آداب و رسوم خاصی برای عزاردای ابا عبدالله دارن، که یکیش سینه زنی هست و من میخام حس و حال خودم و برداشتمو از این مراسم بگم:

من سبک هیئتهامونو خیلی دوست دارم، از بچگی تا حالا، حس ابهت و تاثیر زیادی روم داشته، این هماهنگی، همدلی (که از هر قشری، پیرو جوون، کوچیکو بزرگ، کنار هم می ایستنو سینه میزننو عزاداری می کنن)، سینه زنی، همخوانی و صدای کوبیدن بر سینه های ستبری که گاهی لرزه به تنت میشونه، سوز نوایی که برای امام حسین و 72 تن می خونن و همراهش سینه میزنن اشک بر چشمانت جاری می کنه، همه و همه احساس غرور خوبی بهت میده... (یادمه بچه که بودم این حس غرور و ابهت منم جوگیر میکردو هی ادای سینه زنا رو در می آوردم، خیلی هم دلم میخاست برم وسط هیئتشونو سینه بزنم D: )

حالا میخام تو این ماه عزاداری هر وقت فرصت شد یکی از نوحه های یزدی رو بزارم رو وبم و امروزم یدونه گذاشتم که می شنوین اونو

همه هیئتهامون خوبن و اصل نیت و یکدلی هست که برای سالار شهیدان خرج میشه (که هرچی خالصتر مقبولتر)، اما میون هیئات محله های یزد، چند هیئت هستن که از قدمت و اصالت بیشتری برخوردارن و همیشه نگاه مردم شهر من به اونا معطوفتر بوده و هست، یکی از اونا هیئت فهادان هست با نوحه خوانی اصلی خودش که آقای سعادتمند هستن و سالیان ساله که برای این هیئت میخونن و رهبری می کنن.

و نوحه ای که از وب من می شنوین یکی ازکارهای این هیئت هست

من این محله رو نمیشناسم، و چیز خاصی هم راجع بهشون نمیدونم اما نوحه های این هیئت از بچگی برام موندگار شدن و هنوزم که هنوزه بعضیاشونو حفظم... :)


------------------------

یکی دیگه از نوحه های قدیمی این هیئت رو گذاشتم که یادآور کودکیمه :)


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۱ ، ۰۸:۳۵
برگ سبز
بانوی نور! ...

شرمنده ایم که بهای حسینی شدن ما "بی حسین" شدن تو بود و شرمنده تر آن که تو بی حسین شدی و ما حسینی نشدیم ... :-


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۱ ، ۰۸:۳۱
برگ سبز
امروز روز خوبی بود و خدا رو شکر بخاطرش :)

- صبح که کلاس داشتم و خدا رو شکر خوب بود. منم که تو این زمینه اعتماد به سقف، بچه ها از استرسشون میگن من میگم نه، چیزی نیست میتونیم، یکی نیست به خودم بگه صبر کن شب درازست و قلندر بیدار، فکر کنم خودم از اونا استرسم بیشتر بشه موقع امتحان... اما بازم شکر احساس خوبی دارم، فعلا که آرومم ایشالا دو هفته دیگه هم که امتحانه آروم باشم و بخوبی پیش بره

امید بخدا ... :)


- با دوستی همکلام شدمو درد دل کردم که خیلی سبکتر شدم، واسه اینم شکر

- شبم با یه دوست دیگه حرف زدیمو خندیدیم، خوب بود، شکر

(البته دیشب هم جمع خوب 1 ساعته ای رو داشتیم و حرفها و احساسات خوبی رد و بدل شد که همش یاد خدا و شکرگزاری بود)

کلا شکرت خداجون :)

-----------------------------------------------------------

فقط یچیزی این وسط خوش نیست، یجوریه ...

چرا وقتی موقع عزاداری ائمه یا شبهای قدره، خندیدنت بیشتر میشه؟ :( ، چرا آیا؟ :(

آدم بعدش عذاب وجدان میگیره ... :( 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۱ ، ۰۷:۰۷
برگ سبز




التماس دعا از همگی
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۱ ، ۰۶:۴۶
برگ سبز
بعضیا واقعااااااا لیاقت ندارن

حتی لیاقت احترام

لیاقتشون همون رفتاریه که بعضیای دیگه باهاشون دارن

واقعا راست گفتن: خلایق هرچه لایق

خوش باش آقا جان با اون جوی که گرفتت و قضاوتی که کردیو از هیچ جا خبر نداشتی

خدا سر جای حق هست، همون واسه جواب دادن به شما و امثال شما بسه 

و باز هم:

اللهم فمن ارادنی بسوء فارده، و من کادنی فکده

والسلام


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۱ ، ۰۷:۴۴
برگ سبز
آخیییییش

خلاص شدم

خسته نباشم D:

---------------------

یادم باشه یه مطلب راجع به وضو بزارم

---------------------

امشب از حس بی خیالی و بی اعتنایی که نسبت به فردی پیدا کردم خوشحال شدم.

این یعنی که دیگه ناراحتم نمی کنه و برام اهمیتی نداره ...

شکر :)

----------------------

راستی یه یک نفر هم مجددا میگم:

تبریکات صمیمانه ما رو بابت انتخاب اون فرد، پذیرا باشید قربان ;)) =))

خدایا همه ما را یاری بفرما

بلند بگو آمییییین :))

----------------

من انگاری سریالها رو باید از نصفه به بعد ببینم :))

دیشب و امشب "راستش رو بگو" رو دیدم و به نظرم خوب اومد، امشب از حاضر جوابی خانم دکتر کیفیدم، به این میگن با سیاست و دانسته و بجا حرف زدن ;)

دیالوگهای جالبی بین این 7 نفر رد و بدل میشه که به نظرم نکته های خوبی توشون دارن

----------------

اوه مشقام مونده، کلی مشق دارم :( فردا باید بشینم تا ظهر حل کنم o-#

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۱ ، ۰۸:۲۷
برگ سبز
رویایی که امشب به اتمام رسید ولی شاید در گوشه گوشه این دنیا ادامه داشته باشد

رویایی که شاید به همت، دلسوزی و انسانیت آدمها به سادگی بتواند تحقق یابد

ساده، بی آلایش، پاک، صمیمی ...

یک حس شیرین و نزدیک به واقعیت

حسی ساده، خودمانی و زیبا که تو را جزئی از آنها می ساخت

با همه مشکلاتش اما، چه زیبا بود این خانواده

خانواده ای گرم در خانه ای آبی به رنگ آسمان، به پاکی و معصومیت نگاه و دل کودکانی که در آغوش

خود داشت

کودکانی پاک با دلهایی پر از سادگی و عشق

دلسوزی و عشق سرپرستان

یکرنگی و همراهی و یکدلی همه اعضا و و و ...

همه و همه تجمیع احساسات خوشی بود که بگمانم حتی اگر فقط شاهد چند بخش آن بودی

می توانستی به خوبی حسش کنی، و برای من نیز چنین بود

و امشب ...

شاید از دست دادن پیر و مراد این جمع و این خانواده حس خوشی نداشت و ناخودآگاه بغضی بر گلویت

می نشاند اما ...

چه زیبا بود رسم و رسومی که از بازماندگان پس از مرگش خواست؛ غصه نخوردن، گریه نکردن، مراسم

نگرفتن، شاد بودن چونان عروسی، خرج مراسم ختم را به نیازمندان دادن (سخت و شاید در نگاه

اول بی رحمیست اما ...)، و رفتنی آراااام و سبکبال همچون نسیم، چه زیباست اینگونه رفتن، سبک،

آرام و با دلی به وسعت آسمان ...

و چه تعبیر کودکانه، معصومانه و زیبایی بود، سخن پر از غم و احساس کودک با کلاه پدربزرگ: بالاخره

غیبش کردی؟!!!

(نویسنده توانست با این کلام نهایت احساس زیبایی، سادگی، محبت و پاکی دل یک کودک را بخوبی به نمایش بگذارد،

دنیای پاک و بی آلایش کودکان و علی الخصوص کودکان این قشر که سرشار از پاکی و سادگیست و البته حساستر

و شکننده تر)

زیبا بود

زیبا...

دست مریزادی گرم به همه کسانی که به تصویرش کشیدند و همه آنهایی که در واقعیت آن را

محقق ساخته، می سازند و خواهند ساخت...

و این بود پایان نمایش رویایی که ادامه دارد و خواهد داشت ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۱ ، ۰۷:۳۸
برگ سبز

.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۱ ، ۰۶:۳۹
برگ سبز
دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده خبر داری نچ نچ بی خبری نچ نچ پس تو .....من هستی
-----------------------------------------
ده٬بیست٬ سه پونزده٬ هزار و شصت و شونزده ٬هرکی میگه شونزده نیست٬ هیفده٬هیجده٬نوزده٬بیست
-----------------------------------------
لی لی لی لی حوضک ٬جو جو اومد آب بخوره افتاد تو حوضک
یکی گفت بریم دزدی٬یکی گفت چی بدزدیم٬ یکی گفت تشت طلا٬یکی گفت واااای جواب خدا رو کی میده٬یکی گفت من من کله گنده٬من من کله گنده
-----------------------------------------
ماسه تا دختر خاله میرویم خونه خاله میخوریم چلو کباب٬- میپریم تو رختخواب
رختخواب پاره میشه به مامان گفته میشه کتک ها خورده میشه
-----------------------------------------
کلاغه میگه قار قار ننه اش میگه ...مار
باباش میگه ولش کن چادر سیا سرش کن
از خونه بیرونش کن
-----------------------------------------
گریه نکن زار زار می برمت بازار، می فروشمت 4 هزار، 4 هزار قدیمی، خ ...  ... ... رحیمی، رحیمی بیچاره 400 تا بچه داره، وقتی میره اداره سر کچلش میخاره
-----------------------------------------
تاپ تاپ خمیر شیشه و پنیر دست کی بالا
دست اوستای خودم
چندتا بالا
10 تا مثلا (اشتباهست)
سوزنی میخای یا زنبوری
ویززززززززز
----------------------------------------
دختره قرمز پوشیده گریه میکنه زاری میکنههههه از برای من، افتخار من، پرتغال من، یکیو بزن، از برای من
----------------------------------------
گرگمو گله می برم
چوپون دارم نمی زارم،
دندون من تیز تره
دنبه من لذیذ تره
خونه خاله کدوم وره

از اینوره و از اونوره

از اینوره و از اونوره

----------------------------------------

در مجلس نشسته بودیم همه ساکت بودند ناگهان ....ی گفت _________________ اَ اَ(هه هه هه:)) )

----------------------------------------

اندر خوشی خاطرات این اشعار و بازیها بودم که دوست گل و عزیزم یه دست گلی به آب داد که حالم با سر رفت تو دیوار :)) نمیدونم بخندم از دستش یا گریه کنم :)) + :(

ولی بخیر گذشت :)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۱ ، ۰۷:۴۵
برگ سبز
صبر و تحمل بعضی افراد واقعا ستودنیست

اینکه در عین مشکلات و سختیها و انواع و اقسام فشارها بازم دلت نخاد کسی ناراحت باشه ازت و بازم صبر کنی، فشارها رو تحمل کنی، با انواع و اقسام توقعات دوست و آشنا و غریبه مواجه بشی، توقعاتی که به حق یا به ناحقه، و تلاش کنی به هر طریقی بهشون پاسخ بدی، چرت و پرت گوییها و زر زدنهای بعضیها رو تحمل کنی و بااااز دلت نخاد کسی ناراحت باشه تهش، بخای که بتونی کاری کنی که راضی بشن همه (در عینی که همچین چیزی امکان نداره، و به نظرم درست هم نیست این کار اما از طرفی همون نیتش خوبه و جای تحسین داره) و و و ...

پووووف o-#، خیلییییییییییییی جنبه و صبر و تحمل میخاد!!!!، خیلیییییییییییی باید دل و روحت بزرگ باشه!!!!

من هیچوقت همچین تحمل و صبری ندارم... عمراااااااا... 

همچین افرادی نادر و کمیابن، من شاید فقط چند نفر توی عمرم دیدم که به اندازه انگشتان دست هم نمیشن، وقتی باهاشون مواجه میشم من بجای اونا خسته میشم و بخودم میگم عجب صبری دارن واقعا!!!

با وجودیکه فکر نمی کنم هیچوقت بتونم مثل اونا باشم اما! این آدمها واقعا برام تحسین برانگیز و باارزشن

مخلص کلام ...

خدا حفظشون کنه و براشون سلامتی و شادی و موفقیت همیشگی و صبر بیشتر از خدای متعال طلب می کنم.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۱ ، ۲۰:۱۱
برگ سبز