هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب

۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

سیاوش: چیکار میکنی پهلوون (مرد کارتن خواب)؟

 

مرد کارتن خواب: قرار بود نشونی اونو بنویسه، نه دربه دری منو!

 

سیاوش: پس من چی؟ نشونی شم دارم و به دستش نمیارم!

 

مرد کارتن خواب: اگه از دست داده رو به دست بیاری مردی.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۵۹
برگ سبز

حاجی: میدونی کدوم کار خوبت به درگاه خدا پذیرفته شد؟

 

سیاوش: کمک به بچه معلول 

 

حاجی: نه

 

سیاوش: دیگه از مادرم دل چرکین نیستم 

 

حاجی : نه

 

سیاوش: (یکی دیگه)

 

حاجی: (سر نفی تکون دادن)

 

سیاوش: نمیدونم حاجی، خودت بگو

 

حاجی: یادته تو روستای ما یه سگی بود که دنده هاش از گرسنگی پیدا بود؟ و تو لقمه دهن خودتو به اون دادی؟

 

سیاوش: !؟ نه حاجی یادم نمیاد!؟

 

حاجی: بین همه کارهای خیرت اون پذیرفته شد

 

سیاوش: چطور حاجی؟!! واضحتر بگو

 

حاجی: میدونی چرا؟! چون تو هرکار خیری کردی جار زدی و به همه گفتی و همیشه یادت موندن، اما این یکی رو فراموش کردی و به هیچ کس نگفتی، چون خدایی بود و این باعث قبولیش شد ...

 

سیاوش: (تفکر و لبخند) 

 

 

------

پ.ن:

ذهنی نوشتم، دقیقشو یادم نیست فقط چون تاثیر گذار بود و بعدش چند بار موقعیتی پیش اومد که یادش افتادم دلم خواست بنویسم تا ثبت بشه برام ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۴۳
برگ سبز

فرید : فکر میکنی بهش می رسی؟

سیاوش: به کــی؟

فرید : سوگند!

سیاوش: اون که بلـــه ...

فرید : چقد مونده بهش برسی؟

سیاوش: من مسافت عشقمو با تپش قلبم اندازه میگیرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۳۴
برگ سبز

دیروز یکی از شاگردام اولین هدیه روز معلم امسال رو بهم داد 

 

یه هدیه خوب از جنس شاعرانه  و از نوع دیوان حافظ heart

 

واقعا غافلگیر شدم

 

کتاب زیبا و شکیلی هست

 

حیف که پسر بود از اون پسرا که با وجود سن کم (12 سال) و به تکلیف نرسیدن اما اخلاق و مرام مردونه دارن، و الا بغلش می کردمو می بوسیدمش

 

نشد دیگه ... :-" :))

 

ولی حس خوبی داشتم از این هدیه، انتظارشو نداشتم، ذوق کردم ولی نمی تونستم نشون بدم زیاد

 

بخاطر روزه بی حال بودم سر کلاس و غافلگیری هم باعث شد زیاد نتونم نشون بدم احساسمو (البته بهش گفتم ببخش که جون ندارم و الا بیشتر سر و صدا می کردم و میذوقیدم :)) )

 

دمش گرم بیشتر از همه اون لبخند و نگاه قدردانو با محبتش برام ارزش داشت مخصوصا اون جمله ی زیبایی که اول کتاب برام یادگاری نوشته بود ...

 

دستش درد نکنه

 

دست همه اونایی که بهم تبریک گفتن و منو یادشون بود درد نکنه

 

خیلی محبت کردن و ممنونم ازشون

 

منم سعی کردم به رسم احترام و یاد به استادهام و همکارانم تبریک بگم حتی به استادهایی که ترم پیش باهاشون داشتمو دیگه نخواهم داشت و حتی به اونایی که زیاد خوشم نمیومد ازشون اما همینکه یک کلمه بهم یاد داده باشن کافی بود برای قدردانی و تبریک ...

 

و حس خوب بعضیشون رو در جوابشون گرفتم و همین برام کافی و دلنشین بود ...

 

روز معلم به همه ی معلمین و اساتید عزیز و محترم مبارک و فرخنده باد 

 

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۴۰
برگ سبز

از زدن یه سری حرفها اونم تو جمع مختلط حس شرم بهم دست میده و چندشم میشه

 

ترجیح میدم اون جمع رو ترک کنم یا کلا سکوت کنم تا فضا عوض شه

 

اما از شناختی که نسبت به بعضیا دارم که از زدن این حرفها و شوخی ها جلوی نامحرم ابایی ندارن و خجالت نمی کشنو حیا نمی کنن چون عادتشونه ، قبلشم یه سری خاله زنک بازی در آوردن بعضی دیگه شون، و اینکه با وجود تاهل خطاب کردناشون مناسب نیست به نظرم کلا این فضا باعث شد زود ترکش کنم و مهمم نیست برام که در موردم چی فکر می کنن

 

من همینی هستم که هستم، حساس بودن، بولد بودن رعایت اخلاقیات برای من، و هزار جور موردی که هم عیبه هم حسن اما همینی هست که هست ... شاید گاهی به خودم بگم چقدر زمونه و آدماش بی حیا شدن یا اینکه ما خل بودیمو هستیم که به این موارد فکر می کنیم و توی جدال صحت این دو فکر می مونمو اعصابم خورد بشه و در نهایت بی خیالش بشم، اما خب تهش به خودم میگم همینی که هست من فکر می کنم اینطوری بودن درست تره، حتی اگه کامل هم درست نباشه نسبت به روش مقابل درست تره به نظرم، پس همینطوری ادامه میدم....

 

میخان بخان نمیخان فدای سرم laugh

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۰۰
برگ سبز

پیشنهاد استاد ...

 

رفتن به بازدیدی ... نمی دونم اسمش چی بزارم بهتره بگم بیشتر تلنگر روحی برای خودمون بود 

 

دهن روزه ...

 

در عین غم تلاش کنی شاد باشی ...

 

اما خودت باشی و بخای لبخندی بشونی ...

 

و بازم یه امای دیگه که با برخی خصلتهای خودت هم بجنگی ...

 

 

 

دیدن پدر بزرگها و مادر بزرگهای سالمند اونم تو خونه سالمندان حس خاصی داشت و سرشار از تلنگری که بهت میگه حواستو جمع کن و امیدی نبند چون ممکنه تو رو هم یه روز بیارن بزارنت اینجا 

دیدن بچه های معلول ذهنی بازم تلنگری میشه برات که بگی خدایا شکرت خدایا ببخشمون که ناشکری می کنیم خدا جونم به دل نگیر

و این حس یه حس مشترک بین هممون، همه اون جمع کوچیکی که رفتیم، دو استاد و چند دانشجو و منو همکلاسیهام تازه واردین این جمع دوست داشتنی بودیم 

 

*اول صبح خیلی سختم شد بابت روزه داشتم اذیت میشدمو فکر نمی کردم دووم بیارم اما شکر خدا خودش بهم کمک کردو تونستم بکشم اونم با همه پیاده رویهاش تو ظل آفتاب و حتی دویدنش :))

ایشالله توفیق روزه شو امسال با وجود همه سختی و گرماش بازم بهمون بده و بتونیم بگیریم (خدایا امسال خیل سخته اما هم توفیقشو بهمون بده هم کمکمون کن خیلیییی)

 

جالب بود بعضی مادر بزرگهای اونجا با اون سنشون روزه گرفته بودن 

الهیییی

 

نمیدونم چی بگم کلا روز خوبی بود اما اون تلنگره از چند جهت بهت وارد میشد:

1- به دنیا و آدماش امید نبند حتی پاره های تنت 

2- ناشکری نکن همین که تنت سالمه باید خیلی خیلی ممنون خدا باشی

3- قضاوت نکن (هرکسی خصلتی داره یکی می تونه بیاد نزدیکو بچه ی معلول ذهنی رو در آغوش بگیره و ببوسه یکی هم نمی تونه، اما نتونستنش حتما دلیلی بر افاده ای و مغرور بودنش نیست فقط و فقط باید جای طرف باشی و شرایط اون لحظه روحیشو درک کنی که بتونی نظر بدی ...) 

 

 

خدایا شکرت خدایا کمکمون کن که محبتهای والدینمون رو یادمون نره و بی معرفت نشیم خدایاااااا شکرت 

به همشون کمک کن مخصوصا اونی که آزادی رو میخاست 

هر کدومشون التماس دعا داشتن حاجتشونو بده 

 

نمیدونم دیگه فرصت بشه و توفیق این تلنگرات رو داشته باشم یا نه اما بابت امروز شکرت خدا جونم 

 

 

--------------

پ.ن: اونایی که از این سالمندان و معلولین نگه داری می کنن حتی کارکنان بهزیستی که مرتبط با مددجوهای مختلف سر و کار دارن با مشکلات متعدد، واقعا باید روحیه فولادی داشته باشن که تحمل انرژی های منفی این محیطها و خستگیهاشو داشته باشن، که خب آدمیزاده و اصلا اینطوری نیست پس به مشاورین و روانشناسانی احتیاج دارن که بتونن روحیه اونا رو هر از گاهی شارژ کنن و متاسفانه تو کشور ما فک نکنم این مورد پیش بینی بشه ...

واقعا سخته این شرایط و واقعا باید بهشون خسته نباشید گفت، اونا هم به محبت و توجه نیاز دارن اگر یوقتی سر زدید به هر دو طرف توجه کنید خواهشا... 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۲۳
برگ سبز

نمیدونم بعضی آدمها از خسّتوشنه یا از بی غرضی یا نا آگاهی یا حتی از بدجنسی و طعنه کنایه ...

نمیدونم

دیروز یکی از همکارا زنگ زد کار داشت :

من: سلااام

به به چه عجب یادی از ما کردین؟ 

چی شده؟

خوبین ؟ خوشین؟ سلامتین؟

روزتونم مبارک

اون: 

ممنون مرسی لطف دارین

ببخشید که ما نمی تونیم به شما تبریک بگیم (هه) 

 

من:

تو دلم :| 

رو لبم : پورخند 

رو زبونم : خواهش می کنم :)

 

بعد از قطع تلفن با خودم :

خب که چی حالا؟ حالا اگه می گفتی ازت کم میشد؟ الان گفتن این حرف چه معنایی داشت؟ اصن نمی گفتی این جمله رو تبریکم نمی گفتی و تشکر می کردی، چی میشد مگه؟ 

فک کننن، الان که همه خانومها اعم از دختر و خانوم و مادر این روز عزیز رو به هم تبریک می گن، اونوقت ایشون اینطوری برگرده بگه ....!!!

هرچند واسه م مهم نیست اصن و واکنشم فقط یه پوزخند بود و به دل نگرفتم اما تفکرات و برخورد اینطوری آدمو به فکر وامیداره که خدایا چرا اینقدر سطخ فکر ملت پایینه یا پایین اومده؟! چرا همه برخوردا شده پر دادن و تکبر و به چیزایی نازیدن که ارزش واقعی اونا نیستن؟؟ چرا انسانیت و مهربونی جاشو داده به زرنگی و نتونم ببینی؟ جاشو داده به پز دادن و عقده ها رو واسه کسی خالی کردن؟ چرا نباید احساس آرامش کنی تو برخوردت با آدمها اونم کسایی که سعی کردی برخوردت باهاشون همیشه دوستانه باشه؟!!!

 

نمیدونم بخدا

ولی مهم نیست در عوض اونور قضیه هم خدا بهم نشون داد، اینقدر از دوست و آشنا تبریک دریافت کردم حتی از آقایون همکاری که واقعا محترم هستن و جایگاه استادی و برادر بزرگتری برام دارن (حتی فکرشم نمی کردم به یادم باشن) که این برخوردا و حرفهای نابجا واقعا ناچیز و گم بود توشون .... و همه ی اینا در حالی بود که من تو این روز از هیچکس انتظاری برای تبریک و یادی کردن نداشتم ....

 

خداجونم شکرت واقعا :)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۳:۱۶
برگ سبز