هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب

۱۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

مطلبی به نقل از سایت رنگی رنگی اینجا قرار میدم که به درد این روزهای ما میخوره.

میزارم واسه خودمو دوستای خوبم که درس بگیریم و موج شادی بسازیم :)


موج شادی بسازید

صورت ما قدرت عجیبی در انتقال احساسات ما دارد. ما می‌توانیم از این قابلیت بزرگ برای خوب بودن استفاده کنیم. لبخند با ارزش‌ترین هدیه‌ای است که برای برقراری هرنوع رابطه اجتماعی‌ داریم. این هدیه مسری است و بین همه پخش می شود! این حرکت ساده با تمام کوچکی‌اش می‌تواند تاثیر بزرگی بر دیگران داشته باشد.

شاید تا امروز در ساعاتی که در اتاق انتظار پزشک، در ایستگاه اتوبوس، در محل کار یا خیابان بوده‌ایم نگاه‌مان به نگاه کسی گره خورده و سریع رو برگردانده‌ایم. چرا برای بقیه روزهای عمرمان برنامه دیگری نچینیم و در این مواقع به سرعت لبخندی تحویل طرف مقابل ندهیم.

شاید خودتان متوجه نباشید، اما لبخندتان می‌تواند موجی از شادی بسازد. کسی که شما به او لبخند زدید به فرد دیگری لبخند خواهد زد، بدون اینکه حتی به دلیلش فکر کند.

چه بدانید و چه ندانید، اکثر روزها انقدر خودمان را در انبوه مسائل‌مان غرق می‌کنیم که حتی یادمان می‌رودحرکتی به سادگی یک لبخند انجام دهیم و به جای شادی نگرانی‌هایمان را به دیگران انتقال می‌دهیم.

در هر موقعیتی لبخند بزنید و فضا را برای خود و اطرافیان‌تان تلطیف کنید. این هدیه رایگان اما باارزش را از جهان دریغ نکنید.


-----------------

سایت جالبیه بهش سر بزنین اگه خواستین

من خوشم اومد ازش

http://rangirangi.com/

یه خوبی هم که تو نگاه سریع ازش دیدم اینه که خیلی از مطالبش کوتاه ست و خوب سریعتر و بیشتر خونده میشه مطلباش :)


و یه سایت آموزشی دیگه:

http://baghbagho.com/

درسته قیافش خانومانست اما آموزشهاش خلاقیتیه و بخش فناوری و فکری هم داره :)


اینم یه سایت کوچیکو بامزه مخصوص خانومها و اونایی که موندن شام یا نهار چی درست کنن :))

http://chibepazam.emshab.ir/

گزینه هاش منو کشته :))

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۱۰
برگ سبز
می توان رفت به یک چشم پریدن تا مصر 

بوی پیراهن اگر قافله سالار شود


****

گاهی دلم برای خودم تنگ می ­شود

وقتی حضور آینه کمرنگ می شود
 

وقتی میانه ی بلوا سکوت دوست،

در جان گوشهای کرَم زنگ می شود


****

گر می نخوری طعنه مزن مستانرا            بنیاد مکن تو حیله و دستانرا

تو غره بدان مشو که می مینخوری           صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا


خیام

****

دل از سیاست اهل ریا بکن،خود باش 

هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست...
 

فاضل نظری


****

مائیم نه مائیم؛مائیم نُمائیم که مائیم

پر غلغله و درون تهی چون نائیم

روزی که به حساب خلق عالم برسند

*آن ذره که به چشم نآید* ... مائیم


****

مولای ما نمونه ی دیگر نداشته ست

اعجاز خلقت است و برابر نداشته ست

وقت طواف دور حرم فکر میکنم 

این خانه بی دلیل ترک برنداشته ست

یا غیر «لافتی » صفتی در خورش نبود

یا جبرئیل واژه ی بهتر نداشته ست...


سیدحمید رضا برقعی

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۰۵:۳۰
برگ سبز
حال خوبی ست

خدا را دیدن

پشت راز گل سرخ

در پس بغض گره خورده ابر

سمت آرامش رودی جاری

خواندن نامه ی زیبای خدا

بر تن سوره سروی سرسبز

آیه زنده آن مهر گیاه

از دل مصحف گویای خموش


خدایا شکرت بابت همه داده ها و نداده هات :X





خانه ای با پنجره های طلایی


پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمی خواست وتا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود

هم زمان با طلوع خورشید از نردها بالا می رفت تا کمی استراحت کند در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود . با خود می گفت : " اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود . بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم ".....

یک روز پدر به پسرش گفت به جای او کارها را انجام می دهد و او می تواند در خانه بماند . پسر هم که فرصت را مناسب دید غذایی برداشت و به طرف آن خانه و پنجره های طلایی رهسپار شد .
راه بسیار طولانی تر از آن بود که تصورش را می کرد . بعد از ظهر بود که به آن جا رسید و با نزدیک شدن به خانه متوجه شد که از پنجره های طلایی خبری نیست و در عوض خانه ای رنگ و رو رفته و با نرده های شکسته دید . به سمت در قدیمی رفت و آن را به صدا در آورد . پسر بچه ای هم سن خودش در را گشود . سوال کرد که آیا او خانه پنجره طلایی را دیده است یا خیر ؟ پسرک پاسخ مثبت داد و او را به سمت ایوان برد . در حالی که آنجا می نشستند نگاهی به عقب انداختند و در انتهای همان مسیری که طی کرده بود و هم زمان با غروب آفتاب , خانه خودشان را دید که با پنجره های طلایی می درخشید.




عزیزم وقتی ظرفیت چیزی رو نداری نرو سراغش با خودت که رو دروایسی نداری، داری؟

بزار واسه اونایی که ظرفیتشو دارن، و روی دید و احوالاتشون اثر نمیزاره

بزار واسه اونایی که می بینن، می شنون، می خونن، ولی بازم سرجای خودشون هستن

ماها درک و ظرفیت خیلی چیزا رو نداریم

پس بهتره خودمون باشیم و از چیزی که هستیم لذت ببریم

و الا روزی میشه که راه رفتن خودمونم یادمون میره

خدا هم توی قرآنش گفته:

"لا یکلف الله نفسا الا وسعها"




هیچ وقت از خنده آدمها به شاد و بی غم و خوش بودنشون قضاوت نکنین 

هیچ وقت از ناله آدمها هم فکر نکنین که حتما نالان هستن و خیلیییی مشکلات دارن

نه،  مشکل اینه که خیلی از این نالانهای روزگار از بس نالیدن دیگه عادتشون شده، دست خودشونم نیست،

گاهی هم بعضیا خوشی زیادی زده زیر دلشون و قدر داشته هاشونو نمیدونن ...

خلاصه که ما آدمها هم دنیای عجیب و مسخره ای داریم هم بنده های ناسپاس و قدرنشناسی هستیم

خدا هممونو به راه راست هدایت کنه و به هممون آرامش و قدر دانی عطا کنه


پ.ن:

خودم موودم پایینه اعصاب هم ندارم D: این حرفها رو دلم سنگینی می کنه گاهی، در مورد حرفهام هم مختارین، می تونین به خودتون بگیرین، می تونین نگیرین، بخونین، نخونین، هر طور می دونین ... منظورم اینه که کلی هست و درد دل...

همین :)




تسلیت:

 شهین دخت جان، امیدوارم روح پدربزرگ عزیزتون غریق رحمت باشه و دیگه غم نبینین توی زندگیتون، باز هم همدردی منو صمیمانه پذیرا باشین ...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۲ ، ۰۲:۵۴
برگ سبز
خانواده ی خوشحال و دست و پا چلفتی ...

مرسی روحیهههه

روشی برای بستن موها !!!

....


اینم به مناسبت 13 بدر که لبخندی بشینه رو لباتون ;)

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۲ ، ۲۱:۱۷
برگ سبز
من در عجبم از راحتی برخی

که چطور به این راحتی سفره دلشون رو برای هر کسی باز می کنن

غریبه ای که تازه باهاش آشنا شدن اونم تو یه سفرچند ساعته ...

اونوقت من نوعی به دوستم هم سفره دلمو باز نمی کنم و زندگیمو تعریف نمی کنم...

چرا؟!

کار من نوعی درسته یا اونا؟!!


**********

احادیث جالبی از ائمه در مورد مهمان و میهمانی:

http://www.aviny.com/hadis-mozooee/ejtemai/mehman.aspx

پیشنهاد می کنم حتما بخونین و بخاطر بسپارین، چه در مقام مهمان هستین چه در مقام میزبان.


**********

وقتی بحثی پیش میاد و طرف مقابلت حاضر به شنیدن نیست

وقتی عقیده تو براش مسخره به نظر می رسه

وقتی تو رو متعصب می خونه و خودشو که اینطوری مقاومت می کنه در برابر حرفها و گهگاهی به تمسخر هم میگیره طوری که میخاد بگه حرف تو و نظر تو و باور تو مشکل داره چون با دید علمی نمیشه بهش نگاه کرد، اصلا متعصب و مصر نمیبینه

و .....

چه باید کرد؟

باید بحث کرد و یا مثل من سکوت کرد و ادامه نداد؟!

من تو اینجور موقعیتها وقتی می بینم اثر و نتیجه ای نداره و طرفم روی حرفش مصره و حاضر نیست قدمی عقب برداره و به این فکر کنه که شاید من هم ذره ای حق داشته باشم، و شاید اون هم ذره ای اشتباه کنه، ترجیح میدم ادامه ندم و بحث نکنم (بحث محق بودن من یا اون نیست اصلا که ممکنه هر کدوم یا هر دو محق باشیم یا بالعکس، بحث نشنیدن حرفه، بحث غروره، بحث تمسخره عقاید و باورهاست، بحث منم منمه ...) و اینجور مواقع نهایتش میشه کات کردن ناگهانی بحث به دلیل اینکه هیچ طرفی قانع نشده، به دلیل خستگی، ناراحتی، و غیره ... اگه دوستانه باشه که فقط رد میشی و سعی می کنی بحث نکنی، اگه زندگی مشترک باشه هم باید رد بشی، بپذیری، گذشت کنی، ولی چه بهتر و چه بهتره که بشنوی، احترام بزاری، و باورها و عقاید طرفت رو به تمسخر نگیری، حتی اگه برات قابل قبول نیست، بشنو و احترام بزار و بهش حق انتخاب بده، اینطوری زندگی و پذیرفتن شریکت شیرینتر میشه.

نمیدونم سکوت کردن و ادامه ندادن بحث از طرف من درسته یا نه :-؟؟ اما دو چیز به ذهنم میرسه:

- با هر کسی نباید بحث کرد فقط با کسی بحث کن که ظرفیت بحث داره و حاضر به شنیدن هست و می تونه به تو هم حق بده که ممکنه تو هم راست بگی یا اگه اشتباه میگی با دلیل و منطق قانعت کنه نه با سر و صدا و اصرار به حرف خودش، وگرنه بحث کردن بیفایدست

-شاید فرهنگ بحث کردن و شنیدن بین ماها جا نیفتاده و باید یاد بگیریم بحث کردن عادلانه، آروم و منطقی یعنی چی... که تهشم دلگیری و دلخوری پیش نیاد، بجاش تو رو به فکر و تامل وادار کنه  (کما اینکه خیلی از بحثهام به قانع شدن دو طرف نمی انجامه فقط نتیجه یا حتی هدفش تامله دو طرفه)

-خیلی وقتا اصلا نباید راجع به باورهات و عقایدت با کسی حرف بزنی اونم با کسی که احتمال میدی براش قابل قبول نیست و تمسخر و بی احترامی نتیجشه

- هر بحثی و هر دلیلی معنیش این نیست که من نوعی بخام تو رو قانع کنم که حرف من درسته یا عقیده تو رو عوض کنم و مثل خودم کنم، میخام بفهمی که حرف منم ممکنه درست باشه، قانعت کنم که به حرف منم فکر کنی و بدونی که ممکنه چیزی که من میگم یا باور دارم هم وجود داشته باشه و درست باشه، همین ...، اصلا قصدم این نیست که تو هم مثل من بشی و اعتقاد و باور منو بپذیری و به عقیده خودم معتقدت کنم، اصلا...، تو می تونی عقیده و باور خودتو داشته باشی ولی قانع بشی و بپذیری که عقیده منم ممکنه وجود داشته باشه و ممکنه درست باشه، همین

- علاوه بر فرهنگ باید هنر بحث کردن هم داشت اطلاعاتشم داشت که خب خیلیامون نداریم

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۲ ، ۱۸:۳۴
برگ سبز

دلــگیـــر مباش . دلت که گیـر باشد ، رهـــــا نمی شوی !

خـداونـد ، بنده گــان ِ خود را ، با آنچه به آن « دل » بســته اند می آزمــاید !!

***

درهای باز را نمی بینیم!

هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود،

در دیگری باز می شود

ولی ما اغلب چنان به در بسته چشم می دوزیم

که درهای باز را نمی بینیم!

***

خدایا مرا ببخش به خاطر تمام درهایی که کوبیدم و خانه تو نبود

***

وقتـــی خدا از پـشت دستــهایش را روی چــشمانــم گذاشت

از لـــای انگشتانش آنـــقدر محــو دیدن دنــیــا شــــــدم

که فرامــوش کردم مــنتــظــر اســت نامــش را صدا کنـــم!!!

***

اگر کسی بخواهد بخشی از زندگی شما باشد، حتما خواهد بود.

پس برای کسی که هیچ تلاشی برای ماندن نمی کند،

خودتان را به زحمت نیاندازید تا جایی برایش نگه دارید...

***

شکیبایی با دیگران عشق است!

شکیبایی با خود امید است!

شکیبایی با خدا ایمان است!

***



۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۲۰
برگ سبز