هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب

۱۲ مطلب با موضوع «دلگویه هام» ثبت شده است

چقدر بده که دلت گرفته باشه و هیچ گوشی واسه درد دل نباشه
چقدر بده که تو جمعی حس کنی خیلی غریبی
چقدر بده که همفکرو درک خودت توی دوستاتم نتونی پیدا کنی
چقدر بده که دلت گرفته باشه و نخای نشون بدی و تو قیافه و رفتارت برعکسشو نشون بدی
.
.
.

خدایا شکرت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۰۴
برگ سبز

السلام علیک یا امیرالمومنین...

ای ماه سر به مهر سر از سجده بر مدار...


پشت سرت کسی نشسته که شق القمر کند...

 

 

 

 

-----------------------------------

توی ماه رمضون امسال اصلا از خودم راضی نیستم اصلاااا

مثل گیجا می مونم، منگم، حجم کارم زیاد شده، حجم کارهای دانشگاهمم همینطور البته بهشم نمیرسم، اول ماه رمضون میرسیدم بیشتر حالا بعد از سفر مشهد تنبل شدم، پریروز خواستم به این تنبلی غلبه کنم اما باز کار ریختن سرم که باس سوال در بیاری، تا امروز ظهر افتان و خیزان داشتم به اون میرسیدم...

اما حالام که تموم شد حس رسیدن به اونو ندارم

افتادم توی خودم 

توی دلم

تو افکارم

به این فکر می کنم که دلم سنگین شده شاید، 

شایدم ذهنم درگیرو منگه که اینطوری حس می کنم

آخه جای همگی خالی تو مسافرت سه روزه به مشهد (که خوشبختانه مثل پارسال با میلاد امام حسن(ع) مقارن بود) از خدا و امام رضا خواستم سبکم کنن و با اینکه دیدن امام رضا (ع) بهم شادی میداد و نا خودآگاه لبخند رو لبم بود همش حتی موقع زیارت و گریه م نمیومد اما روز آخری یه شعر روی موبایلم باعث شد بزنم زیر گریه و عقده ی دل باز کنم

هی گریه کردمو دلم سبک شد، حس و حال خوبی داشتم، تمام خستگی و شلوغی این مدت رو هیچ مسافرتی اونم به این کوتاهی نمی تونست از تنم به در کنه و سبکم کنه الا مشهد الرضا و زیارت امام رئوف و امام عشقم، حتی اگه مسافرتی 10 روزه میرفتم به هرجای دیگه، نمی تونست بهم آرامش بده

و خدا رو شکر امام طلبیدن و آرامشی که میخاستم بهم دادن 

خیلی خوب بود جای همگی خالی 

خیلی حس قشنگیه اینکه وقتی اونجایی به هیچی فکر نمی کنی، ذهنت سبکه آرومه، دغدغه نداری، هرچیم میخای دعا کنی بقیه میان تو ذهنت تهشم واسه خودت دعا می کنی اما انگاری بازم آرامشه رو بیشتر دوست داری... خدایا به عزیزانت قسم به همه آرامش زیبات رو عطا کن به منم همینطور ...

 

حالا بعد از این سفر و سبکی متعاقبش، دلیل این حس ناخوشایند رو نمیدونم، فقط میدونم از خودم راضی نیستم بخاطر اینکه شاید اعمالی رو که میخاستم انجام ندادم شایدم عامل دیگه ای داره ... نمیدونم

 

خدایا توی این شبهای قدر و عزیزت به حق علی (ع) کمکم کن که بهتر از این ماه استفاده کنم، کمکم کن این نیتهایی که به دلم افتاده رو بتونم انجام بدم کمکم کن راهش برام باز و هموار بشه بدون کمک تو نمیشه ... حاجت همه رو به حق بزرگی و رحمت خودت بهشون عطا کن به منم همینطور، سلامتی آرامش و شادی رو به همه روی این کره خاکی عطا کن به من و خانواده و دوستام هم همینطور، هیچی با ارزش تر از سلامتی نیست پس به همه بده لطفا ... خلاصه هرکییی هرچیییی دلش میخاد خداجونم بحق چهارده معصومت بحق تمام عزیزان و مقربین درگاهت بهش عطا کن به من و خانواده و دوستامم همینطور ...

کمکم کن خداجونم

خیلیییییییییییییییییییی بهت نیاز دارم

من عاجزم و هیچی از خودم ندارم هرچی هست مال توئه و رحمت تو، خواهشا بازم هوامو داشته باش و خواسته هامو بهم عطا کن قربونت برم

 

خدا جونم منجی موعودت رو بخاطر روسیاهی ما نه بخاطر خوبی و پاکی و ارزش بنده های پاک و مقربت هرچه زودتر بفرست ظلم و جنگ داره بیداد می کنه و هیچ کس هم جز تو و منجی تو نمی تونه عدل و داد و آرامش رو برای انسانها به ارمغان بیاره، خداجونم به هممون رحم کن مخصوصا به کودکان و مردم مظلوم فلسطین و بقیه شیعیان مظلومت که دارن در نهایت مظلومیت می کشنشون، خدایا خودت به داد همه مون برس و ظهور حضرت مهدی (عج) رو هرچه سریعتر برسونcrying .... الهی آمییییییییییییییییییییییییییییییییین

خداجونم تو این شبهای عزیز همه مارو ببخش و بیامرز روسیاهیم و بنده ی گناهکارت خودت ببخشمون یا غافر الذنوب و یا ستار العیوبcrying ..​. الهی آمییییین

همه مارو عاقبت بخیرکن بحق علی (ع) angel..​. الهی آمیین

گره از مشکلات همه ما بگشاangel .... الهی آمیین

به هممون کمک کن دلهامون پر از عشق و شادی و بخشش بشه و دلامونو از کینه و قهر و سنگینی اون خلاص کنیم (خیلی سخته دلامونو پاک کنیم، و اونایی که بهمون بدی کردن رو ببخشیم کاملا، خیلییییی سخته، اما تو خودت نور عشق و بخششت رو به دلمون بتابون تو این شبهای زیبا و کمکمون کن که بتونیم همه رو ببخشیم و رها کنیم، تا راحتتر طلب بخشش از ذات مقدس و عاشق تو کنیم)heart ..​. الهی آمییییین

همه عزیزان مارو سلامتی و عمرباعزت بده و همه مریضا رو شفای عاجل عنایت کنangel ...الهی آمیییین

صلح و آرامش رو همه جای دنیا برقرار کن بحق علی و اولاد علی (ع)angel ...​. الهی آمیییین

هرکی هر آرزویی داره اگه به صلاحشه بهش بده به صلاحش نیست  حکمت نخواستنت رو بهش نشون بده تا دلش آروم بشهheart ...الهی آمییییین

خدایا همه مون رو دریاب و آنی ما رو به خودمون واگذار مکنangel .... الهی آمییین

 

خیلییییی ​دوست دارم خدا جونم heartدلمو پر از عشق و محبت و آرامشت کن مهربونترین مهربونها angelcryingheart

از همگی التماس دعای فراوون 

خیلی خیلیاااا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۳ ، ۱۹:۳۱
برگ سبز

فرید : فکر میکنی بهش می رسی؟

سیاوش: به کــی؟

فرید : سوگند!

سیاوش: اون که بلـــه ...

فرید : چقد مونده بهش برسی؟

سیاوش: من مسافت عشقمو با تپش قلبم اندازه میگیرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۳۴
برگ سبز

دیروز یکی از شاگردام اولین هدیه روز معلم امسال رو بهم داد 

 

یه هدیه خوب از جنس شاعرانه  و از نوع دیوان حافظ heart

 

واقعا غافلگیر شدم

 

کتاب زیبا و شکیلی هست

 

حیف که پسر بود از اون پسرا که با وجود سن کم (12 سال) و به تکلیف نرسیدن اما اخلاق و مرام مردونه دارن، و الا بغلش می کردمو می بوسیدمش

 

نشد دیگه ... :-" :))

 

ولی حس خوبی داشتم از این هدیه، انتظارشو نداشتم، ذوق کردم ولی نمی تونستم نشون بدم زیاد

 

بخاطر روزه بی حال بودم سر کلاس و غافلگیری هم باعث شد زیاد نتونم نشون بدم احساسمو (البته بهش گفتم ببخش که جون ندارم و الا بیشتر سر و صدا می کردم و میذوقیدم :)) )

 

دمش گرم بیشتر از همه اون لبخند و نگاه قدردانو با محبتش برام ارزش داشت مخصوصا اون جمله ی زیبایی که اول کتاب برام یادگاری نوشته بود ...

 

دستش درد نکنه

 

دست همه اونایی که بهم تبریک گفتن و منو یادشون بود درد نکنه

 

خیلی محبت کردن و ممنونم ازشون

 

منم سعی کردم به رسم احترام و یاد به استادهام و همکارانم تبریک بگم حتی به استادهایی که ترم پیش باهاشون داشتمو دیگه نخواهم داشت و حتی به اونایی که زیاد خوشم نمیومد ازشون اما همینکه یک کلمه بهم یاد داده باشن کافی بود برای قدردانی و تبریک ...

 

و حس خوب بعضیشون رو در جوابشون گرفتم و همین برام کافی و دلنشین بود ...

 

روز معلم به همه ی معلمین و اساتید عزیز و محترم مبارک و فرخنده باد 

 

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۴۰
برگ سبز

نمیدونم بعضی آدمها از خسّتوشنه یا از بی غرضی یا نا آگاهی یا حتی از بدجنسی و طعنه کنایه ...

نمیدونم

دیروز یکی از همکارا زنگ زد کار داشت :

من: سلااام

به به چه عجب یادی از ما کردین؟ 

چی شده؟

خوبین ؟ خوشین؟ سلامتین؟

روزتونم مبارک

اون: 

ممنون مرسی لطف دارین

ببخشید که ما نمی تونیم به شما تبریک بگیم (هه) 

 

من:

تو دلم :| 

رو لبم : پورخند 

رو زبونم : خواهش می کنم :)

 

بعد از قطع تلفن با خودم :

خب که چی حالا؟ حالا اگه می گفتی ازت کم میشد؟ الان گفتن این حرف چه معنایی داشت؟ اصن نمی گفتی این جمله رو تبریکم نمی گفتی و تشکر می کردی، چی میشد مگه؟ 

فک کننن، الان که همه خانومها اعم از دختر و خانوم و مادر این روز عزیز رو به هم تبریک می گن، اونوقت ایشون اینطوری برگرده بگه ....!!!

هرچند واسه م مهم نیست اصن و واکنشم فقط یه پوزخند بود و به دل نگرفتم اما تفکرات و برخورد اینطوری آدمو به فکر وامیداره که خدایا چرا اینقدر سطخ فکر ملت پایینه یا پایین اومده؟! چرا همه برخوردا شده پر دادن و تکبر و به چیزایی نازیدن که ارزش واقعی اونا نیستن؟؟ چرا انسانیت و مهربونی جاشو داده به زرنگی و نتونم ببینی؟ جاشو داده به پز دادن و عقده ها رو واسه کسی خالی کردن؟ چرا نباید احساس آرامش کنی تو برخوردت با آدمها اونم کسایی که سعی کردی برخوردت باهاشون همیشه دوستانه باشه؟!!!

 

نمیدونم بخدا

ولی مهم نیست در عوض اونور قضیه هم خدا بهم نشون داد، اینقدر از دوست و آشنا تبریک دریافت کردم حتی از آقایون همکاری که واقعا محترم هستن و جایگاه استادی و برادر بزرگتری برام دارن (حتی فکرشم نمی کردم به یادم باشن) که این برخوردا و حرفهای نابجا واقعا ناچیز و گم بود توشون .... و همه ی اینا در حالی بود که من تو این روز از هیچکس انتظاری برای تبریک و یادی کردن نداشتم ....

 

خداجونم شکرت واقعا :)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۱۶
برگ سبز

دلم خیلی پره و گرفته، دلم تنگه  (بهتره بگم بیشتر بود تا هست)

 

صبرم کم شده... میدونم 

 

امروز حالم خوش نبود و هی گله کردم پیشت 

 

هی غر زدم، طلبکاری کردم 

 

از فکر و خیال خوابم نبرد

 

اما تو هم بزرگی کردی و چندبار بهم نشونه دادی

 

حرف زدی باهام 

 

خواستی آرومم کنی و امیدواری بدی بهم ....

 

حالا خدا رو شکر خیلی بهتر از صبحم 

 

دیگه کمتر بهش فکر می کنم اما بازم ته دلم غمه 

 

با این حال باز به خودم نهیب میزنمو میگم بازم بگو:

 

خدایا شکرت، خداجون شکرت، قربونت برم ... شکرت به خاطر هرچه دادی و ندادی، شکرت، الحمدلله رب العالمین بی نهایت شکرت ...

 

من از تو طلبی ندارم، هرچه هست بدهی من و امثال من به توئه، همه اینا رو میدونم و اعتراف می کنم که خیلی بدم اما تو به پای نا شکری نزار، گله ها و حرفهامو بشنو که فقط تویی که با همه ی غر زدنامون و بدیهامون بازم بهترینی برای درک کردن بنده هات و فهمیدنشون، پس خودت منو دریاب و کمکم کن، خودت منو ببخش و بازم باهام حرف بزن، بهم بگو و دلمو قرص کن ... خدایا شکرت خیلی خیلی شکرت ... هرچقدر شکرتو بگم بازم کمه ... میدونم ... بی نهایت شکرت .........................................................................

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۳۸
برگ سبز

شده یه حسی داشته باشی ولی نتونی توضیحش بدی؟

 

شده حستون بد باشه اما خودتونم نتونین چراییش رو توضیح بدین؟

 

شده یهو توی یه دوستی یه لحظه، یک آن بر اثر یه اتفاق شاید خیلی کوچیک که بخودی خودش شاید اهمیتی هم نداشته باشه، به خودتون بیاین و تمام تلخیها یادتون بیاد و کلاهتونو قاضی کنین ببینین دیگه نمی کشین و حس بریدن بهتون دست بده؟ حسی که همه حسها و دوستیها براتون تموم بشه؟ 

 

تا حالا تجربه ش کردین؟! اگه آره، اون لحظه چیکار کردین؟! واکنشتون چیه؟! 

 

(اینم بگم که من تجربه ش رو دارم و اون لحظه تصمیمم رو گرفتم و به چندتا دوستی پایان دادم و بریدم، و بریدن من و امثال من هم یعنی بریییییدننن... چون توی دوستی از محبت و کارهایی که از دستمون بر میاد کم نمیزاریم واسه همین اگه طرف حالیش نباشه و اونو از وظایف ما بدونه و یا خدای نکرده کاری کنه که نباید، اونوقته که می بریم ازش و تموم، حتی به کوچکترین چیزی .... نمیدونم درسته یا غلط اما خب هست و حسشم هست وقتی بد بشه و این حس بد یه پشتوانه ی چندین ساله داشته باشه و نفعی تو ادامه ش نباشه اونوقته که ترجیح میدی تموم شه تا هر دو طرف راحت باشن و تو هم سبک شی )

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۰۶
برگ سبز

 

اندر حکایت مقدس کردن آدمی، بعضیهامان تا جایی پیش می رویم که کم مانده یک علیه السلام به وی چسبانده، در

 

برابرش سجده کنیم ..

 

تا این حدددد 

 

خدایا خداوندا عقلی مضاعف عطا فرما به بندگانت 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۰۶
برگ سبز

پریروز یهو منشی آموزشگاه در کلاسو زد که ببخشید یه لحظه

گفتم جانم؟

گفت این دوتا منو کشتن میخان شما رو ببینن

بعد نگام افتاد بهشون . دوتا از شاگردای پارسالم بودن 

من: smiley (با برق رضایت و یه حس خوب تو چشام )

اونا: laugh

من: laugh)) سلااام چطورین؟ خوبین؟ 

اونا: laugh  بله خانوم. خانوم ما رو یادتون میاد؟ گفتم آره یادمه شاگردام بودین، تو که داوود بودی نه؟ گفت بله خانوم من داوود ... هستم اونم محسن ...

گفتم آره قیافه هاتونو که یادمه ولی اسماتونو شاید دقیق یادم نباشه ... خب چه می کنین؟ ترم چندین؟ 

اونا: ترم ... 

من: تیچرتون کیه؟

اونا: خانوم فلانی

من: خب تیچر خوبی دارین ... ایشالا که موفق باشین همیشه 

.....

الهیییی هم خجالت می کشیدن هم ذوق داشتن هم شیطونیشون میومد*

دوباره فرداش باز آخر کلاس اومدن ببینن منو یخورده حرف زدن و بعدشم خدافظی کردیم

 

احساس خوبیه وقتی شاگردای قدیمت ازت یاد می کنن و ذوق دارن واسه دیدنت

خودش یجور قدردانیه 

حس رضایت و خوشحالی رو با هم داره 

جدای از اینکه کارت به ثمر نشسته و بچه ها راضی بودن، از اینکه دوستت دارن و میخان علاقه شونو نشون بدن بهت هم خوشحال میشی هم خدا رو شکر می کنی چون هرچی خوبی هست از اونه نه تو 

در کل حس خوبی بود 

دیروزم باز مامان یکی از شاگردای خردسالم از کارم ابراز رضایت می کرد و این واسم حس خوبی داشت از اینکه کارم به ثمر نشسته و مورد رضایت واقع شده (تو مدیریت بهش میگن رضایت مشتری از خدمت که اصل مدیریت کیفیت جامع در بازار امروز همین رضایت مشتریست که منجر به سود میشه .... اینم از فواید رشته مدیریتی که ما داریم می خونیم که بیشترم کتابهای مدیریته تا جهانگردی .... ولی حس انسانیش برای ارضای احساسات انسانی بیشتر از حس بازاری و مدیریتیو سودیه به نظرم)

 

 

* نمیدونم رابطه ای هست بینش یا نه ولی چیزی که من دیدم اونایی که شیطونتر بودن معرفتشونم بیشتر بود و محبتشونم بیشتر 

ضمنا با اینکه یجورایی حرفهام و دیدم به طرفدار زنان و دختران بیشتر میخوره و بچه ها فکر می کنن طرف دخترا رو بیشتر می گیرم اما چند ترمه به این نتیجه رسیدم که معرفت پسرا از دخترا بیشتره (البته شاید واسه معلم خانوم اینطور باشه و معرفت دخترا واسه معلم آقا بیشتر باشه و بقول استادی این واکنش طبیعیه که جنس مخالف بیشتر جذب کنن همو ... نمیدونم والا ولی چیزی که دیدم شاگردای پسر بیشتر معرفت داشتن)

تازه این شاگردام از اونایی بودن که مورد دعوای منم واقع میشدن laugh))

الهیییی... 

 

خدایا در همه حال ازت ممنونو سپاسگذارم

شکرگزاریتو همیشه همراه و توشه م کن خداجونم kiss

 

پ.ن:

به سرم زده از این ترم یه کاری کنم و آخر هر ترم از شاگردام یه عکس یادگاری بگیرم 

خدا کنه اجازه بدن ...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۱۳
برگ سبز

 

سرشار از نگفته هایم...

ناگفته هایی که دیگران را یارای درکش نمی یابم ...

 خسته ام از جنگیدن برای چیزهایی که دیگران ارزشش را فراموش کرده اند..

این روزها ارزش, چیز یا چیزهای دیگریست برای آن دیگران...

ارزش, ارزش, ارزش ...

 واقعا ارزش چیست؟! چه کسی می داند ارزش واقعی چیست؟! 

آن ارزشهایی که ما می شناختیم که دیگر ”یافت می نشود” 

فقط اسمی از آنها باقیست!! اسمی که می ترسم چند صباحی بعد آن را هم فراموش کنیم ...

و چه تلخ خواهد بود روزگاران بعد از ما با جای خالی این ارزشها ...

نمیدانم....

شاید من نیز باید تسلیم شوم... 

شاید, باید, سکوت کرد...

سکوت, سکوت و باز هم سکوت ...

 با وجود ماهیت سکونش که با ذاتم سنخیتی ندارد اما ارامشش را خواهانم ... 

بعضی چیزها تو رو به عمق خستگیو سکوت می برند و وقتی شدیدتر حسش می کنی که خستگی جسمی روزگار نیز در برت گیرد و تو را یارای جنگیدن نباشد...

میخواهی تسلیم شوی, بیخیال هرچه هست و نیست, شاید هم بی تفاوت و بی اعتنا مثل خیلیهای دیگر ...

تسلیم تسلیم ...

 حتی اگر مجالش بود سر به بیابان بگذاری .... تنهای تنها...

 

اما همیشه در لحظاتی که نیرویی نداری و توانت عنقریبست که بگل نشیند, نوری , روزنی, امیدی, حسی از جایی می تابد تا شعله درونت را روشن نگه دارد, از همانجایی و همان کسی که همیشه هست و همیشه هست و همیشه هست...

 و کاش همیشه باشد , در تک تک لحظاتم ... 

 

ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ...

 

ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺮا ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯽ ﻃﻠﺒﺪ ...

 

ﭘﺲ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﻮﺩ, ﺳﮑﻮﺕ , ﻭ ﺧﺪﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯽ ﺑﺮﻡ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺍﻭﺳﺖ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﻭ ﻫﺮ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻨﺎﺭﺵ, ﻋﺸﻖ ﻭ ﺍﺭﺍﻣﺶ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ

ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﺩ ...

 

خدایا شکرت...

 

سپاس که در این لحظات اندوهناک و خسته, کنارم می نشینی و دلم را سبک می کنی تا تو را ببینم ...
 
معبود من ...
 
همیشه در دلم باش...
 
 دوستت دارم heart
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۲ ، ۰۰:۴۰
برگ سبز