هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

هرکجا محرم شدی

چشم از خیانت بازدار

ای بسا محرم

که با یک نقطه مجرم می شود

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب

 

 

***************************************************

مجری: بچه ها...هم شیرینی خریدم،هم شکلات،هم بستنی 
بچه ها: به به... 
مجری: ولی هیچکدومو بهتون نمیدم! 
پسرعمه: ای بابا این دیگه چه حرکتیه؟...ما کلی آنزیم آزاد کردیم،جواب هیپوتالاموس مارو کی میده؟ 
مجری: فقط به یه شرط اینارو بهتون میدم،باید بگین گلای گلدون منو کی خورده 
فامیل: این کره خر! 
جیگر: من گل نمیخورم! من گل نمیخورم! من گل نمیخورم! 
فامیل: تا حالا فکر میکرد جیگره،حالا حتماٌ فکر میکنه بوفونه! 
پسرعمه: گابی جان برو و با یه اعتراف شجاعانه مارو به سعادت رسون! 
مجری: گابی که دیروز نبود فامیل: آقای مجری گاوه دیگه...هر کاری ازش برمیاد
مجری: پس فقط تو موندی ببعی... 
ببعی به فامیل: دَدی دستم به دامنت...یه کاری بکن! 
فامیل: سیرداغ ببینم،دستتو توی دامنم هم بکنی نمیتونم کاری واست بکنم!

 

=))))))))

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۳ ، ۱۹:۱۹
برگ سبز

پسرعمه: میخوام کنکور بدم برم دانشگاه...


مجری: بچه من بهت میگم برو دوتا دونه نون بگیر اول 45بار میگی "ها؟" بعد از نیم ساعت میری نونوا رو واس من میاری...چجوری میخوای کنکور بدی؟


فامیل: بله،کار هر خر نیست خرمن کوفتن...


جیگر: جیگرم! جیگرم! جیگرم!


فامیل: راس میگه،مملکتی که دانشجوش تو باشی خراش هم جیگرن!


مجری: حالا واس چی میخوای بری دانشگاه؟


پسرعمه: میخوام برم اونجا عاشق شم!


مجری: مگه دانشگاه جای عاشق شدنه؟


پسرعمه: نه پس جا درس خوندنه!؟

 

 

 

 

---------------

با اینکه امتحانا کتبیم تموم شده و کلی کار دیگه دارم اما حسشو ندارم

دلم میخاست بنویسم اما اونم نمیاد به دستم که بنویسم

شکر 

خدایا شکرت

خودت کمکم کن مثل همیشه 

-----

موفقیتهای تیمهای ملیمونم تبریک :گل

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۳ ، ۲۲:۳۶
برگ سبز

میلاد سه عزت و سرور کائنات امام حسین (ع)، ابالفضل العباس (ع) و امام زین العابدین (ع) بر همگان مبارک باد

 

تولدتون مبارک اجداد بزرگوار و عموی عزیز سادات

 

--------------------------------

پ.ن:

 

1) خدایا برای این امتحانا کمکم کن خیلییییی

 

2) دلم بدجوری گرفته و شکسته م  و ...

 

بازم شکر

شکر

شکر

شکر

 

....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۴۹
برگ سبز

ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﯾﮏ ﮔﻞ ﻭ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ،ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﯾﮏ ﮐﺎﮐﺘﻮﺱ ﻭ ﯾﮏ ﮐﺮﻡ ﺍﺑﺮﯾﺸﻢ ﺩﺍﺩ ... 

ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ . ﺍﻭ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﭼﻪ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﺩﺭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺘﺶ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟

ﺍﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ : ﺧﻮﺏ،ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺳﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺳﺆﺍﻟﯽ ﻧﮑﻨﺪ .

ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ،ﻣﺮﺩ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺑﺮﻭﺩ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺪﺕ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ .

ﺍﻭ ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ ﺷﺪ؛ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﺎﮐﺘﻮﺱ ﺯﺷﺖ ﻭ ﺳﺨﺖ ﯾﮏ ﮔﻞ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﯾﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ...

ﻭ ﺁﻥ ﮐﺮﻡ ﺑﻪ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ....

ﺧﺪﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ! ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﺮﺳﺪ !

ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭼﯿﺰﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻭ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺍﺩ؛ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ !

ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﯼ.....

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۱۵
برگ سبز

کفش کودکی را دریا برد . کودک روی ساحل نوشت : دریای دزد ...

  
آنطرف تر مردی که صید خوبی داشت روی ماسه ها نوشت : دریای سخاوتمند ...

 

جوانی غرق شد مادرش نوشت : دریای قاتل ...

 

پیرمردی مرواریدی صید کرد نوشت : دریای بخشنده....

 

موجی نوشته هارا شست . دریا آرام گفت :

 

" به قضاوت دیگران اعتنا نکن،  اگرمیخواهی دریا باشی"


بر آنچه گذشت ،آنچه شکست ،آنچه نشد ...حسرت نخور ؛

 

زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۳ ، ۱۲:۰۵
برگ سبز

سیاوش: چیکار میکنی پهلوون (مرد کارتن خواب)؟

 

مرد کارتن خواب: قرار بود نشونی اونو بنویسه، نه دربه دری منو!

 

سیاوش: پس من چی؟ نشونی شم دارم و به دستش نمیارم!

 

مرد کارتن خواب: اگه از دست داده رو به دست بیاری مردی.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۵۹
برگ سبز

حاجی: میدونی کدوم کار خوبت به درگاه خدا پذیرفته شد؟

 

سیاوش: کمک به بچه معلول 

 

حاجی: نه

 

سیاوش: دیگه از مادرم دل چرکین نیستم 

 

حاجی : نه

 

سیاوش: (یکی دیگه)

 

حاجی: (سر نفی تکون دادن)

 

سیاوش: نمیدونم حاجی، خودت بگو

 

حاجی: یادته تو روستای ما یه سگی بود که دنده هاش از گرسنگی پیدا بود؟ و تو لقمه دهن خودتو به اون دادی؟

 

سیاوش: !؟ نه حاجی یادم نمیاد!؟

 

حاجی: بین همه کارهای خیرت اون پذیرفته شد

 

سیاوش: چطور حاجی؟!! واضحتر بگو

 

حاجی: میدونی چرا؟! چون تو هرکار خیری کردی جار زدی و به همه گفتی و همیشه یادت موندن، اما این یکی رو فراموش کردی و به هیچ کس نگفتی، چون خدایی بود و این باعث قبولیش شد ...

 

سیاوش: (تفکر و لبخند) 

 

 

------

پ.ن:

ذهنی نوشتم، دقیقشو یادم نیست فقط چون تاثیر گذار بود و بعدش چند بار موقعیتی پیش اومد که یادش افتادم دلم خواست بنویسم تا ثبت بشه برام ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۴۳
برگ سبز

فرید : فکر میکنی بهش می رسی؟

سیاوش: به کــی؟

فرید : سوگند!

سیاوش: اون که بلـــه ...

فرید : چقد مونده بهش برسی؟

سیاوش: من مسافت عشقمو با تپش قلبم اندازه میگیرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۳۴
برگ سبز

دیروز یکی از شاگردام اولین هدیه روز معلم امسال رو بهم داد 

 

یه هدیه خوب از جنس شاعرانه  و از نوع دیوان حافظ heart

 

واقعا غافلگیر شدم

 

کتاب زیبا و شکیلی هست

 

حیف که پسر بود از اون پسرا که با وجود سن کم (12 سال) و به تکلیف نرسیدن اما اخلاق و مرام مردونه دارن، و الا بغلش می کردمو می بوسیدمش

 

نشد دیگه ... :-" :))

 

ولی حس خوبی داشتم از این هدیه، انتظارشو نداشتم، ذوق کردم ولی نمی تونستم نشون بدم زیاد

 

بخاطر روزه بی حال بودم سر کلاس و غافلگیری هم باعث شد زیاد نتونم نشون بدم احساسمو (البته بهش گفتم ببخش که جون ندارم و الا بیشتر سر و صدا می کردم و میذوقیدم :)) )

 

دمش گرم بیشتر از همه اون لبخند و نگاه قدردانو با محبتش برام ارزش داشت مخصوصا اون جمله ی زیبایی که اول کتاب برام یادگاری نوشته بود ...

 

دستش درد نکنه

 

دست همه اونایی که بهم تبریک گفتن و منو یادشون بود درد نکنه

 

خیلی محبت کردن و ممنونم ازشون

 

منم سعی کردم به رسم احترام و یاد به استادهام و همکارانم تبریک بگم حتی به استادهایی که ترم پیش باهاشون داشتمو دیگه نخواهم داشت و حتی به اونایی که زیاد خوشم نمیومد ازشون اما همینکه یک کلمه بهم یاد داده باشن کافی بود برای قدردانی و تبریک ...

 

و حس خوب بعضیشون رو در جوابشون گرفتم و همین برام کافی و دلنشین بود ...

 

روز معلم به همه ی معلمین و اساتید عزیز و محترم مبارک و فرخنده باد 

 

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۴۰
برگ سبز

از زدن یه سری حرفها اونم تو جمع مختلط حس شرم بهم دست میده و چندشم میشه

 

ترجیح میدم اون جمع رو ترک کنم یا کلا سکوت کنم تا فضا عوض شه

 

اما از شناختی که نسبت به بعضیا دارم که از زدن این حرفها و شوخی ها جلوی نامحرم ابایی ندارن و خجالت نمی کشنو حیا نمی کنن چون عادتشونه ، قبلشم یه سری خاله زنک بازی در آوردن بعضی دیگه شون، و اینکه با وجود تاهل خطاب کردناشون مناسب نیست به نظرم کلا این فضا باعث شد زود ترکش کنم و مهمم نیست برام که در موردم چی فکر می کنن

 

من همینی هستم که هستم، حساس بودن، بولد بودن رعایت اخلاقیات برای من، و هزار جور موردی که هم عیبه هم حسن اما همینی هست که هست ... شاید گاهی به خودم بگم چقدر زمونه و آدماش بی حیا شدن یا اینکه ما خل بودیمو هستیم که به این موارد فکر می کنیم و توی جدال صحت این دو فکر می مونمو اعصابم خورد بشه و در نهایت بی خیالش بشم، اما خب تهش به خودم میگم همینی که هست من فکر می کنم اینطوری بودن درست تره، حتی اگه کامل هم درست نباشه نسبت به روش مقابل درست تره به نظرم، پس همینطوری ادامه میدم....

 

میخان بخان نمیخان فدای سرم laugh

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۰۰
برگ سبز